فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید سعید قربان مبارک ❤☘
#عید_قربان
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🌟 اگر میخواهی بهترین باشی بد نباش🌟
امیرالمومنین(ع):
هرکه دانا باشد، خود را توقف دهد.
بسیار پیش می آید که نمیدانی بهترین راه حل،بهترین تصمیم یا بهترین عملکرد چیست. یعنی نمیدانی که چه کار باید بکنی اما میدانی
چه کارهایی را نباید بکنی
اگر این خط قرمز ها را مراعات کنی، از بهترین ها میشوی، خرابکاری نمیکنی، خود را به خاطر دیکران به هر خطایی مبتلا نمیکنی و خدا تو را در ادامه مسیر یاری میکند.
[ گاهی برای رسیدن، باید نرفت.]
اگر میخواهی خیلی خوب باشی، لطف کن اینقدر بد نباش.اذیت نکردن و چوب لای چرخ دیگران نگذاشتن، تمسخر نکردن، دخالت نکردن، تحمیل نکردن و خیلی از نکردن های دیگر عبادت است.
حتی سکوت و تماشای آدم هایی که دارند زندگیشان را میکنند خیلی بهتر از سرکشیدن در هر موضوع، و قیل و قال به راه انداختن است.
مثال: میخواهی بهترین پذیرایی را از مهمانت بکنی، به او میگویی: باید زود بیایی، نمی گذارم حالا بروی، باید این را بخوری، باید آنجا بشینی، چرا آن روز پیش ما نیامدی؟ چرا به ما توجه نمیکنی....
#دخترانه_طور
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
همه چیز برای کسی که میداند
چگونه صبر کند، به موقع اتفاق میافتد..
خلاصه که ریلکس باش، ببین، بشنو، بگذر
جدی نگیر و یادت بمونه
که گاهی صبر خود تلاشه🤍
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
الحب في جسدك
قديم و أزلي
كما الملح
جزء من جسد البحر
عشق در تنِ تو
كهن و ازلیست
آنسان که نمک،
جزئى از تنِ دریاست..!
-نزار قبانی-
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببین!
همه چیز درست میشه،
خوب میشه،
صبح میشه،
هر دری بستهست باز میشه،
معجزه میاد،
نور میرسه،
خدا نگاهت میکنه،
نگاهش پر رنگُ پر رنگتر میشه،
تو نمیدونی داره چه اتفاقی میفته،
تو سردرگمی، گم شدی، خودتم گم کردی..
حال خوبت و زندگیت و خنده و لبخندت
شاید کنارت نباشن..
اما این نبودن موقته
همه روزای خوب برمیگرده
عشق برمیگرده
خوشحالی برمیگرده
نور برمیگرده
چون وسط قلبت نور جوونه زده
تو لایق آرامشی رفیق
میدونم که میدونی خدا چجوری
نگاهت میکنه، آرامشت برمیگرده🤍✨
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#رمان_پناه
🌸
#قسمت_پنجاه_هفتم
می میرم از کنجکاوی تجزیه و تحلیل این نگاه تکراری!تا ته مراسم هوش و حواسم به هیچ چیز نیست جز اخم های در هم کشیده ی شهاب.
عمه مریم ریز ریز بیخ گوشم از خوبی های پسر بزرگش می گوید و من حتی یک کلمه اش را هم نمی توانم بخاطرم بسپارم.حسام که به من روسری نداده بود!اصلا آن روسری خوش رنگ گره خورده به دستگیره شده بود تنها دلیل اتصال خیال های دخترانه ی من به مردی مثل شهاب که شاید در آن شرایط برای هرکس دیگری هم جز من،همین کار را می کرد!
اما واقعا دوست نداشتم رویاهایم را بهم بزنم.چه ایرادی داشت که من هم غرق ذوق بشوم!؟حسی که هیچ وقت در هیچ رابطه ای نداشتم و حالا بود...
انگار از حال و هوای جمع فقط من دورم.بلند می شوم و لیوان های خالی شربت کنار دستم را برمی دارم و سمت آشپزخانه می روم.
هنوز دو قدم به در مانده که صدای شهاب را می شنوم.
_شما خانوما کلا ماشالاتون باشه
+چرا داداش؟
_از بس که بحث واسه حرف زدنای درگوشی دارین
+ول کن این حرفا رو،چرا محمد گند زده به موهاش امشب؟مگه فرق کج چش بود که یه خرمن مو رو داده بالا مثل گندمزار شده آخه؟
_لا اله الا الله!دو روز دیگه میشه شوهرت خودش بهش بگو،من سر پیازم یا تهش الان؟
+وا چه اخمو شدیا!قبلنا نمیومدی آشپزخونه کمک؟
_بیا،اصلا رو هوا برای آدم حرف درمیارین.بده اومدم شب خواستگاریت کمکت که دست تنها نباشی؟
+نه خب!ولی با اینهمه اخم و نق زدن آخه؟
_من اهل غیبت کردن نیستم فرشته،ولی از سر شب تاحالا این عمه بدجور ... استغفرالله
+عمه چی؟
_هیچی،بده به من اون سینی رو
+دیگه همه می دونن عمه تو هر مراسمی چارچشمی دنبال دختر همه چی تموم میگرده واسه شازده پسرش.توام نمی دونستی بدون که امشبم مثل همیشه ست.منتها انگار ایندفعه تویی که فرق کردی
_چه فرقی؟
+چه می دونم
_مرد باش حرفتو تا ته بزن
+زنم و نصفه حرف می زنم ،کجا؟خب حالا داداش جان شوخی کردم،بیا که اینهمه چایی دست برادر عروسو می بوسه
_بده به من،همین که تونستی از سماور بریزیشون تو فنجون منو شاد کردی شما،دیگه زحمت بقیش گردن خودم، در ضمن فرشته خانوم شما حواست به خودت باشه نه فرق کج محمد و فرق های من!
صدای خنده ی فرشته بلند می شود، همین که نزدیک شدن شهاب را حس می کنم دو قدم به عقب برمی دارم تا زودتر دور بشوم و نفهمند که فال گوش ایستاده ام.اما انگار کمی دیر اقدام کرده ام!
چشم در چشم که می شویم قلبم مثل کسی که کیلومترها دویده می کوبد. شهاب با همه ی دنیا فرق می کند،هیچ وقت بیشتر از چند ثانیه به کسی خیره نمی شود!
مثل او سرم را پایین می اندازم و سکوت می کنم.به یک دقیقه نمی رسد وقت خلوت کردنمان که کسی می گوید:
+بیام کمک پسرعمو؟
در بدترین موقعیت ممکن فقط حضور شیدا را کم داشتم!از قبل زیباتر شده انگار،حتی چشمان روشنش هم می خندد.دست خودم نیست نمی توانم منتظر ری اکشن شهاب بمانم.
بعید می دانم شهابی که حالا محترمانه پاسخ شیدا را می دهد،حواسش به من هم باشد!
لیوان های لعنتی جامانده در دست های یخ زده ام را روی میز عسلی می گذارم و از خانه می زنم بیرون.بالاخره یک شب هم چنین مراسمی برای شیدا و شهاب می گیرند.
کاش تا آن موقع من اینجا نباشم،توی حیاط روی تخت می نشینم و به حوض آبی خیره می شوم.هیچ تفسیری نباید سنجاق کنم به نگاه و اخم شهاب الدین.او فقط غیرتی می شد!شاید مثل خیلی از پسرهای مذهبی و هم تیپ خودش.
اما کنایه های غیر مستقیمش به عمه و مچ گرفتن های سر بزنگاهش از من، درست وقتی به پسرها خیره می شدم چه؟
نفسم را فوت می کنم بیرون و از شدت کلافگی به گوشی توی جیبم پناه می برم.روشنش می کنم و متاسفانه مثل کسی که می خواهد خودش را زجر بدهد مستقیم می روم سراغ پیام های پارسا!
از خواندن چرت و پرت های بی سر و تهش بدتر می شوم.چرا هیچ وقت نباید من طعم خوب زندگی را می چشیدم؟
چرا شیدا باید با اینهمه خوبی باشد و من انقدر احساس ضعف بکنم؟پارسا را کجای دلم می گذاشتم اصلا؟!
توی اتاقم نشسته ام و انگار در و دیوار قصد جانم را کرده اند و دهان برای بلعیدنم گشوده اند.مهمان ها تازه رفته و من در بقیه ی مراسم حضور نداشتم. اینطوری هم خیال عمه خانوم راحت می شد و هم شیدا و حتی شهاب!
از اول هم نباید می رفتم اصلا.
ساعت 12 شده و کسی در واحد من را می زند!
ادامه دارد...
#الهام_تیموری
#رمان
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
وقتی تو برا ی هدفی
همه ی خودتو میزاری،
نیاز نداری کسی
بهت افتخار کنه،
این خودتی که باید
به خودت افتخار کنی
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
جوگیر نشویم.
هرکس معیارهای صحیحی برای درستی و نادرستی نداشته باشد،
مرتب تحت تاثیر محیط اطراف قرار میگیرد.
در امتحان های چهار گزینه ای اگر توجه ات به پاسخ درستی باشد که در ذهن داری، تردید نمیکنی.
اما اگر پاسخ های مشابه و جالب دیگر نظرت را جلب کرد، جوگیر میشوی و پاسخ غلط میدهی.
کسی که جواب درست و قانون درست را میدهد اما توجه به مد روز و احوالات اطرافیان حواسش را پرت میکند، اختیار و انتخاب ( یعنی خیر گزینی و نخبه گزینی اش) را از دست میدهد و دچار انتخاب و رفتار غلط میشود.
همه ی عوامل دنیا دست به دست هم داده اند تا تعادل ما را به هم بزنند و رفتارها و توجه مان را به بیراهه بکشانند.
🎀 مواظب باشیم جوگیر نشویم🎀
شناگر بر شرایط بیرون سوار میشود و تعادل خود را تا مقصد حفظ میکند، اما آنکه غرق میشود شرایط بیرون بر او غلبه کرده، چون آنچه را نباید فرو ببرد به درونش راه داده است.
اگر ملاک های خود را با خدا و پیامبرش تنظیم کنیم آن وقت:
مردم هرچه بگویند،
تند بروند،
کندی کنند،
اضافه بدهند
یا کم بگذارند،
زیادبخندند،
زیاد بخورند
یا کلمات نسنجیده بر زبان بیاورند،
روشهای باطل مد شود
یا نجابت و حق از مد بیفتد،
نوع توجه و ملاک وانتخاب ما ،
رضایت خداست.
اگر همه ترسیدند و پشت به مسلم بن عقیل را خالی کردند،
پیرزنی هست که او را پناه دهد.
کوفیانی هم هستند که زینت بچه ها را میکنند و اشک میریزند و میگویند: چه کنیم اگر ما نبریم دیگران میبرند
آنقدر در قرآن ، پیروی اکثریت و راه و رسم های باطل مذمت شده که در خاطر بماند.
#دخترانه_طور
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
「شاخ ݩݕاٺツ」
جوگیر نشویم. هرکس معیارهای صحیحی برای درستی و نادرستی نداشته باشد، مرتب تحت تاثیر محیط اطراف قرا
سوره مبارکه لقمان آیه ۲۱
و چون به آنها گفته شود از آنچه که خدا فرو فرستاده پیروی کنید، گویند: ( نه) بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروی میکنیم! آیا( از آنها پیروی میکنند ) هرچند که شیطان آنها را به سوی عذاب شعله ور دعوت کند؟🔍🔍🔍
#دخترانه_طور
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
مُشک را گفتند: تورا یک عیب هست،
با هرکه نشینی از بوی خوشت به او دهی
گفت:زیرا که ننگرم با کی ام ،
به آن بنگرم که من کی ام.
🌸「شاخ ݩݕاٺツ」