❇️ توسل به امام زمان (عج) و نجات از زندان و رسيدن به مقصد با طی الارض
✅ همچنين جناب مولوى (قندهاری) نقل فرمود:
▪️ جوان خوش سيماى شانزده سالهاى به نام آقاى زبيرى در مدرسه پايينپا مشهدمقدس - كه حالا از بين رفته است نزد شيخ قنبر توسلى مىآمد، اين جوان زاهد عابد غالباً روزه بود جز عيد فطر و قربان.
خيلى به زيارت حضرت حجت - عجل اللّٰه تعالى فرجه - و زيارت اصحاب كهف علاقمند بود براى رسيدن به مقصد زحمات زيادى را متحمل مىشد؛ از آن جمله گويد:
🔹 چهل شبانهروز غذا نمىخوردم مگر به وقت افطار آن هم به اندازۀ كف دست آرد نخود مىكوبيدم و مىخوردم، غذايم همين بود.
▪️ از صفات نيك او اين بود اگر پول مختصرى به دستش مىرسيد آن را به فقرا مىداد، از يتيمها دلجويى مىكرد، كچلها را حمام مىبرد و مواظبت مىكرد.
⏳ا و را پس از سه چهار سال در كربلا ملاقات كردم، لطف الهى بود كه در ابتداى ورودش به نجفاشرف از پدرم سراغ گرفت و منزل پدرم ميرزا علىاكبر قندهارى نزد مسجد طوسى بود، آقاى زبيرى را در آنجا ملاقات كردم و قضيۀ خود را چنين تعريف كرد:
▫️ خداى را شكر كه به مراد خودم رسيدم پيش از آنكه به ملاقات اصحاب كهف يا جزيرۀ خضراء بروم با مادرم از مشهدمقدس به مقصد عراق حركت كردم. مدت نُه روز پياده در راه بوديم تا به منظريۀ مرز عراق رسيدم.
⚠️ آنجا ما را گرفتند و هفده روز در منظريه محبوس بوديم، مىگفتيم ما فقير هستيم، زاهديم، مشهد بوديم و به كربلا مىرويم ولى از ما نپذيرفتند.
🕯 به امام زمان (عج) متوسل شديم. مىديديم نگهبانان كارهاى ناشايست مىكنند، فحشاء و منكر از آنان سرمىزد، قلبمان كدر مىشد. گاهگاهى نان و خرما كه به ما مىدادند از روى اضطرار از ايشان مىگرفتيم.
✨ روزى كه توسلم زيادتر و گريهام بيشتر شد.
🚗 يكمرتبه ديدم ماشينى آمد؛ پيش در ايستاد؛ سيدى خيلى نورانى كه نورش نتق مىكشيد (=نورش به اطراف پخش میشد ) جلب توجهم نمود، به كاركنها نگاه كردم ديدم همه حالت بهت و فروتنى برايشان پيدا شده است. آن آقاى نورانى صدايمان زد، فرمود:
🔸 بياييد اينجا.
▫️ نزدش رفتم. فرمود:
🔸 شما چه مىكنيد؟
▫️ من عرض كردم:
🔹 اينك هفده روز است من و مادرم اينجا محبوس هستيم و مىخواهيم كربلا برويم.
▫️ فرمود:
🔸 برو مادرت را هم بياور، ميان ماشين بنشينيد.
▫️ مادرم را آوردم. اول جا نبود ولى جاى دو نفر پيدا شد؛ بوى خوشى ساطع بود. كاركنها را نگاه مىكردم هيچكدام ياراى سخن گفتن نداشتند.
💫 به اندازه ده دقيقهاى از حركت ماشين نگذشته بود كه خود را نزد كاروانسراى فرمانفرما در كاظمين ديديم.
⬅️ داستانهای شگفت (تالیف شهید محراب آیت الله دستغیب (ره))، جلد ۱، صفحه ۲۶۵
🏷 #امام_زمان #داستانهای_شگفت #شهید_دستغیب #آیت_الله_قندهاری #توسل #تهذیب_نفس
🏴 فرنگى روضهخوانى مىكند
✅ جناب شيخ محمد حسن مولوى قندهارى كه داستانهايى از ايشان ذكر شد نقل مىفرمايد كه:
▪️ پنجاه سال قبل، ۱۴ محرم منزل آقاى ضابط آستانۀ مقدس رضوى عليه السلام در عيدگاه مشهد، مرحوم مغفور شيخ محمد باقر واعظ حكايت نمود كه:
▫️ در ماه محرمى از جانب تاجرهاى ايرانى مقيم پاريس براى خواندن روضه و اقامه عزادارى دعوت شدم و رفتم. شب اول محرم يك نفر جواهرفروش فرانسوى با زوجه و پسر خود در مركز ايرانىها كه من آنجا بودم آمد و از آنها تمنّا كرد كه:
🔹 من نذرى دارم! شيخ روضهخوان خود را به اين آدرس، ده شب بياوريد كه براى من روضه بخواند.
▫️ حاضرين از من اجازه گرفتند. قبول نمودم. چون از روضۀ ايرانيها فارغ بودم، حاضرين مرا برداشته با فرانسوى به خانهاش بردند. يك مجلس روضه خواندم. هموطنان استفاده نموده و گريه كردند. فرانسوى و فاميلش مغموم و مهموم گوش مىدادند، فارسى نمىفهميدند و تقاضاى ترجمه را نمىنمودند تا شب تاسوعا به همين منوال بود.
شب عاشورا به واسطۀ اعمال مستحبه و خواندن دعاهاى وارده وزيارت ناحيۀ مقدسه، منزل فرانسوى نرفتيم. فردا آمد و ملول بود. عذر آورديم كه:
🔸 ما در شب عاشورا اعمال ويژه مذهبى داشتيم.
▫️ قانع شد و تقاضا كرد:
🔹 پس براى شب يازدهم به جاى شب گذشته بياييد تا ده شب نذر من كامل شود.
▫️ روضه كه تمام شد يكصد ليره طلا برايم آورد؛ گفتم:
🔸 قبول نمىكنم تا سبب نذر خود را نگوييد.
▫️ گفت:
🔹 محرم سال گذشته در بمبئى صندوقچۀ جواهراتم را كه تمام سرمايهام بود، دزد برد. از غصه به حد مرگ رسيدم، بيم سكته داشتم، در زير غرفۀ من جادۀ وسيع بود و مسلمانان ذوالجناح بيرون كرده سر و پاى برهنه سينه و زنجير زده عبور مىكردند، من هم از پله فرود آمده بين عزاداران مشغول عزادارى شدم، با صاحب عزا نذر كردم كه اگر به كرامت خود جواهرات سرقت شدهام را به من برساند سال آينده هرجا باشم صد ليره طلا نذر روضهخوانى را مىپردازم.
چند قدمى پيمودم شخصى پهلويم آمد با نفس تنگ و رنگ پريده، صندوقچه را به دستم داد و گريخت! حالم خوش شد، مقدارى راه رفتن را ادامه دادم و به خانهام وارد شدم. صندوقچه را باز كردم و شمردم يك دانه را هم دزد تصرف نكرده بود.
🕯 بابى انت وامى يا اباعبداللّٰه!
دوستان را كجا كنى محروم
تو كه با دشمنان نظر دارى
⬅️ داستانهای شگفت (تالیف شهید محراب آیت الله دستغیب (ره))، جلد ۱، صفحه ۲۶۰
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #روضه #توسل #داستانهای_شگفت #شهید_دستغیب #آیت_الله_مولوی_قندهاری #خودسازی #تهذیب_نفس
سلطنت امام حسین (ع) بر عالم ملکوت، شهید دستغیب.mp3
زمان:
حجم:
482.5K
☑️ سلطنت امام حسین (ع) بر عالم ملکوت
🎤 شهید دستغیب
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #عالم_ملکوت #شهید_دستغیب