eitaa logo
شمیم انتظار
1.6هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
23.6هزار ویدیو
3 فایل
وابسته به جلسه محبان المهدی(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
216.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁به نام آن خداوندی کــــه نـــور است 🍁خدای صبح و این شور و طراوت که از لطفش 🍁دل ما در سُرور است با توکل به اسم اعظمت 🍁صبحمان را با نامت آغاز میکنیم @shamime141
1.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 🗓  پنجشنبه ۲۴ آبان ماه ١۴٠۳ش ۱۲جمادی الاولی١۴۴۶ق ۱۴نوامبر ۲۰۲۴ ميلادی @shamime141
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺گفتم که خدایا مرا مرادی بفرست  🌺طوفان زده ام راه نجـاتی بفرست  🌺 فرمود که با زمزمه یا مهدی  نذر گل نرگس 🌺صـلواتی بفرست  🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @shamime141
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بخش‌هایی از مغز را در دهانش پیدا کردند / 🥀 دوستان امنیتی گفتند که ما فیلم‌های شهید علی‌وردی را نمی‌توانیم پخش کنیم ... حجت‌الاسلام امینی‌خواه 🌹🌹🌹🌹🌹. 🥀@shamime141
🌹 بااتوبوس راهی‌ تهران‌ بودیم‌ بیشتر مسافرین‌ نظامی‌ بودند راننده‌ به‌ محض خروج‌ از شهر صدای‌ نوار ترانه‌ را زیاد کرد. ابراهیم‌ چند بار ذکر صلوات‌ داد. بعد هم‌ ساکت‌ شد اما بسیار عصبانی‌ بود. ذکر می‌گفت‌ دستانش‌ را به‌ هم‌ فشار می‌داد و چشمانش‌ را می‌بست. حدس ،زدم‌ به‌ خاطر نوار ترانه‌ باشد. گفتم: می‌خوای‌ برم‌ بهش‌ بگم؟ گفت: قربونت‌ برو بهش‌ بگو‌ خاموشش‌ کنه. راننده‌گفت: نمیشه‌ خوابم‌ می‌بره. من‌ عادت‌ کردم‌ و‌ نمی‌تونم. برگشتم‌ به‌ مطلب‌ را گفتم.فکری‌ به‌ ذهنش‌ رسید ازتوی‌ جیبش کوچکش‌ را در آورد و باصدای زیبا شروع‌ به‌ قرائت‌ آن‌ کرد همه‌ محو صوت‌ او شدند رانندههم‌ چند دقیقه‌ بعد نوار را خاموش‌ کرد و مشغول‌ شنیدن‌ آیات‌ الهی‌ شد 🌹 🥀@shamime141
🌹 دم دمای عروسی، که پدرم داشت لیست مهمانان را آماده می کرد، عده ای از آنها خانواده هایی بودند که خانم هایشان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانه مان نیامد. در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم که: «من مریم را در ۲۹ سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمیدم، بدونید تا آخر عمرم زن نمی گیرم؛ اما اجازه هم نمیدم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه». 🔸 پدرم هم راضی شده بود. من هم راضی بودم. من دلم با مهدی بود. پنج شنبه که آمد گفت: «بیا بریم قم هم زیارتی بکنیم و هم مددی بگیریم از حضرت معصومه (س) برای بقیه کارها». 🔹 حرم که بودیم. زنگ زد به یکی از علما تا از قرآن مدد بگیریم. آیه ای درباره زوج های بهشتی آمد که آن دنیا هم کنار همدیگر خواهند بود. آنجا با همدیگر عهد بستیم که با هیچ خانواده بدحجابی رفت و آمد نکنیم. موقع برگشت، النگویم را از دستم درآوردم و هدیه کردم به حرم حضرت معصومه (س). راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید 📚  برگرفته از کتاب «دیدار پس از غروب » نشر روایت فتح 🌹🌹🌹🌹🌹 ، 🥀@shamime141
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا