🍀🌺🍀 ﷽ 🍀🌺🍀
وای یوسف❣ تنهاي من،
این #رمضان حاجتی عظیم، قلب مرا احاطه کرده است:
❣تــــــو...
درد نداشتن تــــو...
و دویدن مدام برای یافتنت،
همه آرزويي است که در لابلاي مناجات سحر، بدنبالش می گردم.
برای قلب بیمار من، چاره ای بينديش.
قلب بیمارم، جای خالی، برای حضور مداوم تو ندارد.
به امید علاج آمده ام.
مرا دست خالی،از گوشه سفره ات، رد مکن ❗️
به امید اجابت آمده ام؛
یا مُجیبُ... یا مجیب ... یا مجیب
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
O God, hurry up, Lolik Al-Faraj
#شمیم_مهربانی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@shamim_mehrabane
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/2554855445C5f37156b28
هدایت شده از 🇾🇪 گروه جهادی اویس قرنی 🇮🇷
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🇾🇪 #کمکهای_مردم_ایران_به_یمن_رسید✌️
💠 کمک های جمع آوری شده از مردمعزیز ایران از اول #شعبان تا اول #رمضان در تاریخ۱۶ فروردین ۱۴۰۱ در یمن توزیع شد.
💠 به الطاف خداوند بزرگ و کمک نیکوکاران محترم و با مشارکت خیریه محترم مهر مهدوی(زیرمجموعه موسسه #مصاف) توزیع قسمت اول از بستههای ارزاق ماه رمضان در یمن انجام گرفت.
💠 این محموله که شامل ۳۰۰۰ بستهغدایی بود، در قالب طرح عظیم #اطعام_رمضانی و توسط موسسه توسعه بنیان یمن در سه نقطه شهر صنعاء بین نیازمندان یمنی تحت پوشش این موسسه توزیع شد.
💠 توزیع این ارزاق در تاریخ سهشنبه، ۱۶ فروردین ۱۴۰۱ مصادف با سوم رمضان ۱۴۴۳ هجری قمری انجام پذیرفت.
♦️ به عنایت حضرت صاحب الزمان(عج) این طرح همچنان ادامه دارد. شما میتوانید برای مشارکت در اطعام نیازمندان یمنی در ماه مبارک رمضان از طریق شماره کارت زیر اقدام بفرمایید.
💳 ۶۲۷۳ - ۸۱۷۰ - ۱۰۰۷ - ۲۲۹۰
نزد بانک سپه(انصار سابق) به نام گروه جهادی اویس قرنی
‼️ پس از واریز حتما رسید خود را با قید نیت اطعام به شماره 09332675897 ارسال بفرمایید.
♦️ ارسال رسید در ایتا
https://eitaa.com/Habib72
♦️ ارسال رسید در واتساپ
https://api.whatsapp.com/send?phone=989332675897
♦️ ارسال رسید در تلگرام
https://t.me/Habib_072
♦️ ارسال رسید در روبیکا
https://rubika.ir/Habib072
#گزارش_کار
🔴 اینجا یمن است.
تنها درگاه رسمی ارتباط با یمن
https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🌺🍀 ﷽ 🍀🌺🍀
🌺🍀
🍀
▫️ای ماهِ جمکران...
عجّل ظهورک یا صاحب الزمان
🏝هفدهم #رمضان سالروز تاسیس مسجد مقدّس جمکران
به امر مستقیم #امام_زمان مبارک 🌴
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
O God, hurry up, Lolik Al-Faraj
#شمیم_مهربانی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@shamim_mehrabane
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/2554855445C5f37156b28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌺🍀 ﷽ 🍀🌺🍀
🌺🍀
🍀
📱 #کلیپ ؛ #استوری
📝 #دعای_افتتاح
📖 وَ أَعْطِنَا بِهِ سُؤْلَنَا وَبَلِّغْنا بِهِ مِنَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ آمالَنا
🔆 با ظهور آقایمان ما را به آرزوهای دنیا و آخرتمان برسان.
🌙 ویژهٔ ماه مبارک #رمضان
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
O God, hurry up, Lolik Al-Faraj
#شمیم_مهربانی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@shamim_mehrabane
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/2554855445C5f37156b28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌺🍀 ﷽ 🍀🌺🍀
🌺🍀
🍀
🟢 از چه راهی بفهمیم که روزههای ما در درگاه الهی مورد قبول واقع شده⁉️
🎙 استاد شهید مرتضی مطهری
🌼 روز معلم رو به تمام مربیان و معلمین دلسوز کانال که دلشون برای تربیت صحیح متربیانشون میتپه تبریک عرض میکنیم🌼
#رمضان #کنترل_چشم #کنترل_شهوت
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
O God, hurry up, Lolik Al-Faraj
#شمیم_مهربانی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@shamim_mehrabane
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/2554855445C5f37156b28
#تنها_میان_داعش
#داستان_شب
#قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و به نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و به جای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
ادامه دارد ...
✍ نویسنده: فاطمه ولی نژاد