May 11
📆 امروز چهارشنبه
☀️23 شهریور 1401 هجرے شمسے
🌙17 صفر 1444 هجرے قمرے
🎄14 سپتامبر آگوست 2022 میلادے
┄┅═══✼✨✼═══┅┄
🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش
🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا
🆔 https://rubika.ir/shamimeashenarubika روبیکا
🍃هر صبح ، یک حدیث🍃
💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
🍃هیچ خانمی از خانه ی همسرش چیزی را به قصد اصلاح جا به جا نمیکند، مگر اینکه خدا به وی نظر رحمت افکند و هر کسی که خدا به وی نظر رحمت کند، عذابش نخواهد کرد.
📚 الأمالی، طوسی، ص ۶۱
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با طراحان ناو شهید سلیمانی
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#اربعین
#خاطره
🔹خانه مادربزرگ
☘️غروب بود و ما خیلی از بچههای گروه عقب بودیم. نمازمان را توی یک چادر کنار جاده خواندیم و راه افتادیم. از ستون 200 به بعد عددها دوباره از یک شروع شده بودند و بچهها توی یک خانه باصفا کنار ستون 20 و درواقع 220، اتراق کرده بودند.
تقریباً بعد از یک ساعت به ستون بیست رسیدیم. مسئول کاروان ما را دید و گفت بروید داخل این کوچه. به بچهها زنگ زدیم و رفتیم داخل خانه... چهقدر باصفا بود. انگار که خانه مادربزرگی باشد که همه دخترها و عروسهایش آمدهاند برای خادمی زائرها. خانه دوطبقه بزرگی بود. طبقه پایینش زائرهای عراقی بودند و بچههای کاروان ما طبقه بالا. رفتیم پیششان.
بساط سفره را پهن کردند و سینیهای بزرگ را آوردند گذاشتند جلویمان که نان تازه در کف داشت و گوشت تازهتازه رویش؛ و چهقدر خوشمزه بود. صاحبخانه يعني همان مادربزرگ آمد بالا و با لهجه عربی، به فارسی گفت به خدا این گاو را امروز کشتم؛ برای شما زائرها...
┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
تصویری از خشک شدن رودخانه یانگ تسه، طولانیترین و بزرگترین رودخانه چین و آسیا
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🔻پذیرش مدیریت مردان
🌱🌱از منظر اسلام، زن و مرد در آفرینش وحدت دارند و هیچ کدام از نظر جنسیت بر دیگری برتری ندارد. در رسیدن به کمالات معنوی نیز برابرند. لكن تفاوت های زن و مرد از نظر خلقت و طبیعت و جسم و روان، انکار ناپذیر است و این تفاوت ها براساس علم و حکمت الهی است و موجب ظلم نمی شود.🌱🌱
ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇
http://shamiim.ir/a/30012
#اربعین
#خاطره
🔹روضه مجسم
✍️مریم احمدی (خانهدار)
☘️از همان روز اول پیادهروی پاهایم تاول زده بود. نمیخواستم بايستم. نمیخواستم کاروان معطل من بشوند و توی دلشان بگویند «یه پیرزن مارو کلی عقب انداخت!» اصلاً دلم نمیخواست بايستم. روی ایستادن نداشتم. من با این سن، اول مسیر بریده بودم پس چه¬طور بیبی رقیه این مسیر را طی کرده بود؟ نزدیکیهای کربلا دیگر بیتاب شدم. رفتیم یکی از چادرهای «مفرزه الطبيه» که پرستار تاولهایم را بترکاند. آن زمانها نه دکتر بود نه پرستار. زخمهای پای رقیه را چه کسی تیمار میکرد. من اشک ریختم و پرستار درحالیکه ماتش برده بود شروع به کار کرد. میشنیدم که همراهانم میگویند: مگر با تاولهای به این بزرگی هم میشود راه رفت؟ و من اشک میریختم و از خودم میپرسیدم پوست پای رقیه چهارساله نازکتر نبود؟ تاولها برای من، روضه مجسم بود...
┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena