@Maddahionlinمداحی آنلاین - یه سلام که میدم رو به حرم - طاهری.mp3
زمان:
حجم:
5.43M
⚘هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند ، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند ( شهید مهدی زین الدین)
هدایت شده از شبهای با شهدا
رفتار و کردارش جذبم کرده بود. از آرزوهایم بود که شبیه او شوم. هرچند از محالات بود. گفتم: «حاجی چیزی برایم بنویس که یادگاری بماند.» دست به قلم شد:
بسمه تعالی
علی عزیز! چهار چیز را فراموش نکن:
۱. اخلاص، اخلاص، اخلاص؛ یعنی گفتن، انجام دادن و یا ندادن برای خدا
۲.قلبت را از هر چیز غیر او خالی کن و پر از محبت او و اهل بیت علیهم السلام کن
۳. نماز شب توشه عجیبی است
۴.یاد دوستان شهید ولو با یک صلوات
برادرت, دوستدارت سلیمانی
راوی ؛ علی نجیب زاده
___________
📚 برگرفته از کتاب #سلیمانی_عزیز
⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات
#مکتب_حاج_قاسم
شب جمعه #به_وقت_حاج_قاسم
https://eitaa.com/shabhayebashohada
تنها آیه قرآن که کلمه سعید در آن آمده 👇
يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ #سَعِيدٌ
ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ ، ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﻭ ﺳﺨﻦ ﻧﻤﻰ ﮔﻮﻳﺪ ; ﭘﺲ ﺑﺮﺧﻲ ﺗﻴﺮﻩ ﺑﺨﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﻧﻴﻚ ﺑﺨﺖ ﺍﻧﺪ .(سوره هود ، آیه ١٠٥)
.
.
وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ
ﺍﻣﺎ ﻧﻴﻚ ﺑﺨﺘﺎﻥ [ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ] ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﺸﻴّﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺍﻗﺘﻀﺎ ﻛﺮﺩﻩ ، [ ﺑﻬﺸﺖ ]ﻋﻄﺎﻳﻲ ﻗﻄﻊ ﻧﺎﺷﺪﻧﻲ ﻭ ﺑﻲ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺍﺳﺖ .( سوره هود، آیه ١٠٨)
#یادداشت
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از شبهای با شهدا
⚘به نیابت از
#شهدای_گمنام
🍃🍃🍃🍃🍃
🤲 جهت سلامتی و #فرج_امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🤲 #نجات_مردم_غزه
🤲 #نابودی_اسرائیل کودک کش و حامیانش
⏰ تا ساعت ۲۴ روز جمعه ۳ آذر ماه ۱۴۰۲
✅ ختم ۱۴ هزار #صلوات با 👇
#عجل_فرجهم
💌 هدیه می کنیم به #چهارده_معصوم علیهم السلام، و همه #شهدا و #اولیاء_الله
📣 کسانی که می خواهند در این ختم شرکت کنند در آدرس زیر، تعداد صلوات را وارد کنند
👇👇👇
https://iporse.ir/6159060)
#میهمانی_شهدا
#سیل_صلوات
https://eitaa.com/shabhayebashohada
ایام فاطمیه بود ، آقا سعید از سرکار برگشته بود و خیلی خسته بود. با این حال ماها رو جمع کرد و سوار ماشینش رفتیم هیئت ، سمت فلاح .
آنقدر خسته و بی حال بود که به خودم گفتم الان تو هیئت میتونه روضه بخونه؟ با این حال دیدیم روضه را خواند .
ما خانم ها توی بهار خوابِ یک ساختمان سه طبقه بودیم و بعد از پایان مراسم داشتیم آماده میشدیم بیاییم پایینکه یک دفعه یه صدایی شنیدیم مثل صدای ترمز ماشینی که با سرعت جابجا شود.
به خانم شاهدی گفتم چی شد؟! گفت هیچی ،سعید روضه رو خونده و شارژ شده. از پشت بام نگاه کردیم دیدیم بله، آقا سعید داره ماشینشو جابجا میکنه که برگردیم. 😁
سوار ماشین که شدیم گفتم آقا سعید! توی روضه حضرت زهرا ( س) چقدر حالتون خوب شد، من نگرانتون بودم.
برگشت گفت آبجی! خدا از من و رسولی و شهدا
، یه دونه قالب زده ، بعد هم قالبشو انداخته دور ... به هر حال ما تَکیم دیگه ... می گفت و میخندید و ما هم از حرفاش خنده مان گرفت.
بعد از شهادتش همیشه این جملاتش توی ذهن ما هست.
راوی؛ خانم #رسولی ( همسر شهید رسولی )
#خاطرات_سعید
_____
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
یکبار یکی از دوستان سعید تماس گرفت و گفت فیلم مصاحبه ی سعید را که روایت فتح بعد از عملیات مرصاد از او گرفته بود، تلویزیون دارد پخش می کند...⬇️⬇️
@shalamchekojaboodi
یکبار یکی از دوستان سعید تماس گرفت و گفت فیلم مصاحبه ی سعید را که روایت فتح بعد از عملیات مرصاد از او گرفته بود، تلویزیون دارد پخش می کند.
در فیلم چهره اش چندان واضح نبود. تعریف می کرد که؛ « بعد از نماز صبح هوا گرگ و میش بود که راه افتادیم برویم ، دو نفر هم ردیف ما حرکت کردند که فکر میکردیم از خودمان هستند، حین صحبت هایشان متوجه شدم که یکی از آنها عراقی است، یکی هم منافق و ایرانی. همان لحظه به سمت من تیر اندازی کردند.
چند تا تیر در شکم و پایم خالی کردند طوری که من افتادم و دیگر نایی برای حرکت نداشتم.
بعد شنیدم آن دو نفر گفتند که تیر خلاص را هم بهش بزنیم، همان لحظه نارنجکی از جیبم در آوردم و ضامنش را کشیدم .به سمتشان پرتاب کردم و هر دو شان هلاک شدند. »
تا ساعت دو بعد از ظهر همانجا افتاده بود و خون زیادی از او رفته بود ، بعد چند تا بچه می آیند و او را به کناری می کشند .
می گفت خونریزی ام شدیدتر شد و درد امانم را بریده بود ، تا جایی که بیهوش شدم. حدود ساعت ۳ بعد از ظهر او را به بیمارستان خرم آباد برده و خون بهش وصل کرده بودند ، بعد از حدود ۲۴ ساعت به هوش آمده بود.
می گفت ؛ چشم باز کردم و چند تا خانم با لباس سفید دور و برم دیدم ، فکر کردم شهید شدم و اینها حورالعین هستن، ولی بعد از دقایقی متوجه شدم کورالعین هستند. خانم های گروه انصار الحسین بودند که آنجا خدمت رسانی می کردند.
در بیمارستان خرم آباد عملش می کنند؛ دل و روده ی بیرون ریخته اش را داخل شکمش می گذارند و به سختی شکم را می بندند. بعد هم به تهران منتقلش می کنند.
یکی از رزمنده ها خیلی تلاش می کند که اینها را با هواپیما به عقب بفرستند، ولی قبول نمی کنند و سعید و سه چهار مجروح دیگر را در آمبولانس روی هم می گذارند و از خرم آباد به تهران منتقل می کنند.
خب آن زمان بعضی منافقان با لباس دکتر و پرستارها، کارشکنی می کردند و به مجروحین صدمه می رساندند و یا آنها را به شهادت می رساندند.
سعید می گفت سرعت آمبولانس خیلی زیاد بود و خیلی زجر کشیدیم تا به تهران برسیم ، هر چه از درد ، داد و فریاد و اعتراض می کردیم، همچنان با سرعت می رفت و به هیچ عنوان مراعات حال ما را نمی کرد.
بعد هم که به بیمارستان تهران رسیده بودند اول فکر می کنند ممکن است جزء منافقین باشند و به سختی پذیرش می کنند...
راوی ؛ #مادر
#خاطرات_سعید
________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
خاطره ی شب جمعه ی اخیر که از سعید گذاشتیم ، بی آنکه بخواهیم، پایانش به غسل شبانه اش ختم شد و ما را به یاد حضرت زهرا سلام الله علیها انداخت.
رفتیم فیلم غسلش را نگاه کردیم بلکه قسمتی از آن را بتوانیم در کانال بگذاریم، اگر چه فعلا به نظرمان گذاشتنی نیست ولی جراحاتش که در فیلم غسلش معلوم است باز هم داغ حضرت زهرا سلام الله علیها را یادآور شد
دیروز باز دنبال خاطره ی دیگری از خانم رسولی بودیم که بی اختیار ، خاطره ای از ایام فاطمیه جلوی چشم مان آمد و آن را در کانال گذاشتیم
امروز نیت کردیم تا روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ، هر روز یک خاطره ای با این مضمون بگذاریم. برای فردا و پس فردا خاطره ای اینچنین پیدا کردیم ولی چیزی برای امروز پیدا نکردیم.
به ذهنمان رسید که خاطره ی مجروحیتش خیلی وقت است که در صف خاطرات است و باید گفته شود لذا آن را در کانال قرار دادیم.
اما از آنجایی که سعید اراده کرده در این ایام ، در خاطراتش نام حضرت زهرا سلام الله علیها و ارادتش به روضه حضرت آورده شود ، امروز را خودش طوری برنامه ریزی کرد که مصاحبه ی کوتاهی با برادر حاج محسن شیرازی انجام شود و بعد ایشان بدون اینکه ما بخواهیم، در این باره مطلبی بگویند. ⬇️⬇️
#یادداشت
@shalamchekojaboodi
در کنار هر کدام از خاطرات سعید می توان یک صفحه یا بیشتر تفسیر و توجیه نوشت؛
مثلا همین که خودش را در هیئت می زد و می گفت برای اهلبیت علیهم السلام اشکالی نداره ... خب آیا این جز زبانِ عشق است؟ مگر اویس قرن که شنید دندان پیامبر صلی الله علیه و آله شکسته و دندان خودش را شکست ، این کارش با کدام منطقی جز منطق عشق قابل توجیه است ؟!
حرف، بسیار است در بابِ خیلی از خاطرات سعید.منتها ما قصد تفسیر و حاشیه زدن پای همه خاطرات نداریم.
همین سعید که گاهی زیر میزِ همه حرف های ظاهراً منطقی می زند و شاید آن طور که باید صغری کبری چیدن برای تفسیر کارها و تصمیماتش بلد نیست و یا حوصله اش را ندارد.
همین سعید پر شر و شور و عاشق پیشه ی دیوانه ی دوست داشتنی . ما به دنبال به تصویر کشیدن همین ظواهر سعید هستیم. همین که دیگران می گویند. نه کمتر نه بیشتر...
همین سعید لات منشی که می گفت لات به ما می گن نه به اراذل و اوباش.
چند صفحه تفسیر پای همین یک جمله باید گفت تا تبیین درستی آن باشد؟؟
همین که وقتی خانم رسولی ازش تعریف می کند، همه چیز را به باب شوخی می گیرد ، چند تا منبر باید شنید که خلاصه ی اخلاص و فرار از ریا را در همین شلوغ بازی ها و رد گم کنی ها ببینیم ؟!
تفسیرها بماند برای بعد و برای بعدی ها ...
ما هم هر از چندگاهی گریزی به آن می زنیم.
.
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این باشد که در افسون گل سرخ شناور باشیم
کار ما شاید این باشد که فقط خاطرات را بگذاریم ، کشف و شهودش با شما
#یادداشت
@shalamchekojaboodi