❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
#حقالناس یعنی :
تو دل کسی #زلزله 10 ریشتری به پا کنی و آوارش بیفته گردن #همسر بی گناهش 😢
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤🌈
#حجاب_عفاف
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمـیـمـ مـهـربانی
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🌺 امام صادق علیه السلام:
💕هرکس مجردی را 💞#همسر دهد از جمله کسانی است که خداوند در روز قیامت به او نظر میافکند.
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
#ازدواج
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمـیـمـ مـهـربانی
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🏝۱۰ ویروس کلامی که باعث تخریب رابطه با 💕#همسر میشه🏝
1-نصیحت تکراری
2-تذکر مداوم
3-سرزنش
4-منت گذاشتن
5-مقایسه کردن
6-جر و بحث کردن زیاد
7-برچسب منفی زدن
8-پیشبینی منفی (نفوس بد)
9-گله و شکایت مداوم
10-متهم کردن
❤️مراقب سلامت #رابطههامون با همسرمان باشیم.
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤🌈
#همسرداری
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمـیـمـ مـهـربانی
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
در انتخاب #همسر، به ظاهر یکدیگر و توان مالی تکیه نکنید ❌
😊 هر چند که ظاهر زیبا و توان مالی تا حدی لازم هست
👌 اما باید معیارهای دیگری چون #همـراهی و #همـدلی را نیز داشته باشد.
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
#ازدواج_آسان
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمـیـمـ مـهـربانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🎁 ثواب #محبت
به #همسـر و #فرزندان 🌺
🎙استاد عالی
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
#سبک_زندگی_اسلامی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمـیـمـ مـهـربانی
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
تو دنیا دنبال چی می گردی تا به #آرامش برسی؟؟!🤔
خونه بزرگ؟
ماشین آخرین مدل؟
ثروت زیاد؟
امام صادق علیه السلام:
💠 سه كس مايه انس و الفت هستند:
1- #همسر موافق
2- #فرزند نيک رفتار
3- #رفيق بى غل و غش.
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
#سبک_زندگی_اسلامی_ایرانی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
💎ارزش #همسر با ایمان و دیندار
👌 سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام دانشمند
#سبک_زندگی_اسلامی_ایرانی
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
‼️اختلاف نظر بد نیست 😳
❌ تازه خیلی جاها خوبم هست 🤔🤔
✅ به شرطی که
😍 #آرام و با #متانت
😊 گفته بشه
به خصوص به #همسر
#همسرانه
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمـیـمـ مـهـربانی
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
💕 زندگی بدون #همسر بیمعنیه.
درس و کار و دوست و رفیق برا سرگرمیه! اینا شاید تأمینت کنه، ولی بهت اون آرامش دلچسبی که هست رو نمیده😜
💕 بالاخره آدم نیاز داره یک عشق خالص داشته باشه که همیشه بهش رسیدگی کنه، همه حواسش بهش باشه، نگرانش بشه؛ بهش بگه رسیدی خبر بده.😇از خستگیاش براش بگه،،، از روزمرگیاش...خلاصه همدم باشه و همراه
به قول سعدی:
"دل نخوانند که صیدش نکند دلداری…"😍
#ازدواج
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
💖 یکی از توصیههای مهم آراستگی و زیبایی در منزل و در کنار #همسر است.
💖 این در حالی است که بسیاری از مردم، اهمیت بسیاری برای زیبایی و آراستگی در خارج از منزل قائل هستند، ولی وقتی که وارد منزل میشوند، اهمیتی به زیبایی و آراستگی خود نمیدهند.
💖 امام کاظم علیه السلام
آراستگی مرد برای همسرش از عوامل #عفّت_زن است.
#سبک_زندگی_اسلامی_ایرانی
#همسرداری
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🟨🟥 خاطرات آلبومی
🟫 گاهی افراد نسبت به همسر خود دلخوری پیدا کرده و نمیتوانند به راحتی #همسر خود را ببخشند.
🟩 در این مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را تغییر میدهد و میتواند دلخوریتان را از بین ببرد مرور #نقاط_مثبت همسر و یا #خاطرات_خوشِ با هم بودن هست.
🟧🟦 مثلا به آلبوم عکس یا فیلمهایی که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نـ👀ـگاه کنید تا بهانهای برای نرم شدن دلتان و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و تازه گردد.
#همسرداری
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@shamim_mehrabane
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شمیـــــــم مهـــــــربانے
#تنها_میان_داعش
#داستان_شب
#قسمت_ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و
نه تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و به سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دختر عموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی صدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.» زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
ادامه دارد ...
✍ نویسنده: فاطمه ولی نژاد