سلام بر پیکرهای اربا ربا سلام بر آن پیکرهایی که زیر تانکهای دشمن له شد و حادثه ی جانسوز عاشورا را زنده کرد. سلام بر پیکرهایی که در زیر آفتاب داغ ماندند و پوسیدند که ما راحت زندگی کنیم والله قسم شهدا را یاد نکردن خیانت است والله قسم نگفتن از شهدا خیانت است. مادری می گفت وقتی فرزندم می خواست به جبهه برود از سر شوق قرآن و کاسه ای آب آوردم او را زیر قرآن رد کردم و پشت سرش آب ریختم اما همه اش برمی گشت و دستی تکان می داد و لبخند می زد اما شاد بود اما من پنهانی اشک می ریختم. او لبخند زنان از من دور می شد اما من ذکر خدا می گفتم. تا اینکه خبر شهادت و مفقودین را آوردند من بعد از آن در دروازه را باز می گذارم تا بیاید مبادا پشت در بماند. آری مادران شهدا چشم و چراغ این ملت هستند و باید احترامشان کرد و اگر خدای ناکرده قصوری سر زند در پیشگاه خداوند نتوان جواب داد
بسیجی خسته نباشی با اینکه می دانم از زخم تنت در امان نیستی اما چون برای خدا جنگیده ای زخم برداشته ای ذره ی در چهره ات شک وتردید نیست. برادر بسیجی ام زخم دستت مرا به یاد آن بزرگ مردی انداخت که برای رساندن آب به خیمه های حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دستانش را قطع کردند و مشک را به دندان گرفت اما تیربارانش کردند و تو هم عباس وار جنگیدی و مجروح شدی. برادر بسیجی ام شجاعت و ایثار در چشمانت موج می زند چرا که ترس از دشمن و هیچ چیز دیگری نداری به غیر از خدا. برادر بسیجی ام نجوای عاشقانه ی تو با حضرت دوست چقدر زیبا بود وقتی در قنوت نمازت طلب شهادت می کردی. برادر بسیجی ام ای همسنگر مهربانم برایم دعا کن که عاقبت به خیر شوم.
نماز جمعه تهران در یکی از روزهای سال ۱۳۶۰ به پیشنمازی مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه ای شهید رجایی هم حضور دارد مردی که با تقوا بود مردی که مردم داری اش زبانزد بود منزلش ساده زندگی اش ساده و منشش بی آلایش بود. مردی که در دوران انقلاب شکنجه ها دید و در سازمان ملل پاهای شکنجه شده اشرا روی میز گذاشت و از جنایتهای ایادی استکبار گفت و آنها را به چالش کشید. مردی که درهم کوبنده ی منافقان و فدائیان ضد خلق بود و چون نمی توانستند او را تحمل کنند وی را توسط عامل نفوذی خود کشمیری خبیث بر اثر انفجار بمبی که او کار گذاشته بود به شهادت رسید و یک ملت را داغدار کرد.
پدر شهید حسینعلی قنبری از شهدای نجف آباد اصفهان بر بالین فرزند شهیدش چه زیبا لبخند می زند انگار که عروسی فرزند اش است آری انسان مسلمان در برابر مصیبتها داغ ها باید اینگونه صبور باشد چرا که خداوند در قرآن شریف فرموده است همانا خداوند با کسانی است که صبر پیشه کنند. درود بر چنین پدران و مادران فداکار که از همه چیز خود به خاطر رضای خدا گذشتند.
این شهید بزرگوار از نیروهای اطلاعات عملیات مشهد بود که در عملیات کربلای ۴ اسیر شد و هویتش در همان روزهای اول اسارت توسط یک اسیر قدیمی و خودفروخته به نام «م.ر» و به وعده تعلقِ غذای بیشتر به او لو رفت!
👈در شکنجه گاه مخفیانه تکریت ۱۱، بعثی ها او را به قلاب پنکه سقفی آویزان کردند، مدتی بعد در آب جوش انداختند، با یک کابل فشار قوی بالای ۵۰۰ ضربه بر کمرش زدند، با پا شیشه پنجره سرویس بهداشتی را شکستند و بدن نیمه جان و لخت شده اش بر روی آن انداختند و او را غلط دادند و سپس بر زخم هایش نمک پاشیدند و با یک فرچه مخصوص شستن لباس به شدت زخم هایش را خراشیدند و سیم برق را در حالی که دستانش بسته بود به او متصل کردند!😭😭😭
👈فریادهای او فضای حمام را پرکرده بود و در حالی که از ائمه اطهار (علیهم السلام) یاری میطلبید، یک بعثی شمر صفت به نام عدنان برای اینکه استغاثههای وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کند، یک صابون را در دهن او گذاشت و با پوتین محکم بر روی آن کوبید و صابون در گلوی مبارکش گیر کرد و با شهادتی مظلومانه به کاروان عاشورا پیوست! او کسی نبود جز شهید محمد رضایی از مشهد، شادی روحش صلواتی قرائت نماییم.
راوی: آزاده سرافراز سید محسن حیدری
نفرات بالا از راست بختیار مهری و شهیدی از مشهد
نفرات پایین منوچهر پور نوروز پاسدار شهید حسین رنجبر تکلیمی
این عکس در نمازخانه ی سپاه سنندج قبل از اعزام به مریوان توسط پاسدار شهید غلامحسین صورتی گرفته شده است در کردستان شنیده بودیم که کوموله ها دمکرات ها سر بچه های رزمنده را جدا می کردند شهید غلامحسین به شوخی به ما گفت بخوابید می خواهم از شما عکس بگیرم که اگر دست ضد انقلاب افتادید و سرهای تان را بریدند بتوانم شما را شناسایی بکنم و این عکس را از ما گرفت این عکس برایم خیلی خاطره انگیز است و مرا به یاد دوستان شهیدم می اندازد یاد آن دوران عشق و ایثار و روزهای خوب خدا بخیر
راوی: برادر رزمنده منوچهر پور نوروز
پاسدار شهید حسین رنجبر تکلیمی در روز عاشورا به دنیا آمده بود و در روز عاشورا به شهادت رسید و آن پارچه نوشته که روی نرده های بالای مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام نصب شده بود نشانگر این حقیقت بود پیکر مطهرش شش ماه تمام زیر برف بود آن هم در ارتفاعات صعب العبور کردستان روستای اویهنگ و آن روزها هرکسی جرات ایستادن در آن منطقه را نداشت و ضد انقلاب به فرماندهی عبدالرحمان قاسملو عرضه اندام می کرد اما حسین و يارانش ماندند با آنها جنگيدند و به فیض عظمای شهادت رسیدند.
مراسم سالگرد پاسدار شهید حسین رنجبر تکلیمی که برای شهدای شهرستان رودبار هم مراسم گرفته بودند و این تصمیم خانواده ی بزرگوار شهید حسین رنجبر تکلیمی بود که گفته بودند باید عکس تمام شهدای منطقه زینت بخش مراسم ما باشد و همین کار هم اجرا شد برادر رزمنده مرحوم عین الله شعبانپور قاری ممتاز شهرستان رودبار در حال قرائت قرآن است و این برادر در حادثه ی زلزله رودبار به لقاءالله پیوست
آخرین روزهای حیات پاسدار شهید حسین رنجبر تکلیمی در حال آماده سازی سنگر در مریوان این عکس مرا به یاد قطعه شعری از حاج صادق آهنگران این بلبل خمینی انداخت که گفت
بود سنگر بهترین ماوای من
آه جبهه کو برادرهای من
سنگر خوب و قشنگی داشتیم
روی دوش خود تفنگی داشتیم
جنگ ما را لایق خود کرده بود
جبهه ما را عاشق خود کرده بود
فرازی از وصیت نامه
اگر در این راه شهید شویم مقام مان آنقدر بزرگ هست که در اندازه پیامبران باشیم
پشت بام زندان رودبار که الان تالار زیتون هست این عکس در سال ۱۳۵۹ گرفته شده است آن زمان که عناصر ضد انقلاب دستگیر می شدند به این زندان وارد می شدند و مسئولیت این زندان را برادران شعبانی و شهید حسین رنجبر تکلیمی برعهده داشتند. نفرات در این عکس از راست شهید حسین رنجبر و برادر رزمنده میرجمال احمد پور این برادر نقل می کند من و شهید رنجبر و برادر عادل پور وارد زندان شدیم یکی از منافقین که بعدها اعدام شد تا نگاهش به حسین افتاد او را مسخره کرد برادر عادل پور که این صحنه را دید تا آمد که به آن منافق تودهنی بزند حسین آقا جلویش را گرفت و گفت باید خشم را از خود دور کنیم و ماجرای نبرد آقا امیرالمومنین علیه السّلام را گوشزد کرد و برادر عادل پور به خاطر این حرکت زیبای شهید حسین سکوت کرد. آری حسین رنجبر مصداق بارز اشداء علی الکفار بود