آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
تازه با سعید ازدواج کرده بودم، یه روز حالم خیلی گرفته بود و همینجور پکر کنار سعید و رضا نشسته بودم.
سعید گفت؛ خانم چته؟!
گفتم هیچی! دلم گرفته
گفت: دلت برای رضا مؤمنی تنگ شده؟
یه خورده نگا نگاش کردم و گفتم آره. دلم تنگ شده.🥹
گفت بلند شو!
ما رو نشوند پشت موتورشو برد امامزاده عباس چهاردونگه، رفتیم اونجا و سه تایی نشستیم دور قبر رضا مؤمنی. بعد هم به قول خودش یه روضه نمکیِ حضرت زهرا(س) خوند و قشنگ هر سهتامون گریه کردیم.
بعد هم بلند شد و گفت خانم دلت باز شد؟ گفتم آره عزیزم! دستت درد نکنه! ایشالا عاقبت بخیر بشی.
خونهی جواهر خانم؛ خواهر بزرگ شهید مؤمنی هم تو همون چاردونگه بود و سعید بهشون می گفت آبجی. گفت بریم خونه آبجی هم یه سر بزنیم. رفتیم خونهی اونا هم یه سر زدیم و بعدشم اومدیم خونه.
راوی؛ #همسر
#خاطرات_سعید
_____________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
16.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مثل لوتیهای قدیمی
👆 روایت آقای افضل قربانخانی پدر شهید مجید قربانخانی و خانم کبری خدابخش نویسنده کتاب «مجید بربری» از زندگی شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
📩 ۳۰ آبان، انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز»
💻 Farsi.Khamenei.ir
مطالعه کتاب «هواتو دارم» در فراکتاب:
www.faraketab.ir/b/233189
#معرفی_کتاب