eitaa logo
کانال شاخه طوبی
15.9هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
61 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۸ پس زن و مرد هم اگر زوج‌اند، به خاطر اینکه فرزند پیدا می‌کنند، زوج می‌ش
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۹ [گفت:] چطور مادر؟! گفت: آن موقعی که این خردسال بود و کودک بود و تو کودک بودی هر دوی شما را من دیده‌ام! چون مادرشان هم در ایام ولادت فرزندانش خیلی پرشیر بود. و در زن.های عرب هم رسم بود؛ که اگر زنی شیر نداشت بچه‌اش را می‌آورد پیش یک زنی که شیرده بود (پیش همسایه‌) آن مادر برایش شیردهی می‌کرد. حالا الان شیر خشک می‌دهند، چیزهای دیگر می‌دهند، آن موقع این کار را می‌کردند. گفت که؛ آن موقعی که ایشان به دنیا آمد برای من بچه‌هایی از همسایه‌ها که شیر نداشتند می‌آوردند شیر بدهم. وقتی بچه را می‌آوردند من بغل می‌گذاشتم، حاتم خودش دست می‌آورد پستان من را می‌گرفت به دهان آن بچه می‌داد! اما وقتی تو بچه بودی بچه‌ای می‌آوردند، نه تنها یک پستان را مال تو می‌دادم (آن را نه) یکی دیگر را هم می‌گرفتی که آن بچه نخورد! تو نمی‌توانی بذول بشوی. من غصه‌ام این هست که آن مهمان‌خانه تعطیل بشود. و شد! دیگر بعد از حاتم همه چیز از بین رفت! غرض؛ آن حاتمی که (اسمش حاتم نبود، اسمش الان یادم نیست) از بس که بخشنده بود معروف شد به حاتم! اما گفتند؛ خديجه‌ی کبری از حاتم طایی بخشنده‌تر است. هم سرمایه‌ی خدیجه بیش از حاتم هست، هم این‌که حاتم بالاخره زندگی را هم داشت، مقداری خرج مهمان‌خانه‌ها می‌کرد. اما قربان حضرت خدیجه! بیشتر از حاتم مال داشت و همه را همینجور یکسره آورد تقدیم کرد، شد فقير! حاتم با بخشش آبروی اجتماعی گرفت، اما خديجه با شوهر کردن به پیغمبر، با آمدن به منزل آقا، با بخشیدن کل اموال در خدمت آقا _که در راه دین خدا خرج کن_ فقیر شد، بی‌آبرو شد در بين طایفه‌اش! تمام طایفه‌ی او آمدند به او گفتند: یا به این يتيم مکه بله نگو، یا اگر بله گفتی همه تو را ترک می‌کنيم، آبروی ما را داری می‌بری! یک يتيم مکه بیاید شوهر دختری از طایفه‌ی ما بشود، که این دختر؛ سرمایه‌دارترین فرد مکه هست؟! آبروی ما را داری می‌بری، آبروی خانوادگی ما، دودمان ما! همه ترک‌اش کردند! فرمود: من این آقا را دوست دارم، می‌روم. بعد تمام اموال را هم یکسره بخشید، دچار شعب ابیطالب شد! دو سال تمام در شعب ابیطالب، همین خديجه گرسنه خورده، و در آخر در همین شعب ابیطالب از دنیا رفت! ای به‌به! این را نباید خدا بهش فاطمه می‌داد؟! حقش نبود؟! گفته‌اند؛ هیچ کسی در اسلام بخشندگی و جودش به جود خدیجه‌ی کبری نرسید! پیامبر اکرم هم به او احترام کرد؛ چکار کنم من این خدیجه را؟! این همه لطف!! سختی‌های زندگی من قبل از بعثت، گرفتاری‌های زندگی بعد از بعثت، تمام فحش‌هایی که به من دادند خدیجه با من شریک است! چه زن خوبی بود، چه بزرگوار بود! این زن به این خوبی، من این خوبی‌هایش را چه‌جوری باید جبران کنم؟! نسبت به من پیغمبر اکرم‌، کسی هست که خدای متعال جبران کرد زحمات خدیجه‌ی کبری را. به پیغمبر در سوره ی ضحی فرمود که؛ تو فقیر بودی، خدای متعال تو را با مال خدیجه سرمایه‌دار کرد، تو را غنی کرد، بی نیاز کرد. این آیه را برای حضرت خدیجه در قرآن آورد، که یک منتی هست بر پیغمبر اکرم. (درست؟) خب! جناب رسول‌الله، ارباب جناب رسول‌الله به حضرت خدیجه هدیه‌اش را داده! یک آیه‌ی قرآن را مربوط به او کرد، به پیغمبرش منت گذاشت؛ وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر قبل از این دارد که تو؛ وَ وَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ تو را خداوند با مال خديجه غنی کرد. این احترام خدا به خدیجه! حالا پیغمبر چه احترامی می‌کند؟ ایشان چه‌جوری از عهده‌ی خدمات خدیجه بر بیاید؟ پیغمبر آمد اسم دخترش را که زهرا هست فاطمه هست، گذاشته. این دختر را که دیگر در نظام هستی بدیل ندارد! می‌توانست اسم او را به اسم مادرخودش آمنه بگذارد، آمد به احترام حضرت خدیجه، اسم دخترش فاطمه‌ی زهرا را گذاشت فاطمه؛ چون مادر حضرت‌ خدیجه فاطمه بود. این مال تو! تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، حالا دجله؛ آن شاعر حتما نزدیک دجله بود یا دجله ضرب‌المثل بود! در هر حال هر کجا می‌خواهی بینداز؛ در بازار انداز، در کوچه انداز، در خانه انداز، در خانواده انداز، در دوست انداز، بین فامیل‌ها بینداز، در بین کفار بینداز! تو نیکی می‌کن، هرکجا دلت می‌خواهد این نیکی را برای رضای خدا بینداز، کار نداشته باش! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
۸ اسفند
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۹ [گفت:] چطور مادر؟! گفت: آن موقعی که این خردسال بود و کودک بود و تو کو
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت آخر که در اصل ایزِد است، که ایزد در بیابانت دهد باز کِی می‌دهد ؟ کِی می‌دهد؟ تو چه کار داری؟ کار نداشته باش! نگو که رفتیم کباب کنیم سیخمان سوخته! نه؛ این حرفها را نزن! برای رضای خدا جایی دیدی باید کار کنی، زحمتی بکشی، چیزی را ارائه کنی، بکن. کار نداشته باش! تو با خدا معامله کن! چه می‌شود؟ شاید همانی که تو معامله کردی بلای جان تو هم بشود، بشود؛ کار نداشته باش! کار نداشته باش! درست می‌شود. آن که باید کارساز کار ماست در کار ماست فکر ما، در کار ما آزار ماست! بخواهی خودت، با فکر خودت بگویی کارهای خودم را خودم می‌رسم، خودت را اذیت می‌کنی، گرفتار می‌کنی. بگذار آنکه کارساز کار ماست در کار ماست هرچه او کند، او درست می‌شود. حضرت خدیجه (س) نتیجه‌ی زحماتش را گرفته، در شعب ابیطالب بی‌آبرویی‌ها هیچ‌کس دیگر به او سر نمی‌زند تمام فامیل‌ها او را دست گرفتند! سال تا سال اسم خدیجه را نمی‌بردند! یک خانم تک و تنها راه افتاد آمد خانه پیامبر، پیامبر هم که یک یتیم مکه شبانه‌روز دارد سنگ می‌خورد! یک دوتا عموی دلسوز دارد به نام ابوطالب و به نام حمزه و پدر را هم که از دست داد، مادر هم که در دوران پنج سالگی در بین راه مدینه و مکه آن هم در بیابان از دست داده است، هم آقا یتیم است هم خانم هر دو یتیم‌اند، کی عزیزشان است؟ و کی آقایشان است؟ خدایشان. کار نداشته باش! شده زهرا، زهرا را به او دادند، اما فاطمه‌ی زهرایی که او هم مثل اینکه از خانه‌ی غم آمد به دنیا؛ از علیِ غمگین، از خدیجه‌ی غمگین، از مادر غمگین، در خانه‌ی علی، همه همه همه. اینکه حضرت استادمان در الهی‌نامه دارند: الهی هرکسی بسط می‌خواهد به او بده به ما قبض بده هر کسی خوشحالی می‌خواهد به او بده به ما غم بده. چون اینها خیلی برکات می‌آورد. کدام لحظه بود فاطمه سر آسوده داشت، کدام لحظه؟! و در خانه‌ی پدر آن موقع که پدرش به نبوت رسیده بود فقط داشت سنگ حوادث می‌دید! وقتی هم آمد خانه‌ی شوهر، اینجا هم فقط تر و خشک باید ببیند، به خاک سیاهشان نشاندند! به تعبیر آقایان اهل معرفت می‌گویند موت اسود برایشان پیش آمده. اینقدر فحش و ناسزا که یک روز آدم آرام نگیرد، چقدر حرف‌ها؟! تا جایی که فاطمه‌ی کوه صبر و استقامت و بزرگواری، بگوید: علی! مرا شب دفن کن! برای اینکه این‌ها نیایند روی جسد، من تو نماز من حاضر نشوند! تو که اهل صبر هستی چیت شده؟ چی شده؟ چه کار کردند؟! کیا هستند این‌ها؟! خواستند بیایند از او عذرخواهی کنند، حالا حکومتشان را گرفتند، کارشان را کردند. آمدند بر گرده‌ی مردم نشستند! حالا آمدند که از فاطمه عذرخواهی کنند؟! آمدند، فاطمه نپذیرفت. پیغام می‌فرستادند قبول نمی‌کرد. دیدند راهش این است که بروند از راه خود علی وارد شوند. رفتند پیش آقا، گفتند: آقا به فاطمه بگویید ما می‌خواهیم به دیدارش بیاییم عذرخواهی کنیم. حضرت به فاطمه فرمود: فرمود آقا جان! و البیت بیتک ، خانه، خانه‌ی تو است! من اینجا کاره‌ای نیستم که بگویم اجازه نمی‌دهم! خانه، خانه‌ی توست، آقاجان! اما وقتی آمدند به آنها رو نکرد! رو نکرد! رو برگرداند! با آن‌ها محاجه کرد، احتجاج کرد، فرمود: مگر پدرم نگفت هر کسی فاطمه را اذیت کند فاطمه ناراضی بشود، من از او ناراضی‌ام‌؟! گفتند چرا (بله). گفت، نگفت: هر کس من از او ناراضی بشوم، خدا از او ناخشنود است؟! گفتند چرا (بله). گفت: من به شما می‌گویم از شما نارا‌ضی‌ام، راضی نمی‌شوم! گریه کردند از محضر فاطمه در ‌آمدند! بعد او اولی تو سرش می‌زد: ای وای، وای، که فاطمه از ما ناراضی است! سبوحٌ قدوس ربُنا و ربُ الملائکة والروح اما نمی‌دانم بر امیرالمؤمنین چه گذشت، آن لحظه‌ای که آوردند حضرت را در محضر مبارک جناب رسول‌الله دفن کنند، در نهج‌البلاغه دارد؛ خطاب کرد به پیغمبر فرمود که آقا جان! این دختر تو است آوردم در جوار تو دفن‌اش کنم (خطبه‌ی ۲۰۰ یا ۲۰۳ نهج‌البلاغه) آوردم در جوار تو دفن کنم، آقا جان این دختر، در دلش انباشته ‌ی غم است؛ سَتُّنَبِئُکَ إبْنَتُک همین به این زودی آقا جان این دخترت می‌آید به شما خبر می‌دهد، منتهی قبل از این فرمود: آقا جان! بعد از تو خیلی سخت بود؛ چون تنها شده بود. تا تو بودی در سختی‌ها به تو پناه می‌بردیم وقتی شما رفتید دیگر خیلی سخت گذشت! اما فاطمه وقتی آمد حرف نمی‌زند! می‌دانم برای این که می‌خواهد ناراحت‌ات نکند، حرف نمی‌زند. آقا جان! خواهش می‌کنم إستَخبرها اَلْحال وقتی ایشان تشریف آوردند محضر شما مشرف شدند از ایشان خبر بگیرید که حال ما چی شده، خبر بگیرید! وقتی خبر گرفتید به تو می‌گوید که بعد از تو بر ما چه گذشت؟! جوری گذشت که می‌گفت لقد أَمُرُّ علی اللَّئیمِ یَسُبُّنی منِ علی گاهی بر این مردم پَست می‌گذشتم منِ علی را لعنت می‌کردند! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 @shakhehtoba
۹ اسفند
کانال شاخه طوبی
نامه ها برنامه ها ۱۸ #شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۸ #حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی #استاد_صمدي_آملي #فایل_صوت
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۸ قسمت ۱ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُللّه رَبِّ العالمین, ثُم الصَّلاَةُ وَ السَلامُ علی جمیع الانبیاء و المرسلین و علی سیدنا ابی‌القاسم محمد (ص) و علی اهل بیته الطيبين الطاهرین المعصومین در صفحه‌ی هفتم کتاب چند سطر عبارتی را خواندیم: "هر که خاموش شد گویا شد هر که چشم سر بست بینا شد." یکی از نکاتش این است که انسان اگر با حواس ظاهریش به این نشئه اشتغال پیدا کند، نوعاً از حواس باطنی در نشئه باطن و غیب غفلت می‌کند، مگر نفوس قوی‌ باشند که مظهر اسم شریف "یا من لا تأخذه سنة و لا‌ نوم" باشند. جان‌هایی که قوی هستند دیدن ظاهری آنها را از دیدن باطنی باز نمی‌دارد، گویایی ظاهری آنها را از سکوت و از اطلاع بر مغیبات غیبی باز نمی‌دارد و هکذا. اما نفوسی مثل جان‌های ما که ضعیفیم، به محض این که به یکی از قوایمان، به یکی از شئون خود توجه کنیم، از شئون دیگر منصرف می‌شویم، آن قوت را نداریم که بتوانیم در آنِ واحد در دو شأن یا در چندین شأن‌مان با قوت عمل کنیم. می‌بینید، کاری را که با یک دست انجام می‌دهیم، اگر بخواهیم با دو تا دست انجام دهیم، می‌توانیم؛ اما آن قدرت نیست که بشود با هر دو دست کاری را که با یک دست با سرعت با قوت انجام می‌دهیم، با دو دست همان کار را انجام دهیم. حالا می‌تواند هم با دست راست بنویسد، هم با دست چپ بنویسد. اگر فقط با یک دست بنویسد قدرت او در تندنویسی زیاد است، اما اگر بخواهد با این دست بنویسد، با آن دست هم بنویسد، می‌بینید بین این دو دست هماهنگ کردن، سرعت کار، ضعف پیدا می‌کند. مگر اینکه چقدر تمرین کند، که در بین ما اگر یکی با یک دست چیزی را به هوا بیندازد بگیرد، حالا بخواهد در آن واحد دو چیز را بیندازد یکی با این دست، یکی با آن دست، می‌بینید باید تک تک افراد بین ما اینقدر تجربه کنند تا بتوانند که چند دقیقه‌ای یا چند ثانیه‌ای برای دیگران نمایش دهند، آن هم همیشگی هم که نمی‌شود. وقتی با چشم سر می‌بینیم، چشم دلمان باز نمی‌شود. وقتی با این گوش می‌شنویم، می‌بینیم باطن ما قدرت شنیدن ندارد. وقتی به خواب رفتیم با آن چشم می‌بینیم، این چشم ما بسته می‌شود، دیگر قدرت دیدن با این چشم را نداریم، اگر هم بخواهیم ببینیم خوابمان نمی‌برد. در خواب با آن گوش چیزها می‌شنویم از خواب بیدار می‌شویم شنیده‌های فراوان داریم، در حالی که این گوش ظاهری از شنیدن بی‌خبر است. این است که انسان با هر قوه‌ای از قوا بخواهد کار کند، معمولا آن قدرت او توحّد پیدا می‌کند در همان قوه و کمتر می‌تواند از قوای دیگر به نحو احسن استفاده کند. لذا تا چشم سرباز است، چشم دل نمی‌بیند. تا زبان ظاهری گویا است، آن زبان باطنی از نطق می‌افتد. همین که این زبان را بست کمتر حرف زد، می‌بینید از درون گویا می‌شود. تا این چشم سر را بست، می‌بینید از درون بینا می‌شود. تا این گوش را کم کرد، می‌بینید گوش باطنی او _شنیدنش_ قوی می‌شود. این است که از جنبه فلسفی اکثر نفوس چون قوی نیستیم نمی‌توانیم در یک آن، کارهای گوناگون انجام دهیم. الان، همین لحظه می‌بینید همه عزیزان به شدت توحّد دارند در شنیدن یک کلام. حال اگر همین لحظه یک کس دیگر بغل انسان نشسته باشد و بخواهد مطلبی را به انسان بگوید، می‌بینید آن‌جوری که باید آن مطلب را ضبط کند، نمی‌تواند، می‌گوید چون الان در حال شنیدن این کلام هستم شما لطف بفرمایید بعد از جلسه فرمایش‌تان را بفرمایید، الان خوب متوجه نمی‌شوم. یا باید متوجه حرف او بشود، آن را که قبلاً می‌شنید ول کند، یا اینکه هر دو را در یک زمان بخواهد درست بفهمد، با زحمت و با مشکل است. این‌ها هست، طبیعت است. نفوس اولیه بشر اینجوری است. در روایات ما هم یکی از برنامه‌هایی که انسان بتواند مقداری به عوالم غیبی باطن هم توجهاتی داشته باشد، 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
۱۳ اسفند
کانال شاخه طوبی
نامه ها برنامه ها ۱۹ نامه ها برنامه ها ۱۹ #شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۹ #حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی #استا
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۱ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُللّه رَبِّ العالمین, ثُم الصَّلاَةُ وَ السَلامُ علی جمیع الانبیاء و المرسلین و علی سیدنا ابی‌القاسم محمد (ص) و علی اهل بیته الطيبين الطاهرین المعصومین به عرض رساندیم که یکی از جمله‌های نورانی‌شان این بود که: آن که چشم سر بست، بینا شد. برای همین است که شرع مقدس و همچنین قرآن کریم راجع به محرم و نامحرم خیلی حساسیت نشان می‌دهد که یک جوری شود که چشم مردهای نامحرم به زن‌های نامحرم نیفتد و همچنین چشم زنان نامحرم هم به مردهای نامحرم نیفتد. چون این دیدن‌ها، ولو اینکه حتی به منظور هم نباشد، اگر منظور داشته باشد، قصد ریبه و لذت و استمتاع داشته باشد که می‌خواهد از نگاه کردن به زن‌ها بهره چشمی ببرد، آن که حرام مسلم است ولو برای بار اول. اما اگر قصد ریبه و لذت و این‌ها را نداشته باشد باز هم بالاخره نگاه کردن به زن، تصویری از او، یا نگاه به مرد تصویری از مرد در ذهن بیننده جا می‌گیرد که اگر بنا باشد چشم دل او باز بشود، دیر باز می‌شود، به زحمت می‌افتد، تا چشم دلِ بصیرتِ او باز شود و بخواهد آن فرقان الهی را پیدا کند که بین حق و باطل تمیز بدهد. در این محفل با اجازه عزیزانم وارد یک نکته‌ای می‌خواهم بشوم که این نکته شاید برای اولین بار در طول این چند سالی که ما در محضر عزیزان تشرف داریم و حرف‌هایی پیش آمد، مطالبی عرضه شد، شاید که نسبت به حرف‌هایی که تا حال زده شده است، مطلب تازه‌ای باشد و طرح یک نکته‌ی جدید. و آن نکته این است که ما وقتی مسائل دینی را مطرح می‌کنیم، مسائل انسان سازی را مطرح می‌کنیم، بالاخره در پای منابر بنا بر این است که منبر هم تاثیر کند و افراد به آنچه که گفته‌های گوینده است از راه دین، به آنها عمل بکنند. بنا نیست که بیاییم پای جلسات بنشینیم و عمل نکنیم به شنیده‌هایی که از راه محافل درسی و دینی به ما القا می‌شود. خب خود‌به‌خود در پای جلسات جوان می‌آید، دختر می‌آید، پسرها می‌آیند، بزرگان می‌آیند، پدرها می‌آیند، هر کسی به وفق استعداد خودش یک جوری جرقه می‌خورد و دوست دارد که اگر تا الان؛ کند بود، تندتر شود اگر به راه نیفتاده بود به راه بیفتد اگر تصمیم نگرفت برای خودسازی حقیقی، تصمیم بگیرد. اگر تصمیم گرفت و اراده‌اش سست است، اراده‌اش را تقویت کند. خلاصه منبر رفتن برای این حرف‌هاست. بنا نیست که بشنویم از گوشی و در کنیم از گوش دیگر؛ بنا بر این نیست. این است که خود‌به‌خود، پای جلسات عزیزانی که تشریف فرما می‌شوند، اگر جلسه تأثیری داشته باشد، و بنا بر این باشد که حرف‌هایی که گفته می‌شود، در منصه‌ی عمل به ظهور برسد _واقعاً_ خب طبیعتاً یک عده‌ای که مشتاق‌اند حرف‌ها در آنها اثر می‌کند و حرف‌های تأثیر کرده آنها را به سوی عمل کردن می‌کشاند. کسی که بخواهد راه عمل را در پیش بگیرد ناگهانی رنگ عوض می‌شود. خانم می‌بیند که آقا تا امروز به نماز شب اهتمام نداشت، امروز برای یک جلسه‌ای رفت در آن جلسه راجع به نماز شب صحبت شد. لذا خیلی امشب این آقا که در جلسه بود در او تأثیری که کرد، راغب شد که از امشب نماز شب را شروع کند. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
۲۷ اسفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرآن به دل کردن ره 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید کپی با ذکر لینک 🙏💢
۳۰ اسفند
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گول نعمت را مخور ... ره 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید کپی با ذکر لینک 🙏💢
۳۰ اسفند
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۲ خودبه‌خود خانم می‌بيند که گویا رنگ آقای او از امروز عوض شد. بالعکس؛ آ
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۳ و در همه‌ی جهات کارش را درست پیش ببرد. شاید در یک کلاسی یک معلمی به زحمت یکی را به عنوان شاگرد اول کلاس کند که یک همچین شاگردی هم دارم. مابقی فراز نشیبی هستند. هم خودشان زحمت دارند به جایی برسند، هم معلم بیچاره را جان به لب می‌کنند تا یک چیزی بشوند. چون راه افتادن این است. از اینجا می‌بینید یک مطلبی در بین مدارس ما شروع می‌شود. من از همین مدرسه می‌خواهم مثال بزنم که بیاییم تا مورد بحثمان. معلمین می‌بینند به تنهایی از عهده بر نمی‌آیند؛ برای اینکه این شاگرد در طول روز دو ساعت در خدمت این معلم به سر می‌برد، چهار ساعت به سر می‌برد، بیست ساعت دیگرش در محیط منزل است با دوستان است. چند ساعتی را هم با پدر و مادر به سر می‌برد، مابقی اوقات این شاگرد و محصل با دوستانش در کلاس درس یا در زنگ تفریح یا در زمین‌های ورزش و بازی یا در تفریح کردن یا احیاناً برای کمک به پدر و مادر برای سر کار رفتن و امثال اینها. معلم مجبور است که از پدر و مادر کمک بگیرد، برای اینکه بچه را بتواند در آن موطن هم کنترل کند. از دوستانِ این هم کمک بگیرد، دوست یک شاگردی را بخواهد ولو مدرسه‌ای نیست، اما این شاگرد با آن آقا خیلی با هم دوست هستند با هم سر بازی همه‌جا با هم‌اند. او را هم یک وقتی مدرسه بخواهد، برود با او صحبت کند که آقا! شما کمکم کن در اینکه این که این رفیقت را بتوانم بالا ببرم. و لذا وقتی که نزدیک به امتحانات می‌شود، جلسه‌ی اولیاء و مربیان گرفته شود. بگذار پدر و مادر‌ها هم بیایند به اینها هم بگوییم تلوزیون خودتون گوش نکنید که تا بچه هم گوش نکند چون آنجا روشن باشد به این بچه بگویی برو آن‌طرف درس بخوان، دلش اینجاست. این پدر و مادر! محض رضای خدا شما در این ایام امتحانات از مهمانی‌هایت نسبت به این‌ور آن‌ور بزن. از مسافرت‌های زیارتی و این‌ور‌ آن‌ور هم بزن. از شب‌نشینی‌های پیش این ‌و آن هم کم کن. تلویزیون منزلت را هم روشن نکن خاموش کن. غذای فرزندت را هم بپا. کلاس و یک محیط و اتاق آماده‌ای را هم (خلوت) برای او تهیه کن. زمینه‌های دیگر را هم فراهم کن که الآن وقت امتحانات است. ان‌شاء‌الله آقازاده‌ی شما بتواند به بهترین وجه قبول بشود. محصلین هم دو جور هستند؛ یا محصلینی هستند که در سطح عمومی‌‌اند، اما یک وقتی محصلی محصلی هست که قابلیت این را هم دارد که ما رشدش بدهیم. اگر محصل محصلی است که قابلیت رشد دارد، چه بسا یک خانواده‌ی خیّری یا پدر و مادرش احساس کردند بچه‌شان واقعا رشد خوبی دارد، این حیف است که فقط در کلاس‌های عمومی معطل شود. از اینجا یک عده خیّرین یا پدر مادر‌های عالِم به داد فرزند می‌رسند. اگر خانواده‌ی او فقیر است نمی‌تواند برود دانشگاه پول ترم ندارد خیرین می‌آیند به او می‌گویند حیف است که استعداد تو نابود شود، برو درس‌ات را بخوان! خرج‌ات را ما می‌کشیم ان‌شاء‌الله آینده به مراتب عالیه که رسیدی حالا آن نعمت‌های تو، آن منافع تو به همه‌ی مردم برمی‌گردد، من خوشحالم. یا اگر پدر و مادر او احساس کنند فرزند یک استعدادهای خاصی دارد، به او می‌گویند که شما دیگر کلاس‌های عمومی را که می‌روی همین اندازه کافی نیست، من برایت معلم خصوصی می‌گیرم ولو با قیمت سنگین، تو درس‌ات را بخوان. مساعدت می‌کنیم برای دانشجویان‌مان برای محصلین‌مان، که اینها بتوانند درس بخوانند و بتوانند به یک سطح عالیه قرار بگیرند. الان خیلی از آقایان پزشکان ما مرهون زحمات خیرین‌‌اند، مرهون زحمات خاص پدر و مادرشانند. وقتی محصل دوران ابتدایی و راهنمایی و دبستان و دبیرستان را طی می‌کند، تقریباً مثل عموم وقت می‌گذارد. اما وقتی قرار شد که رشته‌ی تحصیلی دانشگاهش را امتحان بدهد، دیگر می‌بینید از این به بعد فضای این محصل عوض شد، بازی‌اش را کم کرد، دیگر فوتبال نمی‌رود، تفریحاتش را منقطع کرد، زیارت‌ها و این‌ور آن‌ور رفتن‌ها را هم رها کرد، دوستان نزدیک خودش را هم الآن با آنها خداحافظی کرد. کجاست ایشان؟ نه در بازی می‌بینیم نه جایی؟ نشسته در منزل دارد ترمش را می‌خواند، می‌خواهد دانشگاه قبول بشود؛ یا نه دوره‌ی دکترای او فرا رسید. در دکترای او دو سه نفر قبول شدند در این‌ رشته که بتوانند در نزد اساتید فن درس بخوانند. می‌بینید دیگر دوستان او حداقل برای پنج، شش سال او را نمی‌بینند، اجتماع او را نمی‌بینند، خانواده هم او را شبانه‌روز اگر هم ببینند خیلی کم، شاید طی سال او را نمی‌بینند. او هست و با استاد مطالعه هست و کتاب درس و بحث است و تحقیق. اگر محض رضای خدا، ما همین روش را برای جوان‌هایی که استعداد دارند تا آدم بشوند به کار بگیریم.چه می‌شود؟ 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
۳ فروردین
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۳ و در همه‌ی جهات کارش را درست پیش ببرد. شاید در یک کلاسی یک معلمی به
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۴ بچه‌ی من نماز شب خوان شده مثل اینکه دارد منحرف می‌شود. ای‌داد بی‌داد! انگار که (مثلا) یک عمر بچه‌ی او نباید دیگر نماز شب بخواند! ببین رنگ بچه‌ی او برگشته؛ پای منبر، پای کلاس، در جلسه، گِله‌ها شروع می‌شود، ناله‌ها شروع می‌شود! اگر خانمی واقعاً تصمیم گرفت خودسازی کند آقا تمکین نمی‌کند، همین که خانم بیچاره می‌خواهد یک خلوتی کند آقا تازه شهوتش گل می‌کند: حق من ادا نمی‌شود! اگر آقای بیچاره می‌خواهد یک تکانی بگیرد خانم سعی می‌کند مخالفت کند که ایشان این الفِ خودسازی را نگوید؛ چون اگر الف را گفت این الف، ب دارد ت دارد ج دارد ع دارد غ دارد تا برود ی، خیلی طول می‌کشد. پس همین الان جلویش را بگیریم که فقط و فقط همان زن و مرد باشد. خب ببینم؛ اگر پیغمبر هم می‌خواست همینجور فقط با زن‌ها باشد و چله‌ی در غار حرا را نمی‌گرفت، اقرأ باسم ربک می‌آمد؟ اگر پیغمبر هم همینجور می‌خواست فقط نعوذ بالله شبانه روز با حضرت خدیجه به‌سر ببرد که حتماً زن، مرد می‌خواهد و مرد هم زن می‌خواهد و آن همه قضایا پیش نمی‌آمد، فاطمه زهرا درست می‌شد؟ و حرفِ یکی دوتا نیست. حالا ما مجبوریم که از این طرف وقتی منبر می‌رویم؛ مثلاً منبر می‌رویم: آقا! لقمه‌ی حرام _روایات هست این‌ها را بارها شنیدید لقمه حرام، یک لقمه کسی حرام بخورد، نه یک شکم سیر کند نه؛ یک لقمه، این روایات هست که بارها خوانده‌ایم. شنیده‌اید دیگر_ یک لقمه حرام بخورد تا چهل شبانه روز عبادات او بال و پر ندارد پرواز کند. درست؟ بعد حالا لقمه‌های حرام مثل چی؟ مثل کسی که خمس نمی‌دهد، واقعاً خمس بدهکار است، نمی‌دهد. اصلاً خمس‌بده نیست. خب حالا تا این را که می‌گوییم، فردا یک دفعه می‌بینم واقعاً یکی تصمیم می‌گیرد مال حرام نخورد، می‌بینم پدرش در طول عمر اصلا خمس‌بده نیست. حالا گیر می‌افتد؛ بسم الله الرحمن الرحیم همین اولین روزِ تصمیم، خورد به یک قوز، نمی‌‌داند چه کارش کند؟ می‌آید؛ می‌گویم: آقا! چشمت را ببند! اشکال ندارد ان‌شاءالله این لقمه غذایی که امروز تو خوردی، ان‌شاءالله این یکی حرام نبود. چه کار کنیم؟ چه کار کنیم با این پسر؟ اگر بگوییم بله حتماً نخور باز یک جنگ داخلی بین او با پدر شروع بشود. اگر زنی بگوید آقا شما این نفقه‌ای که دارید جناب مرد به من می‌دهی، شرع مقدس اجازه نمی‌دهد نفقه‌ی یک زن را مرد از مال حرام تعیین کند؛ باید نفقه‌ی زن از ناحیه‌ی مال حلال باشد. وگرنه مرد بگوید تو چه کار داری؟ خفه شو! هر چه من به تو دادم بگیر بخور به تو چه ربطی دارد؟ نه، دیگه شرع مقدس به تو اجازه نمی‌دهد از مال حرامی که امروز می‌داند: این مال را از فلان جا دزدیده، امروز می‌داند پولی که دارد می‌برد پنج کیلو میوه بخرد، دو کیلو میوه بخرد، یک کیلو گوشت بخرد، این پول خمسش داده نیست این خمس مال مردم درش هست، این مال الان مخلوط به حرام است، این زکات نداده. این را از فلان جا کم فروشی کرد، در مقام فروش به دروغ گفت این چند کیلو هست، آن بیچاره را گول زده جنس‌اش خوب نبود به عنوان جنس خوب فروخت این پول میوه از آن است برای زن بیچاره میوه و نون می‌خرد. حالا زن می‌آید می‌گوید: آقا! شما گفتید مال حلال، آقای من که مالش حلال نیست، می‌دانم کارش دزدی‌گری است چه کار کنم؟ 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
۴ فروردین
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۴ بچه‌ی من نماز شب خوان شده مثل اینکه دارد منحرف می‌شود. ای‌داد بی‌داد!
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۵ الان دین‌داری‌های ما چقدر روی مبنای یقین است؟ یقین،که دیگر صددرصد _یقین را آقایان تعریف کرده‌اند_ گفت: می‌دانم که این، این است و غیر از این نیست. گفتند: یقین باید مرکب از دو تا جزم باشد. اگر یقین یک جزمی باشد، یقین نیست. باید دو تا جزم باشد. الان می‌دانم که این نوری که الان می‌زند روی این فرش، این روشنایی که الان اینجا (چون شاید آن‌طرف‌تر آن لامپ یک کمی روشن می‌کند، آن روشنایی لامپ هم باشد) اما این نوری که الان می‌زند اینجا، یقین دارم که این نور نور آفتاب هست (یک، یک جزم) و غیر از نور آفتاب نیست (این دو جزم) اگر این‌جور جزم داشتید، یقین محض است، وگرنه یقین نیست. فعلا با ان‌شاءالله‌ها داریم کار را درست می‌کنیم. حتی در مورد تطابق؛ این‌که از این اول تا آخر رساله پنج هزار مسئله‌ی شرعی را آقای مجتهد عزیز زحمت کشید با این‌که چهل سال هم درس خواند، جان به لب آورد این را برای من نوشت، آیا تمام این پنج‌هزار مسئله، یقیناً آنچه که گفت حتما مطابق با واقع هست؟ هست؟ اگر این است، یکی از آقایان مجتهد اینجا گفت حرام، دیگری همین‌جا گفت‌ حلال! یکی گفت حرام است، یکی گفت واجب است. من‌ چه‌کار کنم؟ و ِلذا خود مجتهد هم نمی‌گوید. می‌گوید بر اساس مستنداتی که من داشتم، پیش من قطعی است، حکم این است، اما نمی‌دانم با واقع هم یقیناً تطبیق دارد یا نه؟ خب آقا اگر احیاناً تطبیق نداشت چی؟ مجرم نیستید؟ نه آن هم برای این‌که چون الان امام زمان (ع) را در دست نداریم دیگه فعلا یقین پیدا کردن به تمام احکام شرعیه برای ما میسور نیست، یعنی در توانمان نیست. فعلا آقا این‌قدر: ان‌شاءالله، ان‌شاءالله این‌جوری نیست، ان‌شاءالله آن‌جوری است، ان‌شاءالله چشمت را ببند، الان فعلا نبین، این‌جوری داریم الان دیگه، این‌جوری داریم زندگی پیش می‌بریم. اینکه هی می‌گویند: منتظر امام زمان باشید، انتظار، انتظار، یکی از لطایفش این است که؛ آقا جان! تا کی ما تو این ان‌شاءالله‌ها و چشمت نگاه نکند و بگو ان‌شاءالله‌ خوب است و ندید بگیریم و به تغافل بزنیم، تا کی ما این‌جوری‌ها زندگی کنیم آخه؟ تازه ماهایی که در مسیر دین و مجتهدان و مرجع تقلید و عالم زندگی می‌کنیم، این‌جور بی‌یقین‌ایم! یعنی نمی‌توانیم در تمام جزئیات زندگی به یقین باشیم‌، حالا آن‌هایی که اصلا در مسیر تقلید و دین‌داری‌های و این‌جوری هم نیستند، اما تا این‌اندازه می‌گویند: اشهد ان لا اله الا الله شهادت به پیغمبر که خونشان محفوظ باشد، مسلمان هستند، ائمه را هم قبول دارند، سینه‌زنی هم می‌کنند، چه‌ بسا هشتاد سال سنش هم باشد، به او می‌گوییم، مقلد چه کسی هستی؟ هنوز هم نمی‌داند مقلد چه کسی است؟ اصلا نمی‌داند مقلد یعنی چه؟ تا چه برسد به این‌که احکام مسائل رساله را اگر پنج هزار تا باشد، بگوییم همه به او مربوط نمی‌شود، پنجاه تا هم که به ایشان مربوط می‌شود، ایشان پنج تا را هم بلد نیست! حالا آنها را که کار نداریم. الان من همین مسجدی‌ها را می‌گویم، همین مقلدین را، همین متدینین را، همین نماز‌خوان‌ها را. آقا جوان عرض کرد: آقاجان! من به یقین رسیدم این‌جور شدم! آقا فرمود: علامت آن چیست که به یقین رسیدی؟ عرض کرد: آقا علامتش این است؛ من همین‌جور شبانه‌روز زوزه‌های اهل جهنم را می‌شنوم، اسیر شدم! از غذا خوردن افتادم،از امور افتادم. هر کاری می‌خواهم بکنم‌، زوزه‌های‌شان به گوشم می‌رسد. آقا او را تائید‌ش کرد. جناب رسول‌الله تائید کرد، فرمود: آفرین! درست است، این حال حال خوبی برایت پیش آمده، اما این حال را؛ فَاثبُت! نگه‌اش دار، ثابت‌اش کن! چون حال می‌آید، اما نگه داشتن‌اش کار خیلی سختی است، ثابت کن! آفرین بر جوان! دید نگه‌داشتن این حال، کار آسانی نیست. هم‌خودش بخواهد نگه بدارد، الان دیگر ضعیف شده، از غذا افتاده، از همه چیز افتاده، از خواب افتاده است. همین‌که بخواهد دیگران هم بگذارند که این حال او نگه داشته بشود هم کار دشواری است. عرض کرد: آقاجان! ان‌شاءالله دعا کنید من شهید بشوم‌. که در روایت آمده دعای او را هم خدا مستجاب کرد؛ یک، هفت، هشت، ده روزی طول نکشید، در پی این قضیه که یک جنگی پیش آمد، این آقا جوان رفت درآن جنگ و شهید شد، که دیگر با آن حال رفت! حالا آن نکته‌ای را که خواستم عرض کنم، این است که؛ واقعاً اجتماع ما باید در مسیر انسان‌سازی یک تصمیمی بگیریم، تصمیم! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
۲۰ فروردین
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۹ قسمت ۶ حالا آن نکته‌ای که خواستم عرض بکنم این است که؛ واقعا اجتماع ما باید در مسیر انسان سازی یک تصمیم بگیریم، تصمیم! پدر مادرها تصمیم بگیرند، زن‌ها برای شوهرانشان تصمیم بگیرند، مردها هم برای زن‌هایشان تصمیم بگیرند، پدر مادر برای فرزند جوان تصمیم بگیرد؛ یعنی یک پدر الان بگویی اگر بچه‌ی تو بنا باشد که برود دانشگاه و دکترا بگیرد چقدر حاضری زحمت بکشی و فداکاری کنی؟ ایشان با این که فقیر هم هست، دستش هم چیزی نیست _الان خیلی‌ها را می‌بینیم تلویزیون مصاحبه می‌کنند_ می‌گوید آقا! من با تنگدستی، چند تا بچه‌ی خودم را بالاخره به دانشگاه بردم و به ثمر رساندم. افتخارش است! اگر واقعا پدر مادرهایی، برای ساختن نفس ناطقه‌ی فرزندشان در مسیر دین الهی، یک‌دهم این زحمت را بکشند؛ یعنی اگر واقعا پدر می‌بیند یک جلسه‌ای امشب در خانه‌اش است، فامیل‌ها، این، آن، همه آمده‌اند، اینجا حرف‌های لاطائل، دروغ، غیبت، بازار، (نمی‌دانم) تهمت‌ها این‌ها هست، بگوید: پسر جان! بله! بسیار خوب؛ حالا مهمان است نمی‌شود بگوییم مهمان نباشد که، شما بیا یک دو دقیقه یک سلام علیکی بکن به عمویت، به برادرزاده‌ات، به فامیل تو، به خاله‌ی تو، یک سلام علیکی بکن، برو آن‌طرف مشغول کار خودت باش، برو مطالعه بکن، برو خسته‌ای بخواب، برو می‌خواهی نماز بخوانی برو تحصیل کن! (هر چه) حاضر است این کار را بکند، که بچه‌اش امشب آلوده نشود؟! یا می‌آید از ما گله می‌کند: آقا! تو که منبر رفتی، بچه‌ی من این حرف‌ها را گوش کرد، چرا مهمان‌ها می‌آیند هر عربده‌ای می‌کشند چرا بچه نباید باشد، آبروی ما را برده پیش فامیل‌ها! حالا اگر واقعا همین فرزندش فردا دانشگاه، کنکور داشته باشد، پدر می‌گذارد که بیاید پیش فامیل‌ها بنشیند؟ بعد پیش فامیل تازه پز هم می‌دهد: بچه‌ام دارد کنکور می‌خواند! ما برای انسان‌سازی کار نمی‌کنیم. بسیاری از این نامه‌هایی که _به من_ نوشته می‌شود همه روی ضعف‌هاست که نوشته می‌شود. فقط ما مجبوریم بیاییم سر جلسه، سر عزیزان داد بکشیم بگوییم: افراط و تفریط نکنید! شاید خیلی از جاها افراط تفریط هم نباشد. اما اگر همین فرزند؛ در راه یک دیپلم گرفتنی که می‌خواهد فقط عنوان دیپلم داشته باشد، شاید بچه‌اش کار هم پیدا نکند. الان هزاران جوان دارند درس می‌خوانند، پدرها برایشان یقین هم هست که خیلی‌هایشان نمی‌توانند کار بگیرند. الان روستای ما، بسیاری از جوان‌های تحصیل‌کرده، دانشگاهی ما، طفلی‌ها برگشتند باز سر همان تراکتورشان‌، سر زمین شخم‌زنی‌اند، جانشان دارد به لب می‌آید؛ بعد از چند سال ببینند آیا یک کار قراردادی یک چیزی پیدا می‌شود یا نه؟ اما همه‌ی روستایی‌ها دارند شبانه‌روز می‌تازند که بچه‌هایشان بروند دانشگاه که فقط دلش خوش باشد که؛ بچه‌ی من لیسانس شده، درست؟! اما اگر آمد پای منبر حرفی گوش کرد و نخواست در جلسه‌ی عربده‌ی طایفگی بنشیند باید یک نامه بنویسد هزار جور فحش و ناسزا که بچه‌ی من پای منبرها آمد این جوری شد! که نمی خواهد حرف گناه گوش کند، نمی‌خواهد دروغ گوش کند، نمی‌خواهد بدی گوش کند، این خوب است؟! حالا ما باید بیاییم تو سر این پسر جوان بزنیم، تو سر این آقا بزنیم، بگوییم آقا نخیر این‌ها همه را رها کن برو درس دانشگاهت را بخوان، بیچاره هم مجبور است حرف گوش کند. الان هم می‌گویم برای اینکه توی خانواده‌ها اختلاف نیفتد، همین؛ یا باید پدر مادرها، اطرافیان عاقل بشوند، بدانند ای به‌به‌به! این جوان ما، این پسر ما، الحمدلله رب العالمین این خیلی استعداد خوبی برای آدم شدن دارد، این را بیاورد مسجد تجریش ، پیش حاج آقای دین‌پرور بگوید: آقا! بچه‌ی من را، من جوری زندگی‌ام را تنظیم می‌کنم که؛ ایشان ان‌شاءالله دانشگاهش را هم بخواند، اما پیش شما باشد، شبانه‌روز درس دین هم بگیرد بگذار بچه‌ی من آدم بشود! این کار را می‌کند؟ چه شده اجتماع را؟! چرا این جوری شده؟؟! راه آدم سازی که در پیش گرفته شده تمام می‌آیند؛ همین چند روز قبل یکی آمد گفت که؛ نمی‌دانم داماد ما در کلاس‌های شما شرکت می‌کند، در جلسات عربده‌کشی مثلا (حالا بنده عربده‌کشی می‌گویم) چون وقتی سؤال کردم، پی‌جویی کردم، دیدم جلسه‌هایی است که معمولاً فامیل‌ها جمع می‌شوند از هر دری هرچه بخواهند بگویند؛ دروغ، غیبت، افترا، همین‌جور دیگر، بگو آنجا چه پیدا می‌شود، مگر کلاس درس است؟ فلسفه دارند؟ عرفان دارند؟ تفسیر قرآن دارند مگر؟ همین‌هاست دیگر. خب ما بیاییم بخواهیم که چرا این‌جوری می‌کنی؟ آقا! والله باللّه من آن اندازه‌ای که باید سلام بکنم، عرض ادب بکنم بخندم می‌خندم، اما این‌ها می‌خواهند شبانه‌روز من قهقه کنم نمیتوانم. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
۲۰ فروردین