#اربعین
#تأمل
▪️اربعین را شلوغ نکنید!
▫️برخی از حزباللهیها اهمیت اربعین را درک نکردهاند، مثلاً میگویند «اربعین نشد، ماه دیگر میرویم!» اگر از سر اهمیت ندادن به اربعین زمان دیگری بیایی، فرقش با اربعین، شبیه عمره است با حج تمتع! یا شبیه شهادت پای رکاب امام حسین(ع) است با شهادت در قیام توابین! بالاخره آنها هم شهید شدند اما خیلی تفاوت هست.
شما اگر میلیونها نفر را در طول سال، خردهخرده به کربلا بفرستید، در جهان صدا نمیکند آنجوری که اگر به این 20 میلیون نفر در اربعین، پنج میلیون نفر دیگر اضافه کنید. این اثرش در عالم، یکچیز دیگر است، اثر بینالمللیاش خیلی بیشتر است.
برای اینکه عمق راهبردی اربعین، یکذره درک بشود، سربسته عرض میکنم: شما ببینید آلسعود از چه کسانی درخواست کرده که «خواهش میکنیم اربعین را با تعداد کمتر برگزار کنید؛ هرچقدر پول بخواهید میدهیم!» آنها میفهمند که اگر اربعین با تعداد کمتر برگزار بشود، دیگر آن اثر را ندارد، لذا حاضرند برایش هزینه کنند.
خودشان درباره حج، کاری کردند که دیگر یک واقعه جهانی نباشد، درحالیکه حج ابراهیمی میتوانست یک واقعه بزرگ جهانی باشد. چون حج غالباً تعظیم نشانههای حضرت ابراهیم است و ابراهیم(ع) کسی است که همۀ ادیان به ایشان احترام میگذارند.
اگر حج را جهانی کرده بودیم، مسیحیان و یهودیان میگفتند «ابراهیم(ع) که بزرگ انبیاء ماست، توسط مسلمانها احترام میشود...» اما کاری کردهاند که این معنا به جهان منتقل نشود. حالا همان طرز تفکر میگوید که «اربعین را شلوغش نکنید» و برایش پول خرج میکنند چون میفهمند که با این اربعین، میشود تأثیر بزرگی در جهان گذاشت.
✍️ شیخ علیرضا پناهیان
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
3.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اربعین
#حسرت
🎥 برای چی اینقدر گریه میکنی؟
امسال قرار بود اربعین برم کربلا...
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#اربعین
#دلنوشته
🏴 اولین بار است...
اولین باری است که پایم را در جادهای میگذارم که میگویند به آسمان ختم میشود...
هیچ وقت فکر نمیکردم خاک، اینقدر مقدس باشد که یک مشت غبار، بغضم را اینطور بفشارد.
راه میافتم.
با کفشهایی که خیلی زود از نفس میافتند!
با دلی که تازه یاد میگیرد چطور بلرزد برای چیزی فراتر از خودش...
صدای مردی که نام حسین را میبرد از دور میپیچد توی جانم.
نمیشناسمش، اما دلم میخواهد پشت سرش راه بروم.
یک پیرزن عراقی یک لیوان آب دستم میدهد.
دستم میلرزد.
او با چه زبانی به من میگوید: خوش آمدی؟
با نگاهش؟ با دست پینهبستهاش؟
یا با بغضی که مثل من، قورتش داده؟
نذرها عجیباند.
یکی لقمه میدهد،
یکی دوشش را،
یکی گریهاش را...
و من نمیدانم نذر کنم کدام تکهی خودم را که کمتر آلوده باشد
تا دیروز فکر میکردم اربعین یعنی پیادهروی، یعنی عزاداری،
اما حالا...
میفهمم اربعین یعنی پیدا کردن خودت در میان جمعیتی که همه آمدهاند،
تا یک «تنها مانده» را تنها نگذارند.
این راه، راه رفتن نیست...
یک جور افتادن است.
افتادن از من قبل،
تا رسیدن به حریمی که بوی عطر خون میدهد.
جایی که خاکش روضه میخواند و آسمانش، بغض هزارساله را گریه میکند.
و من...
همینجا، کنار اولین پرچم،
دل دادهام به نوری که از کربلا برمیخیزد،
تا شاید در آن بیفتم و دوباره بلند شوم...
✍️ زهرا حاجیزاده
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ی دوربین مخفی متفاوت
به تو از دور سلام 🖤❤️
🆔 @shamimeashena
🌐 Shamiim.ir
👆خبرنگاران شهید به دست رژیم غاصب صهیونیستی
🔸یک لحظه تصور کنید که فقط یکی از این خبرنگارها به اشتباه توسط ایران کشته شده بود...
در دنیایی که آقایی آمریکا را پذیرفته، حقوق بشر دروغترین شعار روزگار است.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#کربلا
#خاطره
▪️روضه یک خطی
🏴 ساعت حدود نه و ده صبح است و ما دم بابالقبله حضرت اباالفضل العباس ایستادهایم. دمای هوا باید حدوداً 48 درجهای باشد. تمام مهپاشها و پنکههای کوچه خیابانهای اطراف حرم روشناند. هوا طوری مهآلود شده که انگار یکهویی وسط تابستان داغ، ماشین را روشن کردهای و رفتهایای وسط گردنه حیرانِ خودمان، تنها فرقش این است به جای اینکه مه روی شاخ و برگ درختان بنشیند و تبدیل به باران و شبنم شود، نشسته روی گُنبد و سر و صورت زائرها، عطر و بویش را که نگویم؛ بوی خاک بارانخورده.
اسپند و کندههای چوبی که رویشان کتریهای بزرگ چای عراقی را گذاشتهاند، شهر را مست کرده. دوربین گوشی را روشن میکنم، بعد از نمای گنبد، یکراست زوم میکنم روی همسفر همیشگیام «سلام آقا مجتبی! خوش میگذرد با ما؟»
یکدانه از آن خندههای منحصربهفرد خودش را که شیطنت و محبت با هم درآمیخته است، تحویلم میدهد. بیاختیار چشمم را از صفحه گوشی برمیدارم. مستقیم و بدون واسطه چشم میدوزم به صورتش و با لبخند نگاهش میکنم.
دوربین را سمت بچهها میچرخانم و بعد از یک سلام و احوالپرسی میروم سمت زهره خواهرزادهام. صدایم را مثل مستندسازهای شبکه چهار میکنم و گزارش میدهم «الله اااااکبر، ما الان کربلا هستیم، وسط تابستون توی دمای 47 درجه داره بارون میزنه، همینطور که میبینید شهر یکدست غرق آب شده، جمعیت دستهدسته راه افتاده سمت حرم. زهره را نگاه میکنم، شیشههای عینکش را بخار و قطرات ریز آب گرفته. بطری آب را میبرد بالا و یکهو خالی میکند وسط سرش و میگوید «اللهاکبر! اللهاکبر! بارون به اوووووج خودش رسیده، سیل راه افتاده، سییییل». همه میزنیم زیر خنده.
چند لحظه بعد، یک آب چهارگوش یا به قول نرگس آب مُکَبعی را باز میکند و قبل خوردن، تعارف بفرمایید میزند، هنوز یک قلپش را سر نکشیده که میگویم «حالا که اینجاییم، بزار براتون یه #روضه_یه_خطی بخونم.» به کلمنهای نارنجی و وانهای پر از آب دور و برمان اشاره میکنم و میگویم «#وَ_آبی_که_در_حرم_حضرت_عباس_از_گلو_پایین_نمیرود».
سرش را میاندازد پایین، از کنار کیف بطری آب را درمیآورد و یکراست همهاش را میریزد داخلش و میگوید
«دیگه واقعاً پایین نمیره، بقیهاش بمونه برای بعد...»
✍️مریم بلاشآبادی
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#اربعین
#عکس_خاص
🏴 برای عرض ادب به زائران، پیرمرد با معرفت، این کاغذ را دستش گرفته و ساعتها نشسته است کنار در خانهاش تا از زمره خادمان حسینی باشد.
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#اربعین
#عکس_خاص
🏴همسر را بر ویلچر نشانده تا رنج سفر او کمتر شود اما خود خریدار رنجی مقدس است.
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#اربعین
#عکس_خاص
🏴 به نیابت از دختر سه سالهای که از این سفر جا ماند...
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
تصویر جوانی عراقی در مقابل حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
روی تابلو نوشته: من مسلمان شیعه عراقی هستم و زیارتم به نیابت از بزرگم و رهبرم سید علی خامنه ای است.
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
قَبل اَز خواب زِمزِمِه کنیم؛
اَللَّهُمَّ اغـْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ
الَّتی تُحْرِمُنِی الْحُسَیـْنْ ...
خُدایا گُناهانی را که مَرا اَز
حُسین مَحروم میکنَد.
ببخش!
شبتون حسینی🌟🌙
#شب_بخیر
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena