#امیر_من #نرجس_شکوریان_فرد #خلاصه امیر من گریزیست از کربلای دیروز به کربلای امروز. نویسنده در هر بخش از کتابش ابتدا به بیان داستانی کوتاه در مورد کسانی که امام حسین را یاری نمودند و یا آن ها که سد راهش شدند پرداخته سپس به دنبال آن با قلم هنرمندانه اش وظایف ما به عنوان امت آخرالزمانی را در قبال امام عصرمان برایمان روشن می کند. بشتابید🏃🏃🏃 تخفیف ویژه #سفارش از طریق👇 @lezat_e_daanaayee2

و اَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ (زیارت عاشورا) خیلی بیشتر از آنی که دوستت دارم، نمی شناسمت! #حسین_جان❤️ #شبتون‌_حسینی💔 #به_وقت_کربلا #علم_نمی_افتد #باغ_شمعدونی_ها 💠 @lezat_e_daanaayee2

••✾🌻🍂🌻✾•• دل اگر نذر حسیـــن است، خریـدن دارد اشڪ اگرمال حسین است ، ڪه ریختن دارد همہ ے عالــــم و آدم به فدایــت ارباب غم ارباب بہ دلـها چہ ڪشیــدن دارد..❤️ #به_وقت_کربلا #علم_نمی_افتد #علی_اکبر #یا_حسین #باغ_شمعدونی_ها 💌 @lezat_e_daanaayee2

#برشی_از_کتاب افرادی که مُقابݪ حُسیݩ در کربلا صف کشیدند، ادعای مسلمانی داشتند. مَردمے که با امام جَنگیدند و پسر پیامبر خُدا را به خاک و خوݩ کشیدند، چهره‌ی اسلامے داشتند. نَمازخواݩ بودند... طَمَع ماݪ دنیا، ݪذت پوݪ و دارایی، ماݪ حَرام، تَرس از دست دادݩ آنچه که داشتند، هَراس از حاکم ظالم... کاری کرد که امام را، حسین را ندید بگیرند.💔 حکومت ظالمیݩ را، سایه‌ی حاکم فاسدی چون یزید را از ترس از دست دادݩ لذت‌هایشاݩ پذیرفتند. #امیر_من #نرجس_شکوریان_فرد #به_وقت_کربلا 🖤 #علم_نمی_افتد #باغ_شمعدونی_ها 🆔 @lezat_e_daanaayee2

#برش_کتاب_۲ حسیݩ(ع) چشم دوخته بود به مسیری که علی‌اکبر(ع) راهی شده بود. همه‌ی یاراݩ شَهید شده بودند و مانده بودند بنی‌هاشم. اوݪ علی‌اکبر راهے شد و پدر نگاهَش به شمشیر علی بود و صدای رجزهایش. میاݩ گرد و غُبار میداݩ دݪ حُسیݩ به تکبیرهای علی خوش بود که... ناگهاݩ دیگر... حسیݩ خودَش را که بالای سَر علی رساند، صورت که به صورت علی گذاشت... و زمزمه‌ها و صدایش دشت را پر کرد: - پسرم... 😭💔 هَفت تکبیر تکرار شُد وقتے که تمام داراییش را ناچیز دید در تَقدیم به خُداوند. #امیر_من #نرجس_شکوریان_فرد #به_وقت_کربلا🖤 #علم_نمی_افتد #باغ_شمعدونی_ها 🆔 @lezat_e_daanaayee2

. معـروف بہ عبـاس و مسمّـے بہ ابوالفضـل عـآلم بہ علـے نازد ... و مـولا بہ ابوالفضـل . 🏴 @lezat_e_daanaayee2

میان‌روضہ‌دلم میرود همان‌جاڪہ دودسٺ‌برڪمرش‌گفٺـ :اے #علمدارم #عبـــاسِ‌حسین💔 #علم_نمی_افتد🌱 @lezat_e_daanaayee2

@lezat_e_daanaayee2

#همایش_دختران_حسینی ویژه نوجوانان وجوانان دختر ❇️کاری از 👇🌺👇 #مجموعه_باغ_کتاب_شمعدونی ❇️منتظرقدمهای پرمهرشمابردیدگانمان هستیم 🍃🍃🍃 ❇️جهت ثبت نام خود نام نام خانوادگی وسن خودرا به شماره زیر پیامک کنید👇🌺👇 ☎️۰۹۱۰۲۹۱۱۳۷۰ @lezat_e_daanaayee تلگرام @lezat_e_daanaayee2 ایتا

▪️و ....قصـــه ، رسید به #سر ! اما به سَـــر نرسیــد .... #سر انجامـِ این ماجرا را به ما سپرده اند! @ostad_shojae

#اصلاحیه #همایش_دختران_حسینی ❇️کاری از 👇🌺👇 #مجموعه_باغ_کتاب_شمعدونی ❇️منتظرقدمهای پرمهرشمابردیدگانمان هستیم 🍃🍃🍃 ❇️جهت ثبت نام خود نام نام خانوادگی وسن خودرا به شماره زیر پیامک کنید👇🌺👇 ☎️۰۹۱۰۲۹۱۱۳۷۰ ♦️برنامه ویژه نوجوانان عزیز است . @lezat_e_daanaayee تلگرام @lezat_e_daanaayee2 ایتا

یاراݩ چه غَریبانه رفتند از ایݩ خانه هم سوخته شَمع ما هم سوخته پروانه حسیݩ با شَهادت هر یک از یارانش قطره قطره آب می‌شد... عده‌ی ایشاݩ کم بود و هرگاه یکے از یاراݩ می‌افتاد... نَقص در لشکر اباعبدالله به چشم می‌آمد اما عباس بود. همه‌جا چشم حسیݩ به عَباس روشن می‌شد. کار هَرجا سخت می‌شد، مُحاصره که تنگ می‌شد یک هجوم عباس مُحاصره را می‌شکست و گشایش می‌شد... اما عطش... و آب... و گرما... سنگینے زره... و بار غَم تنها شدݩ حسیݩ، همه را بی‌تاب‌تر کرده بود که؛ - خُدایا مَݩ هم بروم حسیݩ تَنهاتر می‌شود! - خُدایا ایݩ قوم با حسیݩ چه می‌کنند؟ - خُدایا هزار جاݩ بده، هــــــزار بار تکه تکه شوم اما گردی بَر چهره‌ی حسین ننشیند! - خُدایا اشک حُسیݩ ما را بی‌چاره کرده است... - خُدایـــــا...😭💔😔🥀 #امیر_من #تنهاترین‌_تنهای_عالم🖤 🆔 @lezat_e_daanaayee2

کار به آخر رسیده است.. حسین... اما امشب اول کاز زینب است😔 @lezat_e_daanaayee2

امروز منتظر قدم های مهربونتون هستیم ❤🌱

فقط حُسیݩ است که می‌توانَد برای تُـــو همه‌ی زندگیَش را ببخشد... ماݪ و دارایۍ که چیزی نیست! حُسیݩ برای حفظ دینَت... دستاݩ عباس داد،😔😭 دستاݩ علم‌گیر عݪمدارَش را💔 #امیر_من 🆔 @lezat_e_daanaayee2