سلام واحترام
خدا رحمت کنه همه شهدا رو علی الخصوص شهید عزیز شهید مومنی وشهید عزیز شهید شاهدی 🌹🌹❤️❤️😭😭
همسر بنده رفیق این شهید عزیز بوده و هست و بعلت مشغله کاریشون، تو فضای مجازی نیستن
من این شهید عزیز را که خالصانه و در اوج سادگی کار می کردند خیلی دوست دارم، علاقه وافری به شهدا دارم ولی نمیدونم چرا اينقدر به این شهید عزیز، بهتره بگم شهیدان عزیز؛ شهید مومنی و شهید شاهدی علاقه دارم.
ما تهران بودیم ولی به دلایلی مجبور شدیم بیایم کرج زندگی کنیم. همسرم تمام اوقاتش صرف کارای فرهنگی و ... میکردن و بچه جنگ و جبهه هستن.
دوست داشتم خودشون این پیام رو میفرستادند برای شما بزرگوار اما توفیق یار نیست و نبوده.
اون موقع ما فلاح زندگی میکردیم و شهید شاهدی تو اوج کار میاومدن دنبال آقا یوسف. مینشستند کنار جدول نزدیک مغازه آقا یوسف اینا و صبوری میکردن تا آقا یوسف بیان خدمتشون.
من خیلی آشنایی آنچنانی ازشون نداشتم اما توصیفاتی که از این عزیز شهید میشنیدم همه رو در دفتر خاطراتم یاداشت میکردم و هنوز هم بعد از ۲۹ سال زندگی، اسم و رسم این شهید در همه جای زندگی ما نقش بسته و به عینه هستن.
همه جا حتی شلمچه که رفتیم، فکه محل شهادتشان و تک تک زیارتگاهی که تو راهیان نور رفتیم علی الخصوص معراج شهدا، آقا سعید جلوی چشم ما رژه میرفتند.
تمام گالری من عکس شهید شاهدی و بقیه شهیدان عزیز هست. همسرم زیاد اهل گوشی و اینا نیستن، بیشتر برای تماس و کارایی که الان بعد از بازنشستگی نظامی، برای خدمت رسانی به عتبه مقدسه دارن استفاده می کنند.
خودمو معرفی کردم بخاطر علاقه شدیدی که به این عزیزان داشتیم و داریم روحشون قرین رحمت واسعه الهی درجاتشون عالیست متعالی بگرداند
یه جمله حسن ختام دل نوشته ام باشه؛ آرزوی شهادت دارم، دعا بفرمایید این تنها آرزویم در دنیا برآورده بشه و عاقبت مان به شهادت ختم بشه.
یه کلیپ ساده هم با عکس های عزیزان درست کردم اگه صلاح دونستید در کانال بگذارید.
یا علی در پناه خدا
#شهید_نشوی_می_میری
اللهم ارزقنا شهادة في سبیلک...
#شهدا_شرمندهام ❤️🌹😭😭
دلنوشتهی همسر آقای یوسف #آقاجانزاده
#ارسالی_اعضا
@shalamchekojaboodi
✍️ هنوز مانده بود به اذان صبح!
نشسته بودم گوشهای از حیاط حرم که دیدم سراسیمه وارد شد و رفت به سمت ضریح!
دیگر ندیدمش تا بعد از نماز صبح.
یک گیجی خاصی در چهره و حرکاتش به وضوح دیده میشد. انگار میخواست حرف بزند!
نشستم کنارش، گفت : نیمهشب بیاختیار از خواب پریدم، و یک نیاز عجیب مرا به سمت حرم میکشاند! نمیدانم اسمش دلتنگی بود، احتیاج بود، بیتابی بود ... چه بود؟
ولی من این جنس کشش را بار اول است که تجربه میکنم.
گفتم : مداومت بر اُنس با یک چیزِ قیمتی، یا یک شخصِ فاخر، کمکم به فهم زیبائیهایش منجر میشود و انسان هرچه کمالات بیشتری را در کسی میبیند بیشتر عاشقش میشود.
قلب که عاشق شود: میافتد به احتیاجِ داشتنش، به خواستنش، به طلبِ بودنش، و به التماس همراهی لا ینقطع با او ....
و این احتیاج گاه آنقدر قوی میشود که خواب را از چشم انسان میدزدد!
دیدم اشکهایش شروع کرد ریز ریز چکیدن.
برخاستم رفتم سمت ضریح!
با خودم گفتم بهشت هر چه که باشد، حتماً چیز پیش پا افتادهایست نسبت به اینجا!
جایی که شوق،
شوقِ بودن و نفس کشیدن و بوسیدن ضریحش نیمهشب آواره ات میکند و میکشاندت و میاندازد در این دریا، قابل قیاس با بهشتی نیست که با تجارتِ ثواب هم میتوان بدستش آورد.
بهشتِ «یاد»، بهشتِ «اُنس»، بهشتِ «عشق»، بهشتهای باطنهای بالغ اند، که دیگر زندگی را در دنیا جستجو نمیکنند!
برای آنها روابط بالاتری مهم شده که در روزمرگی معمول دنیا پیدا نمیشود! تلاش میکنند برای پیشرفت در آن ارتباطات؛ تا انسشان را بیشتر کنند...
«اُنس» حتماً به «عشق» ختم میشود،
و عشق شروعِ رسیدن است، و تشرّف به یک ماجرای طربانگیز بیانتها!
جایی که نقطهی امن مسیر است و خودش بقیهی راه میبَرَد تو را ....
در همین فکرها بودم که همان پیرمرد عاشقی را که حرم، سحرها انتظارش را میکشد، دیدم.
لبخندی زد به من و گفت؛ عاقبت بخیر باشی باباجان!
دستم را روی سینه گذاشتم و با همهی عشقم ارادتم را بروز دادم.
با خودم گفتم : عبارت «عاقبت بخیر» شاید از نظر او «عاقبت به عشق» باشد.
اصلاً «عاقبت بخیر» را شاید بتوان به «عاقبت به عشق» نیز تغییر داد!
خدا کند عاقبتمان به «عشق» ختم شود و تمام ....
کانال استاد شجاعی👇
@ostad_shojae
تابستان بود و تازه ماشین خریده بودیم. نذر كرده بود ماشین خریدیم، برویم جمكران...⬇️⬇️
@shalamchekojaboodi
تابستان بود و تازه ماشین خریده بودیم. نذر كرده بود ماشین خریدیم، برویم جمكران.
یكی از همسایههامون خانم رسولی هم که همسر شهید بود با برادرهمسرش ازدواج كرده بود و از شهید دو فرزند داشت و بعد هم خدا یك بچه به آنها داده بود. ما هم رضا را از شهید مومنی داشتیم و حالا خدا صادق را به ما داده بود.
وقتی آقا سعید گفت برویم جمكران گفتم سعید جان دستت درد نكنه خانم رسولی اینا رو هم ببریم، گفت باشه با هم بریم.
آخر برج بود و ما هم پول زیادی نداشتیم كه برویم بیرون غذا بخوریم، گفت خانم پول هم نداریم. گفتم عیبی نداره گفت چه كار كنیم؟! گفتم برو یك شانه تخم مرغ بگیر بیار.
رفت گرفت و تخم مرغ ها را آبپز كردم، خیار شور برداشتم و یك هندوانه هم داشتیم که آن را هم با یك خورده چیز میز دیگه برداشتم و راهی شدیم.
به هوای قم جمكران رفتیم ولی از كاشان هم سر در آوردیم و رفتیم خانه یكی از اقوام آقای رسولی. شب آنجا بودیم و صبح به سمت تهران حركت كردیم.
موقع برگشت اقوام آقای رسولی كلی طالبی پشت ماشین ما گذاشتند. تو راه كه میآمدیم سعید یك جای خوش آب و هوا نگه داشت و گفت اینجا پیاده بشیم نهار بخوریم.
گفتم سعید جان چی بخوریم؟! همان طالبیها و نون و پنیری كه بهمان داده بودند، برداشتیم، زیرانداز پهن كردیم و نشستیم كه بخوریم.
آن زمان هم صادق و هم بچه خانم رسولی شیرخوار بودند. خب برایم سخت بود در حالی که به بچه شیر میدهم غذا بخورم.
سعید قشنگ برایم لقمه میگرفت و میداد دستم. گفتم سعید زشته جلوی اینها. میگفت هیچم زشت نیست بگذار آقای رسولی هم یاد بگیره برای خانمش از این كارها انجام بده.
خدایی هم آقای رسولی سعید رو دوست داشت و از رفتارهای سعید تاثیر میگرفت.
راوی؛ #همسر
#خاطرات_سعید
_____________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
تا الان خاطرات زیادی از ارادت سعید به حضرت امام خمینی رحمة الله علیه گفتهاند و شنیدهایم؛
از حرم رفتنهای شبهای جمعه با بچههای پایگاه و رفقا ...
و یا چهل شبی که نذر داشت به زیارت امام(ره) برود تا بتواند با همسر شهید مؤمنی ازدواج کند و برای فرزند شهیدش پدری کند.
تا علمداری هیئت عشاق الخمینی(ره) که روی این اسم و کامل گفتنش تاکید ویژه و روی این علمداری استقامت داشت؛ هیئتی که شبهای دوشنبه بوده و هست و از اولین سالگرد رحلت حضرت امام(ره) و به عشق امام(ره) راه اندازی شد.
از عکس امام(ره) که بارها روی سینهاش خودنمایی میکرد
و اشعاری درباره امام(ره) که در دفتر و سررسیدش می نوشت ...
امضایش که به صورت رمزی و برعکس مینوشت خمینی رهبر
تا دستههای روز رحلت امام که حال و هوایش متفاوت بود.
و آن خوابی که همسرش در نوجوانی دیده بود که از امام(ره) دو هدیه دریافت میکند و بعدها تعبیر میشود که این دو هدیه، همان همسران شهیدش بودند.
همه اینها نشان میدهد که رابطهای خاص بین حضرت امام با شهدا برقرار بوده و هست و نگاه امام(ره) به اینها؛ همان سربازانِ در گهواره بود که طالع بلندی در پیش داشتند.
حالا سعید چه سَر و سِرّی داشت با امام عزیز نمیدانیم ولی میدانیم این ارادت هنوز ادامه دارد و هنوز هم سعید ۱۴ خردادش متفاوت است.
طوری که شب رحلت حضرت امام(ره) فیلمی از خودش در دسته عزاداری برای امام(ره) به دستمان میرسانَد تا باز هم بگوید یادم تو را فراموش نخواهد شد ای امام عزیز.
و تقارن این ۱۴ خرداد با دوشنبه و هیئت عشاق الخمینی(ره)، همه و همه، نشانههایی از این حضور سعید است، حضوری که حتی اگر سعی در انکارش کنیم، انکار شدنی نیست.
#یادداشت
@shalamchekojaboodi