🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۴۲
سهراب بدون آنکه بداند به کجا میرود، باسرعت رخش را هی میکرد و به جلو میرفت،...
چون اکثر اهالی خراسان برای شرکت در جشن و مسابقه ،به میدان بزرگ خراسان رفته بودند، کوچه و خیابان های شهر خلوت بود، اما تک و توک افرادی هم که گاهی بین راه سهراب قرار میگرفتند ،با تعجب به سواری خیره می شدند که مانند باد ،مسیر را میپیمود...
رخش بعد از طی مسیری نامشخص ، انگار که تشنه شده بود ، قدمهایش را آرام تر کرد و به سمت جوی آبی که پیش رویش بود رفت...سهراب هم که انگار در این عالم نبود ، مخالفتی با این حرکت رخش نکرد.
بی توجه به اطرافش ،کنار جوی آب از اسب به زیر آمد ،رخش پوزه اش را در آبی گوارا فرو برد ،سهراب که گویی از درون آتش گرفته بود ،صورتش را تا گردن در آب خنک پیش رویش کرد...
ناگهان با صدایی آشنا به خود آمد :
_سلام جوان، معلومه خیلی تشنهای ، راستی آن قاب چرمینت را پیدا کردی؟
سهراب سر از آب بیرون آورد، قامت پیرمردی را دید که چندی پیش در حرم دیده بود،... از جا برخاست و ناگاه گنبد حرم در زاویه ی دیدش قرار گرفت ، به گنبد چشم دوخت و دست راستش را به سینه گذاشت و از ته دل سلام داد، آ
هی کوتاه کشید و زیر لب زمزمه کرد ،....
_چه ازشما خواستم و چه تحویل گرفتم ، گویا بندگان خاطی را در این جا راهی نیست و اجابت خواستههایشان ممکن نخواهد بود
و سپس رو به پیرمرد گفت :
_سلام از ماست پدرجان، نه قاب چرمین را نیافتم که هیچ و هر چه رشته بودم ،پنبه شد و تمام امیدم به باد فنا رفت...
پیرمرد نورانی که خود را «غلامرضا» معرفی کرد ، افسار اسب را در دست گرفت و گفت :
_این چه حرفی ست که میزنی؟ امید تمام انسانها خداست ، تا خدا هست ناامیدی معنایی ندارد ، درضمن به جایی آمده ای که حریم حجتی ست از دوازده حجت خدا ، حکماً تا اینجا تاخته ای که به زیارت امام برسی ،بیا تا من اسبت را به اصطبلی که مخصوص اسبهای زوار است میبرم ، تو هم با امام رضا(ع) خلوتی داشته باش،زمان را دریاب، امروز به خاطر جشن حاکم ، حرم خلوتتر از همیشه است.
سهراب بدون زدن حرفی ، آهی از دل برکشید، او بدون آنکه بداند به کجا میآید، راه پیموده بود، احساس میکرد ،فقط در این مکان است که آرام میگیرد و آرامشش را به دست خواهد آورد...
غلامرضا به سمتی که اصطبل بود راه افتاد و سهراب هم رو به درب ورودی حرم حرکت کرد..
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
آرزو میکنم برایتان
در پس تمام نرسیدن ها ، نداشتن ها
از یاد نبری رویاهای قشنگت را
که هر تمام شدنی
به معنای پایان زندگی نیست ...🤍
شبتون ستاره بارون
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#شعبه_دو_مهد_موسسه_امام_رضا_(ع)
افتتاح شد👌😍
🧒👦مهد قرآن مقدماتی از۳سال
🧑👩مهد قرآن پیشرفته از۴سال
👩🎓🧑🎓مهد قرآن تکمیلی از۶سال
🤷♀🤷پیش دبستانی دوزبانه
🙎♀🙎پیش دبستانی یک زبانه
✅بامحوریت :تربیتی،علمی، اجتماعی ،مهارتی،اعتقادی،ودینی روانشناسی کودک
🔴در تمام روزهفته
🟡بصورت ساعتی روزانه هفتگی
🟢مجهز به خانه اسباب بازی
🟣فضای بزرگ ومناسب ۳۰۰ متر
❇️بهترین کارشناسان ومربیان باتجربه دراختیارکودک شما
🎈با روشی نوین و مفید برای کودک شما🎈
🔰مکان وفضای امن برای آرامش و تحصیل کودک شما
💌زوداقدام کنیدکودکتان ازاین فضا محروم نباشه
آدرس : ۲۰ متری ابوذر روبه روی ۱۲ متری طبقه اول، تالار روشن
🇮🇷 🌻شکوفه های امام رضایی🌻
عضو شوید👇
@amamreza400
برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس حاصل نمایید.
📲۰۹۰۱۴۱۶۶۸۵۶
☎️۰۲۱ ۵۶۰۷۷۱۰۳
#مجموعه_شهید_عسگری
#موسسه_امام_رضا_ع
🌱🌷🌱
🔸 @alreza72
#دو_خط_شعر
درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما
#مولوی
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 سلام آقای من💚
💝 سلام پدر مهربانم💝
با خیال رخ زیبای تو ای راحت جان
فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز
تا که تو کی برسی زین سفر دور و دراز
حیف و صد حیف که از بی خبرانیم هنوز
🌹تعجیل درفرج پنج صلوات🌹
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
وجودتون سرشاراز سلامتی
زندگی تون پراز عشق و محبت🌷
وعاقبت بخیر باشید و خوشبخت
#روزتونزیبا
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」