بعد از اینکه برای عقد، خدمت حضرت آقا رفتیم، فردا یا پس فردایش سعید بلیط هواپیما برای مشهد گرفته بود.
مادرشان پیشنهاد دادند که رضا را بگذارید پیش ما و دوتایی بروید، ولی قبول نکردیم. سه تایی رفتیم و آن مشهد خیلی به ما خوش گذشت.
یعنی من طی این سالها، گاهی دو سه بار در سال می روم مشهد ولی هیچ کدام، دیگر آن مشهدی نشد که با سعید رفتیم.
هر روز صبح رضا که خواب بود دوتایی می رفتیم حرم، نماز میخواندیم و بعد میآمدیم داخل صحن، کنار هم می نشستیم و سعید زیارت عاشورا و دعای توسل و ... می خواند. گاهی هم بعدش روضه می خواند و خیییییلی با صفا بود.
سعید آدم خشک مذهبی نبود که فقط برود دنبال هیئت و دعا، می گفت هر چیزی باید جای خودش باشد. اتفاقا ما را سینما هم برد و فیلم قشنگی بود.
هر روز هم برای صبحانه و ناهار و شام ما را می برد بیرون. با اینکه همه وسایل در خانه بود و من می توانستم چیزی برای خوردن آماده کنم، اما می گفت نه، حالا شما را آوردم بیرون، اینجا دیگه نمی خواد غذا درست کنید.
سه روز در مشهد بودیم و بعد هم آمدیم و شروع به زندگی کردیم.
راوی؛ #همسر
#خاطرات_سعید
____________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
Parhizgar036.mp3
2.22M
به نیابت از شهدا و به نیابت از سعید، سوره یس را همراه صوت بخوانیم و هدیه کنیم به امام رئوف و عزیزمان؛ علی بن موسی الرضا علیه السلام
📣📣
برای سلامتی آقای رئیسی و همراهانشون در ختم #صلوات شرکت کنید و دعا بفرمایید 🤲👇
https://EitaaBot.ir/counter/dqe
هوا داره تاریک می شه اگر الان پیدا نشن کار خیلی سخت می شه 😭😭😭
دعا کنید سالم باشند و خیلی زود پیدا بشن
تو در جنگلهای ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار میکنی مرد؟
صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟
میخواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟
خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله میشدی و چند نفر آدم را پیدا میکردی و از بینشان رد میشدی و صدای شاتر دوربینها و تمام.
به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده.
به جهنم که روستای کهنهلو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد.
به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچهاش سقط شد.
اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار میرفتی سید!
عدل رفتی سراغ نقطهای که کل مملکت بسیج شدهاند برای پیدا کردنت؟
انصافت را شکر.
میگویند آنجا باران گرفته.
زیر باران دعا مستجاب است.
دعا کن برای خودت
دعا کن برای ما؛
پیرمرد روستای کهنهلو را که یادت نرفته؟
همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟
دعا کن سید!
شب عید است...😭😭
این عکسها شب ولادت امام رضا علیه السلام در هیئت عشاق الخمینی(ره) گرفته شده و ما فقط عکس قنوت را دیده بودیم تا اینکه آقای علینژاد که آن شب هیئت در منزل ایشان برگزار شده بود، چند عکس دیگر نیز مربوط به آن شب و خاطراتش برایمان فرستادند.
عکسهایی که سعید با لباس سبز یقه آخوندیاش در آن حضور دارد و پس از بدو بدوها برای رساندن سخنران و ... سریع وضو می گیرد و به نماز می ایستد و حالا ماجرای عکسی است که در قنوتش گرفته می شود و این عکس جزء ماندگارترین و خاص ترین عکسهای سعید می شود. اگر چه سعید در عکسهای دیگر آن شب هم خالی از آن حس و حال عکس قنوت نیست.
چه سرّی در حال و هوای او در آن شب ولادت امام رضا علیه السلام است، خدا می داند، ولی قطعا این عکس قنوتی که سعید تقاضای حذفش را از عکاس آن دارد ولی ماندگار میشود، رازی در خود نهفته دارد.
کأن نگاه و عنایت خاص امام رضا علیه السلام، آن شب شامل حالش شده و شاید در همان قنوت بوده که برات شهادتش امضا گشته است.
چرا که می گویند مزد کارگر را تا عرقش خشک نشده باید داد و مزد خادم نیز از این قاعده مستثنی نیست... هر چه هست خدا می داند.
#یادداشت
@shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
#ارسالی_اعضا @shalamchekojaboodi
خوش به سعادت شون، التماس دعای سلامتی برای آقای رئیسی و همراهانشون🤲😔