لحظات شیرین جنگ فراموش نشدنی است لحظات شیرین جنگ به یاد ماندنی است آن رزمها آن صحنه های بی بدیل یادش به خیر وقتی امام روح الله فرمود جوانها برن مسئله ی جنگ رو زود حل کنند همین جوانها لبیک گو شدند و راهی شدند به سوی جبهه ها سلاح شون یک سلاح معمولی بود اما با همون سلاح معمولی دشمن بعثی رو صدمه های زیادی بهش وارد کردند. کی فکر می کرد که ابرقدرتها مقابل این جوانها دست تسلیم بالا ببرند اینها همه اراده ی حضرت حق بود و پشتیبانی اهل بیت علیهم السلام و فرماندهی آن پیر سفر کرده خمینی عزیز کربلای جبهه ها یادش بخیر سرزمین نینوا یادش بخیر

مهندسی رزمی یکی از اصلی ترین واحدهای نظامی در جنگ بود چرا که برو بچه های این واحد در احداث جاده بیمارستان صحرایی پل های ابتکاری سنگر سازی و خاکریز سازی تلاش‌های فراوان کردند البته با امکانات کمی که داشتند گاهی وسیله ای به نام بلدوزر یا لودر چندین راننده عوض می شد چرا که نیروهای دشمن این عزیزان را با گلوله و خمپاره هدف قرار می دادن حالا باهم ببینیم تلاش های عظیم این واحد را

پادگان ابوذر به روایت تصویر

چه خوش است حال و هوای جبهه چه دل انگیز سیمای نورانی بر و بچه های بسیج اکه عاشقانه خود را برای رزم آماده کرده اند تا تارو پود دشمن را برهم زنند. چه شور انگیز هست یاران حسین علیه السلام را که در دل یاد خدا داشتند و در زبان آوای دلنشین شهادت را

رزمندگان اسلام در حال استراحت آنها رزمشان مقدس بود ایثارشان مقدس بود اهداف شان مقدس بود انسانهای مخلصیم بودند این عزیزان رزمشان نبردشان دشمن را خوار و ذلیل کرده بود درود بر این عزیزان درود بر شرفشان

سید حسن ای روحانی مبارز ای دلاورمرد تاریخ فرزند دلیر امیرالمومنین علی علیه السلام راست گفتی که رژیم صهیونیستی سست تر از خانه عنکبوت است اینک با شهادت تو فرزندانت یارانت دوستانت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انتقام خون تو و یاران شهیدت را گرفتند و اسرائیل را به آتش کشیدند ای فرزند زهرای اطهر سلام الله علیها در روز قیامت شفاعت مان کن و دست ما را بگیر القدس النا الارض النا نحن القادمون

حضور اسوه مقاومت روحانی مبارز شهید آیت الله سید حسن نصرالله دبیرکل جنبش حزب الله لبنان در نمازجمعه او مردی مهربان رئوف و در عین حال شجاع بود و در وعده هایی که می داد همه را یه نحو احسن ادا می نمود. حتی در جنگ ۳۳ روزه می گفت ما این نقاط را هدف قرار می دهیم واقعا وعده اش صورت گرفت حتی دیدیم که وقتی گفت ناوچه ساعر پنج اسرائیل را می زنیم در همگام با سخنرانیش این کار صورت گرفت و صهیونیستهای غاصب از او به عنوان فردی صادق یاد کردند. او از تبار علی علیه السلام و از تبار حسین علیه السلام بود و شجاعت را از آن بزرگواران به ارث برده بود و همانند مولایش قزت و رب الکعبه را سر داد.

چه خوش است در راه خدا قربانی کردن و خود قربانی راه خدا شدن و اسماعیل وار به سوی معبود شتافتن چه خوش است حسین وار جنگيدن و چه خوش است پیروزی آری پیروزی که فقط و فقط مختص خدا باشد همه چیزش خدا باشد و چه خوش است شهادت فنا فی الله شدن

چه شیرین است وداع فرزند با مادر مادر فرزند برومندش را با هزار آرزو بزرگ کرد و می خواست او را داماد کند. اما وقتی جنگ شروع شد مادر فرزندش را لباس رزم پوشانید و به میدان نبرد فرستاد او شادمان بود استوار بود محکم بود همچون قافله سالار اسیران کربلا زینب مظلوم زینب بزرگ و چه بسیار مادرانی که با شهادت فرزند اشک نریختند و شادمان بودند شادمان از اینکه فرزندشان به آن چیزی که می خواست رسید به معبود حقیقی

شهید آیت الله سید حسن نصرالله خار چشم صهیونیستهای جنایتکار بود او مردی خدا ترس خداشناس و محب اهل بیت علیهم السلام بود و خود را مطیع ولایت فقیه می دانست او در عمل به وعده هایش جدی بود و عمل کرد و همگان دیدیم که چگونه فرماندهان عزیز مقاومت را از چنگال این رژیم سفاک نجات داد و دیدیم که چگونه به وعده اش در آزادی شهید راه قدس سمیر قنطار عمل کرد. آیت الله شهید سید حسن نصرالله با شهادتش یک دنیا را تکان داد و امروز رژیم خونخوار اسرائیل بیش از پیش به زوال افتاده است و راست گفت این سید و اولاد پیامبر که خانه صهیونیست‌ها از لانه ی عنکبوت سست تر است

⁉️ قدرت امام زمان(عج) بیشتره یا قدرت تکنولوژی های روز دشمن؟! حکایتی از مرحوم نخودکی اصفهانی با بیان شیرین استاد هاشمی نژاد

تشییع پیکرهای مطهر شهدای عملیات فتح المبین شهیدان همیشه جاوید حسین فریدونیان و حجت الله بیات در شهرستان رودبار گیلان

بسیمچی سلام دلاور مرد جبهه های جنگ تو که خبر خط مقدم را به عقبه مخابره می کردی و اطلاعات خط خودی و دشمن را با کد و رمز اعلام می کردی می دانم که چه دلهره ای داشتی تمام هم و غمت این بود که عقبه مهمات و نیرو ارسال کند و حتی با خمپاره و ادوات مواضع دشمن را منهدم کند تو قهرمانی تو از جان گذشته ای ای دلاور مرد به راستی کاش از حماسه های بی نام و نشان بیسیمچی و مخابرات کتاب‌ها نوشته می شد

نماز جمعه شهرستان رودبار در اوایل جنگ در یک هوای سرد زمستانی در آن روزها نماز جمعه هر هفته در میدان بزرگ شهر که مقابل ساختمان شهربانی بود انجام می شد و مردم شهر مشتاقانه می آمدند. این میدان حرف ها دارد این میدان خاطرات نگفته ای را به یاد دارد چه بسیار شهیدانی که در این میدان تشییع شدند و چه راهپیمایی ها پر خروش انجام گرفت

بسیجی وارسته شهید حافظ محسنی خرمی شهیدی که در عملیات والفجر مقدماتی با سلاح تیرباری که در دست داشت به سمت یک دسته از نیروهای عراقی شلیک می کند اما گلوله آرپی جی دشمن به سمت او شلیک می شود و سلاح تیربار به همراه سر این عزیز به هوا پرتاب شد و اینگونه بی سر مهمان اربابش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شد

نماز عشق نماز عارفانه عزیز بسیجی ما چه زیبا در گوشه ای از سنگر به نماز ایستاده است و دستان خالیش را به سوی حضرت دوست دراز کرده است شاید او در دل هوای شهادت داشته باشد و در پایان نمازش آوای اللهم توفیق الشهاده فی سبیلک را سر داده است. دوستان رزمندگان ما در یک دست قرآن و در یک دست سلاح داشتند و این معنویت باعث شد که ما در جنگ با کفر پیروز شویم

بسیجی شهید بهرامعلی اسدی خداوندا تو را سپاس می گوییم که به ما مسلمانان ایران افتخار دادی که‌در یک کشور اسلامی با حاکم بودن ولایت و حکومت اسلامی زندگی کنیم

افسر رزمنده ارتشی فرزندش را به خط مقدم آورده تا به او درس ایثار و رزمندگی و شهادت بدهد. در زمان جنگ بودند چنین افسران شجاعی که فرزندان شان را با خود به جبهه آوردند تا همپای دیگر جوانان و مردم مومن از سرحدات کشور دفاع کنند. بودند پدرانی که فرزندانشان همرزمشان بودند و به شهادت رسیدند و از پدرشان جلو زدند. آری دفاع مقدس ما پر بود از عشق پر بود از ایثار پر بود از یکدلی و یک رنگی

چه عکس زیبایی بالگرد هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی در خط مقدم به یاری رزمندگان اسلام آمده است. خلبانان تیزپرواز هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی هرجا که مشکلی پیش می آمد در میدان نبرد حاضر می شدند و دشمنان را زیر بمباران و تیربار بالگردهای خود قرار می دادند یادش به خیر بچه های رزمنده به خلبانان ما لقب داده بودند مثلا به شهید پیشگاه هادیان می گفتند آقا شیر به شهید علی اکبر قربان شیرودی می گفتند سپاهیان و شهید شیرودی هم آرم سپاه را در سمت چپ پیراهن خلبانی اش نصب کرده بود به شهید احمد کشوری لقب قهرمان داده بودند به شهید حمیدرضا سهلیان لقب سیمرغ داده بودند. یاد همه ی شهدای جنگ خصوصا شهدای هوانیروز به خیر

یاد کنیم از رزمندگان پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی که در دوران جنگ زحمات بسیاری را متحمل شدند و چه بسیار هواپیماهای متجاوز بعثی را چه در شهرها و چه در خطوط مقدم منهدم کردند و جهادشان با دشمن یک جهاد الهی بود. نقش پدافند در دوران دفاع مقدس بی بدیل است چرا که ۲۴ ساعته آسمان کشور را تحت رصد داشتند و هرگونه جنبنده ای را مورد بررسی قرار می دادند. امروز اگر پدافند ما قوی شده و به اوج رسیده است مدیون خون شهدای این نهاد مقدس است

بسیجی شهید ابراهیم اسماعیلیان بدانید جنگ تمام شدنی است و این شما باید پس از سرنگونی دشمن به سازندگی کشور بپردازید خود را آماده همه گونه مشکلات و ایثار نمایید و در راه خدا از هیچ چیز دریغ نکنید

سمت چپ بسیجی عاشق شهید غلامحسین صورتی بچه های جبهه و جنگ او را عمو صدا می کردند چرا که عاشق شان بود و آنها هم عاشق او بودند. یکی از همرزمانش می گفت برای مرخصی به رودبار گیلان رفته بود و در این مدت ما دلتنگ او شده بودیم تا اینکه او از مرخصی آمد به مقر که رسید دیدیم کوزه ی آبی را در دست دارد از او سوال کردیم که این کوزه چیست که جواب داد برای گشت زنی به اطراف رودبار رفته بودم که به چشمه آب زلالی برخورد کردم همچین که خواستم بخورم ناگهان به یاد شما افتادم و لذا این کوزه را به یاد شما از آن آب زلال پر نمودم تا برای شما بیاورم واقعا عمو صورتی یک آدم عجیبی بود در همه حال دوستان را فراموش نمی کرد.

حضرت عشق آقا روح الله فرمودند شهادت هنر مردان خدا هست آری شهادت شربتی هست که خداوند به بنده های خاصش می نوشاند و به هرکسی عنایت نمی کند چرا که شهید از عمق وجودش خدا را حس می کند و با او ارتباط برقرار می کند شما اگر به وصیت شهیدان ما نظر کنین متوجه خواهید شد که در آن سخن از خدا و آل الله توشته اند و شهید غلامحسین صورتی هم اینگونه بود. چقدر شهدا انسانهای پاک و مخلصی بودند که تشییع پیکر مطهرشان مملو از جمعیت بود همه می آمدند چرا که فرموده ی مولا علی را عمل کردند که با مردم چنان برخورد کنین که وقتی چشم از جهان فرو بستید از شما به خوبی یاد کنند

در طول دفاع مقدس لحظه لحظه های جنگ بسیار شیرین و پر خاطره بود و اگر دوربینی بود ثبت می شد اما یکی از آن لحظات لحظه شب عملیات بود که فرماندهان و مسئولین قرارگاه چه سپاهی چه ارتشی چه بسیجی درون سنگر رو قبله می نشستند و دعا می خواندند و این دعاها واقعا تاثیر گذار بود گاها دعای توسل خوانده می شد و وقتی مداح نام مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها را بر زبان جاری می ساخت ناله ها بلند می شد و استمداد می طلبیدند کاش این صحنه های زیبا فراموش نمی شد کاش این صحنه ها بارها پخش می شد و نسل امروز می دیدند که رزمندگان ما شیران بیشه ی ما و زاهدان شب ما چه قدرت والایی داشتند اینها همه فقط و فقط ارتباط با خدا و ائمه اطهار علیه السلام بود

لبخند بزن بسیجی که لبخندت دنیای عشق و معرفت است لبخند بزن تا زنگار دل مان باز شود لبخند بزن تا همگان بدانند که بسیجی عاشق است عاشق دین رهبر و ملت و امت اسلام. آری بسیجی لبخند تو مقدس است گریه تو مقدس است رزمت مقدس است ایمانت مقدس است افکارت مقدس است چرا که ایمان به خدا داری

چلچله ایرانی همان آتش بار کاتیوشا ی خودمان است که در بسیاری از عملیاتها از آن استفاده شد گلوله های این سلاح سنگین چون پرندگان ابابیل بر سر کافران بعثی فرود آمدند اگرچه آن روز سلاح سنگین ما همین بود اما به مدد آن نبرد سخت و به مدد شهدای والامقامی چون تهرانی مقدم شفیع زاده و دیگر شهدای ادوات امروز به مخرب ترین سلاحها مجهز هستیم که نمونه ی آن را در سلسله عملیات‌های وعده صادق دیدیم و دشمن هم دید امروز منتظریم تا رهبر معظم و انقلابی مان دستور دهد دیگر اسرائیلی وجود نخواهد داشت که بخواهد برای ملت ما و سایر ملت‌های بزرگ قلدری کند. امروز ایران اسلامی با تجربه هشت سال جنگ در ایران و فلسطین و لبنان مقتدر است و مقدترهم خواهد شد

بسیجی عاشق شهید غلامحسین صورتی او علمدار جبهه ی فرهنگی حزب الله شهرستان رودبار در زمان خود بود چرا که مراسمات شهدا را به بهترین نحو با وسایل و پلاکاردهایی که خودش تهیه کرده بود تزئین می کرد. او حتی اعلامیه شهادت خود را درست کرده بود که بعد از شهادتش از آن استفاده کردند. غلامحسین صورتی یک هنرمند حزب اللهی بود. او در جبهه برای ایجاد روحیه در رزمندگان تعزیه خوانی راه می انداخت چه آن زمانی که سرباز بود و چه آن زمانی که در کسوت بسیجی در جبهه ها حضور داشت. همرزمانش هنوز به یاد دارند که هنگام تحویل سال نو در جبهه در جبهه فکه خود سفره ی هفت سین را چید و در کنار سفره عکس بزرگ فرمانده سپاه شهرستان رودبار سردار شهید سید محمد تقی مخزن موسوی را روی سفره گذاشت و در وصیت نامه اش نوشته بود وقتی شهادت نصیب من شد مرا در کنار این فرمانده ی شهید دفن کنید تا همگان بدانند سرباز این مزد بزرگ بودم

خواهر آرزو داشت عروسی برادرانش غلامحسین و محمد صورتی را در این دنیا ببیند اما نمی دانست که آنها عروس زیبای شهادت را در بغل گرفته اند. وقتی پیکر شهید علامحسین را آوردند خواهر خود را به بالین برادر رساند با دست صورت برادر را نوازش داد و موهای سر و ریش زیبایش را شانه کشید علامحسین از قبل به خواهرش گفته بود که اگر شهید شدم مبادا موی پریشان کنی مبادا گریه کنی صلابت و نجابت را حفظ کن. آری این عکس گواه آن سخن است سوم محمد غلامحسین شهید شد چه سخت است این امتحان عشق