اكنون چنان در گرداب بى تابى، و پراكندگى و سرگردانى افتادم كه نمى دانم از چه درى سخن بگويم، و از چه چيزى كاوش كنم و چه چيزى را بر روى كاغذ بنگارم . در اينجا به شگفتى ژرف فرو رفته بودم، تا پس از چندى سر از گريبان سرگشتگى بر آوردم و در پيرامون رستن تخم نارنج انديشه كردم كه تمام تخم هاى نارنج كه از زمين مى رويند همه يك نواخت مى رويند و در رنگ و بو و برگ و مزه و اندام و چهره چنانند كه اگر آدمى برگ آنها را ببويد مى گويد اينها همه درخت نارنج اند، و به مثل اگر يك نهال خرد نارنج در ميان صد نهال خرد ترنج باشد به بوى آنها يا به رنگ و روى آن ها، پى برند كه آن صدنهال ترنج است و اين يكى نارنج.
آيا هيچ گاه شد و تاكنون پيش آمد كه نارنج از برنامه و سرنوشت سرشت خود سرباز زند؟ مثلا از تخم نارنج خوشه انگور به بار آيد يا اين كه، از تخم نارنج با برنامه اى سخت استوار و درست هميشه درخت نارنج و ميوه نارنج به بار مى آيد؟ پس باور داريد كه هميشه تخم نارنج به سوى يك چيز رهسپار است. اينك بفرمایید دانه گندم چگونه است؟ آيا او نيز در سرباز نزدن برنامه سرشت خويش چون تخم نارنج نيست؟ هيچ گاه از دانه گندم جو روییده است؟ مى شود گفت كه پيوستگى اندام هاى يك درخت نارنج چون پيوستگى درخت سيل آورده و آن دو سنگ است كه در پيش گفتيم؟ و يا مى توان گفت كه رسيدن تخم نارنج به هدفى كه در پيش دارد و بدان هدف مى رسد كه همان ميوه نارنج می دهد، يكنواخت نيست، و آنچه كه هميشه يكنواخت است آيا از روى نظم و ترتيب نيست؟ چه مى فرمایید؟
همين سخن در دانه گندم نيست؟ در ديگر دانه ها نيست؟ پس آنچه يكنواخت است و هميشه در همه جا به سوى يك هدف و كار رهسپار است پيدا است كه در كار خود به گزاف نيست و اين برنامه هميشگى اوست كه سر سوزنى از آن به در نمى رود، مانند پل شدن درخت سيل آورده بر دو سنگ نيست كه آن يك بار چنان شد، نه آنكه هرگاه سيل بيايد درختى را از جاى بركند و برروى دو سنگى، پل قرار دهد. نه اين چنين است؟
آيا همين شيوه در جانوران نيست؟ و آيا همين روش در آغاز بود انسان، تا انجام او نيست؟ انديشه بيشتر بفرمایید و آنگاه پاسخ دهيد. گويا باور داشتن آنچه گفته ايم نياز به كاوش بيشتر دارد! خواستيم در پيوستگى هستي ها با يكديگر سخن بگوییم و بررسى كنيم. اندكى از موضوع دور شده ايم. ناگزير درس يا درس هایی ديگر در اين باره بايد پيش كشيم.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس نهم
قسمت دوم
#معرفت_نفس
#علم_النفس
#خودشناسی
#درخت_نارنج
@shakhehtoba
و اگر آن دانه را در آب تنها بگذاريم، آيا سبز مى شود؟ باز مى بينيم كه چنين نيست بلكه تباه مى شود. پس خاك هم در رویيدن آن دانه با آب انباز است.
و اگر آب و خاك باشد و نور بدان تخم كاشته نرسد،
سرسبز مى شود؟ مى بينيم كه نمى شود پس نور هم در رویيدن آن بايد باشد.
و اگر هوا بدان نرسد، مى بالد و ببار مى نشيند؟ مى بينيم كه چنين نيست. پس هوا هم در سبز شدن و درخت شدنش با آب و خاك و نور انباز است.
آيا چيزهایى كه در باليدن آن دانه دخيل اند تنها همين چند چيزاند كه گفتيم؟ يا شايد هزاران به توان هزاران چيزهاى ديگر باشد كه ما آگاهى بدان ها نداريم و نامى براى آنها گذاشته نشده؛ زيرا كه بدان ها دست نيافته اند تا نامى بر آنها نهاده باشند.
و باور داريد كه آن دانه تخم نارنج غذا گرفت تا باليد و بزرگ شد، و آن چيزهایى كه در رستن، باليدن و بار دادن آن دخيل اند غذاى وى مى شوند، آيا همه رستني ها این چنين نيستند؟ باور داريد كه هستند. و آيا از جنبيدن و حركت، از جوانگى به بوته شدن يا درخت شدن نرسيدند؟ باز باور داريد كه این چنين است. آيا جانوران و انسان نيز چون رستني ها در جنبش نيستند؛ مثلاً نطفه انسان از نطفگى، تا انسانى بزرگ سال شد، آيا به غذا و جنبش نباليد؟ باز هم باور داريد كه چنين است.
پس بايد گفت رستني ها و جانوران چه انسان و چه جز آن، همه به گرفتن غذا و داشتن جنبش مى بالند و بزرگ مى شوند. آيا همين سخن را در جز آنها مى توان گفت؟ مثلا بگوییم خاك در جنبش است و يا سنگ در جنبش است كه آنها هم جورى غذا مى گيرند و جورى در جنبش اند، جز اينكه در غذا گرفتن و جنبش، با رستني ها و جانوران فرق دارند؟
گويا در اينجا نمى توانيم زود نظر دهيم؛ چه، شايد در جنبش نباشند و شايد باشند و ما بدان دست نيافتيم؛ زيرا كه ممكن است و مى شود در حركتشان كُند باشند و انسان به ظاهر گمان كند كه جنبش ندارند و آرام اند. مى بينيد كه يك بوته كدو در چند روزى از چنار كهن سال مى گذرد. آيا بايد گفت كه بوته كدو در جنبش است و درخت چنار در جنبش نيست؟ بهتر اين است كه راه كاوش و پرسش در پيش گيريم: آيا كاني ها چون پيروزه، الماس، زر و سيم در زهدان كوهها به بار نمى آيند؟و مگر اين گوهرها و كانيهاى ديگر، چون نطفه در زهدان جفت جانداران به گذشتن روزگارى كم كم و به تدريج پرورده نشدند؟ و نه اين است كه هر خاكى و هر كوهى كان هر گوهر و جز آن نمى گردد؟ ناچار از چگونگى اين كان، شبرنگ به بار آمد و از آن ديگر زغال سنگ.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس دهم
قسمت دوم
#معرفت_نفس
#علم_النفس
#خودشناسی
#درخت_نارنج
#کانی_شناسی