CQACAgQAAx0CVc35HwACjANj4GFq-EwqLqg_f6ZjDD8yarokAAOhBwACL_zIUdnqN-XbhUKMLgQ.mp3
4.82M
❤️ داســـتان #زیبا ❤️
👌احترام به پدر و مادر.
🌹حتما این داستان رو گوش کنید.
❣برای دوستانتون بفرستید
اگر حال و هواتون عوض شد مارو هم دعا کنید.یاعلی
___
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
آيتالله العظمی بهجت (ره) :
🌸✨˝ اگر گرفتاری و حاجت داری, پدر و مادرت را خوشنود کن و اگر زنده نيستند برایشان صدقه بده، چون مردگان زندهاند وما توانایی ديدنشان را نداريم˝
•___
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
If you don't know Farsi
i spake English..!
#انتشارش_با_شما
#ادمین_نوشت
واقعا دست مریزاد به همه دهه هشتادی های عزیز💚❤️
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقدر حالش خوشه که به ما هم منتقل میشه😁
ینی خوشم میاد تنها ملتی هستیم که از همه چی جک میسازیم و با همه چی خوشیم😂
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه جنجالی سیدکاظم روح بخش در راهپیمایی ۲۲ بهمن از دست ندین😍
خبر داری دلار چند اومدی راهپیمایی😡
میدونی الان پراید چند😡
مگه از گرونی هااا خبر نداری😫
ازدواج مگه برات سخت نشده😭
❓❓خب پس چرا اومدی راهپیمایی❓❓
😍خیلی خوب بود تا می تونی نشر بدین
#سیدکاظم_روحبخش
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
👹 اوج انحطاط بشر در تمدن لیبرالی و آزادی بی حد و اندازه!؟
❌ میلیاردها هزینه برای حیوان شدن!!
⚠️ تلاش #تمدن_غرب برای شباهت انسانها به اجنه و شیاطین و حیوانات
❌ #زن_زندگی_آزادی به روایت مبلغان اصلی آن، لیبرالیسم و صهیونیسم جهانی
#⃣ #جهاد_تبیین
#جاهلیت_مدرن
#جهل_آخر الژمان
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مطالبه برای حساسیت مسئولان»
🎙شهید بهشتی:
🔴 مسئولان! از شما می خواهیم در برابر محرمات الهی حساسیت داشته باشید و ما این را در عمل ببینیم.
#⃣ #جهاد_تبیین
#حجاب
#فساد_اداری
#ایران_ما
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فایل_صوتی
کارِی بسیار تمیز و زیبا
#برای_آرتین
اثری زیبا و پر مغز از خوانندهی دهه هشتادی بیرجندی ایلیا مشرفی
👈 احسنت به اینجوون دهه هشتادی.
دوستان تا میتونید منتشر کنید و حمایت کنید از این اثر بسیار زیبا که پر از معانی ارزشمند انقلابی و ایرانی هست.👌👏
#⃣ #جهاد_تبیین
#نشر_حداکثری
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگرانه
#استوری
هیچ گناهی را ، کوچک نپندارید🍳🍁👌👌👌
🪴
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
شبتون آروم
بدرود تا درودی دیگر 🌙⭐️💫
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #بیستونهم
رها من میرم تو بلافاصله پشت سرم بیا فقط تابلو نکن باهمیم اوکی ، درم باز میزارم
" باشه برو میام
از ماشین پیاده شد و رفت به سمت در کرمی رنگی آن را باز کرد و وارد شد ، پس پرهام اینجا زندگی می کرد به دبدبه و کبکبه پرهام نمی آمد همچین جایی زندگی کند. از ماشین پیاده شدم و به سمت در رفتم که محسن را دیدم چند پله بالاتر ایستاده بود. قدم هایم کند شده بودن ، رسیدم در واحد که محسن اشاره کرد کفش هایم را در بیاورم و با خودم به داخل ببرم.
سرم را بالا گرفتم خانه اشان قشنگ بود اما کوچیک بود و دکوراسیون خاصی نداشت روی مبل نشستم که محسن کنارم نشست.
خوبی؟ انگار خسته ای
" آره خوبم اره خوب باشگاه آنقدر تمرینات سخت کردیم که کمر واسم نمونده
قربونت بشم بیا بغلم
شالم را در آورد و گوشه ای انداخت مانتو تنگی برتن داشتم کمی معذبم می کرد بوسه ای روی پیشانیم زد. نگاهم روی اجزای صورتش بالا پایین میشد. بوسه ای روی گونه اش کاشتم.
خوش هیکلی ها آدم باورش نمیشه در عین لاغری اینطوری باشی
" بله دیگه چی فکردی پس عین توام اینهمه باشگاه رفتی بس انقده تکون نخوردی
انگشت اشاره رو به شصت چسبانده بودم و برای خودم مقیاس کوچیکی او را نشان میدادم.
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #سی
خندید و فیگور گرفت.
نگاه کن مثل تخم مرغ عضلم سفته
دست زدم به عضله اش و فشاری دادم.
" نه شله و وله مثل ژله بدرد نمیخوره
حرص خورد و من هم می خندیدم ، شروع کرد غلغلک دادنم که عین مار به خودم پیچیدم فکر نمی کرد تا این حد قلقلکی باشم. در همین حین زنگ به صدا در اومد ترسیدم که نگاهی به آیفون انداخت .
نترس پرهامه اومدش بدو برو تو اتاق با این وضعیت نبینتت زشته
خودش هم ساک باشگاهم را آورد و به دنبال او وارد اتاق شدیم و نگاهی به دور تا دور اتاقش انداختم و فهمیدم اینجا اتاق پرهام هست ، پرهام جذابیتش را از خانواده اش به ارث نبرده بود پرهام کلا تضاد داشت با خانوادش و مانده بودم و همانطور که دور تا دور اتاق را نگاه می کردم چشمم به تراس افتاد انگار ترس وجودم را فرا گرفت ، محسن در اتاق را بست که متوجه شدم بیرون رفته است .
زمزمه وار به خودم تشر زدم اومدی خونه خالی!!! تو همچین آدمی نبودی اما محسن که اهل این حرف ها نبود اما اگر یک درصد بود باید چه خاکی بر سرم می ریختم؟ داشتم دیوانه می شدم که در باز شد و محسن داخل آمد.
لباسات در بیار راحت باش اینجا نمیاد
مانتو ام را درآوردم لباسی که پوشیده بودم کاملا پوشیده بود و پیراهنی بود با این تفاوت که کوتاه تر از پیراهن مردانه بود. روی تخت نشستم و لباس هایم را روی دسته تخت گذاشتم.
" خیلی خستم ، گرسنگی هم امونم و بریده
ما همش داریم تخم مرغ میخوریم بلدی برام غذا درست کنی ناهار بخوریم؟
" بلدم اما زشته که پاشم برم دست به یخچالشون بزنم ، شاید مادرش خوشش نیاد
چه زشتی بابا خونه خودته
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #سیویک
خندیدم و بلند شدم. ادای مادر پرهام و در آوردم و صدام و کمی کلفت کردم.
" مادر جان پرهامم از کی آشپزی یاد گرفتی ؟ ادویه هارو درست ریختی تو غذات مسموم نشدی
دوتایی خندیدیم که محسن دستم و گرفت و روی تخت دراز کشیدیم ، نگاهش روی صورتم می چرخید.
رها دیروز و یادم نرفته ها یه ماچ بهم بدهکاری
" عجقممممم
لوس بازی در نیار که تا ماچ ندی ولت نمی کنم.
جای مخالفتی نبود لباش رو غنچه کرد که به فکر شومش پی بردم و دستم را روی دهانش گذاشتم و سرش را چرخاندم و روی گونه اش بوسه محکمی زدم. با بدجنسی نگاهش کردم.
بابا یک سال گذشت یه بوس حق من نیست؟
" من که بوسیدم یادمم نمیاد نبوسیده باشم والا همینم زیادیته
باشه بابا حالا جیغ جیغ نکن بخوابم تا پرهام یه کوفتی بخره بخوریم
به حالت قهر پشت کرد بهم ، از پشت بغلش کردم که دستم را پس زد. پاشدم وسایلم رو جمع کردم ، توقع بیجا از من داشت اگر دوستم داشته باشد میتواند صبر کند تا همچی رسمی شود چون ما اصلا به هم محرم نبودیم تا الانم خیلی پیشرفتم چه دلیلی دارد که بیشتر از این پیشروی کنم؟ سکوت کردم و لوازم آرایشم را بيرون آوردم با دستمال مرطوب ریملم را پاک کردم و رژی به لب هام زدم و مانتوام رو برداشتم و جلو آینه ایستادم و دکمه های مانتوام را بستم. نفس عمیقی کشیدم خودمم نمی دانستم چم شده! برگشتم که شالم را بردارم که محکم بغلم گرفت.
منظوری نداشتم ولی واقعا الکی حساس شدی من که تورو...تورودوست دارم همه اینا از رو دوست داشتنه خودت بهتر میدونی
سکوت کردم راست میگفت من الان در آغوش او بودم قلبم پیشش گیر بود عاشقش بودم چیزی که بین تمام عاشق ها جریان داشت را من همیشه از او توقع می کردم اما من با تمام دختر های اطراف او فرق می کردم.
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
#دو_خط_شعر
یک دم آرام ندیدم
دل خود را همه عمر
جز همان دم
که دلم بود و دلت بود و دلت !
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
💌خدایا
شیرینی استجابت خواسته هایمان را
به ما بچشان
که تو قادر مطلقی ..🌸
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
💜🍃🌸🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」