♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #هفتادونهم
ایندفعه با دفعات دیگر فرق می کرد قرآنی بیرون کشید. قرآنی کوچک و زیپی، بهم نشانش داد.
+ رها میبینی این و؟
سری تکان دادم. مازیار چه می خواست بگوید؟
+ خوب رها این قرآن خیلی مقدسه
طاقت نیاوردم و لب گشودم.
_ می خوای بدی به من؟
+ نه صبر کن ببین چی میخوام بگم، خوب یه کاری هست که من و تو اگر اون و انجام بدیم دیگه راحتیم نه تو اذیت میشی نه من
هرطور حساب می کردم معنی و مفهوم حرفش را نمی فهمیدم.
+ اگر تو دوست داشته باشی و قبول کنی کافیه این و بخونیم اونوقت همه چی تمومه
متوجه حرف هایش نمی شد کلافه شانه ای بالا انداختم.
_ مازیار متوجه حرفات نمیشم بزار برای بعد الان میخوام برم خونه
+ باشه بزار یکم واضح بگم یه سریع آیاته بخونیمش همه چی درست میشه اونوقت تا ابد باهمیم و برای هم
خنده ام گرفته بود از جه حرف می زد. خنده ام را که دید متوجه شد فکر کرده ام خل و چل شده است حرفش را ادامه نداد و قرآن را در کیفش گذاشت. از کیفش گل سری در آورد و رو به رویم گرفت.
+ نگرفتی چی میگم مهم نیست بعدا میفهمی عجله ای نیست اینم بگیر و برو
_ مازیار بسه دیگه هر دفعه یه چیز میخری میاری من بخاطر خودت اینجام نه پولت
صورتم را بوسید و من را هل داد که روانه خانه شوم خداحافظی گفتم و راه افتادم انگار حرف هایش برایم مزخرف بود که قَدری خودم را درگیرش نکردم.
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #هشتاد
روزها از پی هم می گذشت بلاخره تکلیفم را با خودم روشن کرده بودم، به ذات مازیار پی برده بود و به هدف هایی که یک شَب متوجه منظور و تمام حرف هایش شدم. باید به هر بهانه و هر ترفندی که شده بود ازش جدا می شدم و به ابن رابطه خاتمه می دادم. طوری که من متوجه نشم کار را پیش می برد طوری رفتار می کرد که گویا بچه ام اما مگر نیستم؟ هستم که آنقدر سریع گول می خورم. من فقط ادعا دارم اما همیشه سَرم را شیره مالیده اند.
چند روزیست پرهام پیله کرده است که محسن می خواهد یکبار دیگر ببینتت امروز رضایت داده ام که بیاید همانجایی که آخرین دفعه نفسم را برید و رفت. از خانه بیرون زدم هنوز آنقدر از خودم و نفسم مطمئن نبودم که می توانم جلوی خودم را بگیرم و با دیدنش داغ دلم تازه نشود و اشک نریزم. نفس های عمیق می کشیدم. خدایا خودت کمک کن. وارد کوچه شدم. پرهام دستی برایم تکان داد خداروشکر که خودش بود و تنهایمان نگذاشته بود بغض در گلویم راه نفس کشیدن را برایم تنگ کرده بود از دور می دیدمش، تکیه اش را به دیوار زده بود. پرهام جلو آمد بر خلاف تصورم دستش را جلویم دراز کرد و با او دست دادم. فکر می کردم شاید جلوی محسن خودداری کند اما با بی اعتنایی دست داد.
+ سلام ابجی خوش اومدی
ایستادم که پرهام بالاجبار ایستاد.
+ چیشد
_ سلام خوبی؟ به هیچ عنوان نرو خوب پشتم باش دوست ندارم فکنه یه درصدم ضعیفم حالا چی میخواد بگه؟
+ باشه میمونم کنارت حالا بیا خودت بهت میگه
به سمت جایی که محسن ایستاده بود رفتیم رو به رویش روی لبه جوب ایستادم. سلامی هم نکردم. صدایش چقدر عوض شده بود.
+سلام رها
سرم را بالا گرفتم، لعنت به من که هنوز دلتنگش بودم. نفسم را آه مانند بیرون دادم.
_ اومدی واسه احوال پرسی؟ مهمه برات؟
+ تند نرو مهمه
_ از کی؟ مهم بود که همون موقع تو همین کوچه جلوی بقیه کوچیکم نمی کردی و نمی رفتی
+ واسه همین اینجام بهم یه فرصت دیگه بده
پرهام نگاهی بهم انداخت، هستی هم به جمع مان اضافه شده بود کسی که شاهد تمام حال بدی هایم بود اما گذرش به جمعمان خورده بود و حالا کنارم ایستاده بود، شاید هستی هم می دانست من جلوی محسن ضعیف ترین آدمم. پرهام لبخند کمرنگی مهمان صورتش شده بود.
+ ابجی محسن اگر بخواد برگرده بهش فرصت میدی؟
آبرویی بالا انداختم. خنده ام گرفت. با نیشخند حرف دلم را زدم.
_ من منتظر میمونم هرموقع خواست برگرده
برق چشم های محسن را به وضوح دیدم خودم هم خوشحال بودم اما غرور نمی گذاشت نمایان کنم.
+ ممنون رها ممنون عزیز...
_ هنوز چیزی عوض نشده و تو دوست دختر داری حواست به رفتارت باشه، نمیخوام به اونم خیانت بشه و یه سرشم من باشم.
حرفم آنقدر تند و تیز بود که می دانستم تمام محسن را سوزاند. پرهام به سمتم آمد، هستی نگاه کینه توزانه اش را از محسن بر نمی داشت.
+ ابجی محسن می خواد کات کنه با دوست دخترش نمیتونه بسازه همش به فکر تو و عذاب وجدان داره میخواست بدونه برمیگردی بهش که با دوست دخترش کات کنه یا نه
_ پرهام من حرفم و یکبار میزنم نه ده بار تموم شد بود زنگ بزنه
+ مازیار و چیکار میکنی؟ میخوام کات کنم اون چیزی نبود که فکرش و می کردم
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
📣📣 اطلاعیه
💚منجی می آید💚
💕جشن نیمه شعبان مبارک🌸🎊🌸
💚 مژده که ایام ظفر می رسد
💚 بوی گل نرگس تر می رسد
💚 این شب آشفته به سر می رسد
💚 جلوه لبخند سحر می رسد
✨🌟//ولادت باسعادت آخرین مرد نجات، منبع خیر و برکات، مهدی موعود مبارک باد//✨🌟
🌟✨⚡️💥
💚جشن شعبانیه 💚
📅 تاریخ : ۱۴۰۱/۱۲/۱۶
⏱ ساعت : ۱۵/۰۰
✨مکان : سینما بهاران
☎️۵۵۷۹۲۱۷۹
☎️۵۵۷۹۲۱۸۹
🎈🎀🎊🎉🎂🎉🎊🎈🎀
#موسسه_امام_رضا_ع
#مجموعه_شهید_عسگری
🔸https://eitaa.com/alreza72
🔹https://sapp.ir/alreza72
🔸https://www.instagram.com/qaasedac
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی
بوی یک تک بیت، ناگه مست و مدهوشت کند
#فاضل_نظری
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
سلام صبحتون بخیر.
عیدتون شاد شاد.😊
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺نسل جوان
🎊را به جهان رهبری
💗جلوه ی توحيد، علی اکبری
🌺هر که هوای رخ احمد کند
🎊در تو تماشای پيمبـر کنـد
🌺ولادت
🎊با سعادت سرو باغ احمدی
💗آينه ی محمدی
🌺حضرت علی اکبر(ع)
و روز جـوان مبـارک🎉🎊
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🍃🌸یک صبح تازه
یک تولد دوباره
یک زندگی جدید
هر روز آغاز یک زندگیست
آغاز یک تغییر و شروع یک هیجان🌸🍃
زندگیت پر از تلاطم های خوش🌸🍃
#صبحتون_بخیر 🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️✨ولادت حضرت علی اکبر (ع)
🎊✨و روز جوان مبارک باد🎈🎉
✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
کاکتوس هایتان را رها کنید ...🌵🌵
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
بعضی وقتا آدم دقیقا نمیدونه دلتنگه یا دلش گرفته و یا ....
فقط میدونه یه جوریه
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
"صبح" گلدانِ گلی ست؛
نشسته بر طاقچه ی احســـاس
رُخ در رُخ زندگی
لبــــــخند می زند!
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
زندگی به امید است
که زیباست ...
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
⭕️قبل از اینکه دیر شود بذر مرغوب بکار
#نهج_البلاغه
💥إِنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالارضِ الخاليَةِ ما اُلقىَ فيها مِن شَىْ ءٍ قَبِلَتهُ»
🌎دل نوجوان مانند زمين آماده است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد.
📘 #نامه_31
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#حضرت_علی_اکبر علیه السلام
فضیلتهای اخلاقی حضرت علی اکبر علیهالسلام
🌺 ولادت با سعادت حضرت علیاکبر علیهالسلام و روز جوان مبارک 😍
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_فرمانده
🎥 سلام فرمانده ۲ رسید
سرودی با ۱۰ هزار دهههشتادی
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
4_5769297799120162599.mp3
5.33M
🔊 #صوتی | #سرود
📝 تولد تولد تولدت مبارک ای تولدِ دوباره پیغمبر
👤 کربلاییسیدرضا #نریمانی
🌺 ویژه ولادت #حضرت_علی_اکبر
#ماه_شعبان
#میلاد_حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آخرین دستنوشتهی رتبه یک #پزشکی
♨️ نامهای خواندنی از #رتبه_یک کنکور پزشکی برای تمام نسلها
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۱۲اسفند، سالروز شهادت شهید احمدرضا احدی، رتبه یک پزشکی
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 رتبه یک دنیا در استفاده نکردن از ظرفیتها!!
♦️ به جوانان اعتماد کنیم...
🔹 برشی از صحبت حجت الاسلام راجی به مناسبت #میلاد_حضرت_علی_اکبر و #روز_جوان
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」