ذکر روز سه شنبه.jpg
17K
🌷🌷 #ذکر_روز_سه_شنبه 100مرتبه یا ارحم الراحمین روز زیارتی امروز متعلق به امام سجاد(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) می باشد. ختم صلوات امروزمان را هدیه می کنیم به روح منور و نورانی این بزرگواران ، سلامتی امام زمان(عج) و رهبر، تعجیل در فرج، شادی روح شهیدان، #سردار_حاج_قاسم_سلیمانی_و همراهانشان و همچنین هدیه می کنیم به روح #شهیده_زینب_کمایی، و همچنین نابودی ذلت، خواری دشمنان اسلام و ایران، عاقبت به خیری ، رفع حوائج دنیوی و اخروی، برطرف شدن مشکلات ، بیماری ها و همچین در مسیر خیر و سعادت قرار بگیریم. التماس دعا.🌷🌷 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️🥀🥀 #خلاصه_ای_از_زندگینامه_و_خاطرات_شهیده: #شهیده_زینب_کمایی
#مادر_شهیده:
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتهاید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب (س) باشم.» میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد. زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا زینب را دوباره به من داد. زینب بین بچههایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت.زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی میباشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه به شوهرم میگفتم از هفت تا بچهام، زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم. زینب اهل دل بود از دوران بچهگی خوابهای عجیبی میدید. در چهار یا پنج سالگی خواب دید که همه ستارهها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: من فهمیدم که آن ستاره پرنور که همه به او تعظیم میکردند کی بود؟ و آن حضرت فاطمه (س) بود. زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن میرفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد.مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه میرفت. در مدرسه او را مسخره میکردند و اُمّل صدایش میزدند. از همان دوران روزه میگرفت با وجود گرمای زیاد و شرجی آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت ده روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه میگرفت. زینب کوچکترین دخترم بود، در همه راهپیماییهای زمان انقلاب شرکت میکرد. زینب فعالیتهای انقلابیاش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد
زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره)؛ هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بود و خیلی مقید به انجام برنامههای خودسازی بود. زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود و طلبه بشود. او میگفت «ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.» هنوز در حال و هوای انقلاب بودیم که ناغافل، جنگ بر سرمان خراب شد. مردم کمکم به دلیل بمباران و موشک از شهر خارج شدند ولی بچههای من مخالف بودند. زینب هم عاشق آبادان بود. دختران بزرگترم برای کمک به بیمارستان شرکت نفت رفتند. ولی زینب چون لاغر و ضعیف و هم کم سن و سال بود به جامعه معلمان که فعال بودند میرفت و کارهای فرهنگی انجام میداد. #ادامه_دارد.....☘️☘️🥀🥀 https://eitaa.com/shamem_hoozoor 📗پایگاه اطلاع رسانی ایثار و شهادت استان اصفهان، نوید شاهد
☘️☘️🥀🥀 #برگه_دفتر_خودسازی #شهیده_زینب_کمایی☘️☘️🥀🥀 📗پایگاه اطلاع رسانی ایثار و شهادت استان اصفهان، نویدشاهد https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️🥀🥀 #گوشه_ای_از_نامه_شهیده #شهیده_زینب_کمایی #به_دوستش_زهرا_که_در_14_ساگی_نوشت
بنام او که از اویم، بنام او که بسوی اویم، بنام او که بخاطر اویم، بنام او که زندگیم در
جهت اوست، رفتنم به اوست، بودنم به اوست، جانم به اوست، احساسش میکنم،
با ذره ذره وجودم احساسش میکنم اما بیانش نتوانم کرد .
دست نوشته زینب:
خدایا اکنون که من در این سن به سر می برم تازه دریافتم که چقدر این دنیای فانی بی ارزش وپوچ
است و حال می فهمم که چگونه شهید عاشقانه به دیدارتو می شتابد . خدایا مرا نیز به آرزوی خود
برسان و شهادت را نیز به من برسان
https://eitaa.com/shamem_hoozoor ☘️☘️🥀🥀 📗پایگاه اطلاع رسانی ایثار و شهادت استان اصفهان، نوید شاهد