🌷🌷
#ذکر_روز_پنج_شنبه
100مرتبه لا إلهَ اللهُ المَلِکُ الحقُ المبین
ختم صلوات امروز هدیه می شود، به روح امام حسین(ع) اسراء و شهدای کربلا، امام حسن عسگری(ع)، برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج)، شادی روح امام(ره)، امام شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدا و اسرای کربلا، شهید سردار سلیمانی و همراهان،اموات، علماء، سلامتی کادر درمانی،شهدای فاجعه منا، شهید ابراهیم هادی، شهید تورجی زاده، شهد بیضائی، شهدای روز سیزده آبان و شهید فهمیده ، شفای بیماران، پیروزی اسلام، نابودی کفر ، حاجت روایی و عاقبت به خیری همگی، ختم به خیر شدن حوایج دنیوی و اخروی همگی.
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷
سلام بر تو ای شهید راه حق
سلام بر لبخندهای زیبای شهادتت
صحبتان زیبا
به زیبایی لبخند شهدا
صبحتان منور به نور شهدا
🌷🌷
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
#شهیدانه_زیستن🌷
بعداز ظهر عاشورای امسال پشت ترک موتورش بودم تو اصفهان رسیدیم به یه چهار راه خلوت پشت چراغ قرمز ایستاد بهش گفتم:
«امید چرا نمیری ماشینی که اطراف نیست؟»
بهم گفت: «رد کردن چراغ خلاف قانونه و امام گفته:" رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی خلاف شرعه" پس اگر رد بشم گناهه داداش، من شب تو هیئت اشک چشم کم می شه.»
#شهید_امید_اکبری
#یادش_با_صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
🌷🌷
🌷🌷
جاماندگان قافله ی شهدا
خستگی نداشت ...
می گفت: «من حاضرم تو کوه با همتون مسابقه بذارم؛ هر کدومتون خسته شدید، بعدی ادامه بده.»
این قدر بدن آماده ای داشت که در جبهه گذاشتنش بی سیم چی
شهید امیر حاج امیری
شادی روحش صلوات
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷 #عشقی_که_سبب_سوختن_شد
زهرا عاشق مطالعه بود و از بوی کتاب و برگه های کاغذی لذت می برد. کار هر روز عصر زهرا این بود که به سمت کتابخانه می رفت. کتابخانه در چند خیابان آن طرف تر منزلشان در خیابان ولیعصر و در کنار مسجد ولیعصر(عج) بود و مسئول آن یک آقای روحانی بود. او هنگامی که وارد کتابخانه می شد؛ بوی کتاب ها مشامش را نواز ش می داد و زهرا را به سمت خودشان جذب می کردند. زهرا به سمت آن ها می رفت آن ها را بو می کشید و هر کدام را که دوست داشت، از داخل قفسه ها بر می داشت و در مقابل اقای روحانی قرار می داد؛ اقای روحانی هر کدام را که تاریخ می زد به سمت زهرا تعارف می کرد؛ زهرا هم آن را می گرفت و با شوق فراوان به سمت منزل روانه می شد.
آن روز عصر هم زهرا مثل همیشه آماده شد؛ کتاب ها را برداشت به سمت کتابخانه حرکت کرد؛ چند دقیقه بعد به کتابخانه رسید؛ کتاب ها را به آقای روحانی تحویل داد و به سمت قفسه کتاب ها رفت، کتاب هایی برداشت و دوباره به سمت اقای روحانی رفت و تاریخ آنها را زد و زهرا با تشکر از آقای روحانی از کتابخانه خارج شد.
در این هنگام زهرا از در کتابخانه که بیرون آمد؛ قدم در پیاده رو گذاشت و ناگهان حس کرد موتور سواری از پشت سرش ایستاده و او را صدا می زند؛ زهرا به عقب برگشت پشت سرش را نگاه کرد؛ متوجه شد که داییاش احمدرضا است که او را صدا می زند و از او می خواهد که سوار موتور شود؛ زهرا که غیر قابل انتظار برایش بود و غافلگیر شده بود، خیلی خوشحال شد و سوار موتور شد؛ اما هنگامی که سوار شد؛ حواسش نبود پایش را بر روی اگزوز موتور گذاشت و در همین حین که به سمت منزل می آمدند؛ پایش در حال سوختن بود؛ اما خجالت می کشید به داییاش احمد رضا بگویدو چیزی نگفت تا به منزل رسیدند؛ هنگامی که به منزل رسیدند،زهرا پیاده شد، در حیاط را باز کرد، دایی اش وارد حیاط شد؛ زهرا با ناراحتی به سمت اتاقش رفت؛ جورابش را از پایش بیرون آورد، به محض این که بیرون آمد؛ ناگهان پوست پایش همراه جوراب کنده شد؛ اما چون نمی خواست دایی اش و بقیه را ناراحت کند، چیزی نگفت. آن روز را تحمل کرد؛ تا این که داییاش و زن دایی اش و بچه ها به منزلشان رفتند. فردا صبح با مادرش به سمت درمانگاه حرکت کردند؛ هنگامی که به درمانگاه رسیدند؛ دکتر پای زهرا را معاینه کرد و چند پماد و باند به آن ها داد و گفت:
- پایت را هر روز با صابون و آب گرم شستشو بده و با پماد چرب کن و آن را باند پیچی کن تا عفونت نکند.
زهرا و مادرش در حالی که از دکتر تشکر می کردند؛ باندها و پماد را
تحویل گرفتند و به سمت منزل حرکت کردند.
#داستانک_آزاد
#به_قلم_آلاله
🌷🌷
یک مقنعه
این داستان افسانه نیست.
🌷 روایت دختر شهید مهدی قاضی خانی🌷
یک مقنعه با تمثیل پدر شهید:
برای کاری سرزده رفتم مدرسه نهال خانوم که نهال را از مدرسه بیارم، یهو دیدم تمثیل شهید قاضی خانی روی مقنعه ی نهاله
گفتم: « نهال چرا عکس بابا رو زدی به مقنعه ات؟»
با ناراحتی و در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود. گفت:
«آخه بچه ها هی می گن :" تو بابا نداری!!" عکس بابا رو زدم تا ببینن منم بابا دارم.»
گفت: «مامان نمی دونی تو کتابم هم عکس بابا رو زدم.»
روای : همسر شهید
شادی روحش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷
آرزوی شهادت داری؟؟