#المراقبه
می دانم کار خوبی نیست، ولی خیلی خوشم می آید!
خیلی خوشم می آید از مجلس سنای آمریکا، از نمایندگان کنگره ایالات متحده، از همه آنها که با وجود این همه درگیری با خودشان و با ترامپ، اصلا از استکبار دست نکشیده و به استعمار ملتها می پردازند و با وجود این همه اختلاف، اصلا از مواضع شیطانی خود کنار نمی آیند و ناامید نمی شوند و محکم و استوار به بدبخت کردن مردم می پردازند!
بشر هم با این همه انگیزه قوی برای ضلالت و گمراهی؟!
خدا لعنتشان کند که مرید واقعی شیطان هستند، بی مزد و جیره و مواجب، خالصانه و شبانه روزی برای شیطان کار می کنند!
شاید برای همین بوده که امیرالمومنین ع حاضر بوده که ده تا از یارانش را با یکی از یاران معاویه عوض کند!
" اى كسانى كه به تن حاضريد و به خرد غايب، هر يك از شما را عقيدتى ديگر است. فرمانروايانتان گرفتار شمايند. فرمانرواى شما، خدا را اطاعت مى كند و شما نافرمانيش مى نماييد و فرمانرواى آنان خدا را نافرمانى مى كند و ايشان سر بر خط فرمانش دارند. دلم مى خواهد معاويه با من معاملتى كند چون صرافى كه به دينار و درهم. ده تن از شما را از من بستاند و يك تن از مردان خود را به من دهد. (خطبه ۹۷ نهج البلاغه)
#طرید
@shamimemalakut
طلاب گرامی،خواندن ده هزار سوره توحید در ماه رجب، جدای از زیارت جامعه کبیره است که هر روز می خوانیم.
خداوند و اهل بیت یاورتان باشد، دعای و ذکر دسته جمعی گره های زیادی را می گشاید.
#طرید
#المراقبه
دلم برای مادر شوهر مبینا خیلی می سوخت ، با اینکه هنوز او را ندیده بودم، بویژه اینکه تحصیلات حوزوی دارد!
مبینا دختر خوش اخلاقی است ولی کلا خود و خانواده اش نه اهل حجاب اند و نه نماز و نه روزه. بیگانه محض از دینداری!
حالا پسری از خانواده مومن و متدین، عاشق و دلباخته مبینا شده و خانواده اش را مجبور کرده که مبینا را به همسری اختیار کند!
یک جنگ تمام عیار برای یک عمر زندگی!
چه باید کرد؟ چه کسی مقصر است؟!
و شاید هم خدا ،دیندار شدن مبینا را به گردن مادرشوهرش گذاشته است؟!
و شاید چه خوشبختند خانواده هایی که یکدست نیستند!
تمام عمر، جنگیدن برای اینکه عزیزت را، با خدا آشتی دهی!
و فقط خدا می داند در لایه های زیرین این جنگ و گریزها چه بهشت هایی پنهان است!
خدایا مادر شوهرهای مبینا ها را توان بده که رسالتی را که بدوششان گذاشته ای به نهایت برسانند!
#طرید
@shamimemalakut
"نسیه و وجه دستی داده میشود ٬ به قدر قوه"
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوری بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود:
نسیه و پول نقد داده میشود، بقدر قوه...
هر وقت کودکان برای بردن غذا برای صاحبکارشان می آمدند، مرشد لقمه ای چرب و لذیذ از گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست می کرد و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و میگفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم...
این کاسب نمونه حاج میرزا عابد نهاوندی بود. معروف به "مرشدچلویی"!
فقط خدا می داند آثار این لقمه های الهی چه بوده است؟!
@shamimemalakut
#شهادت_امام_هادی_تسلیت_باد
خاطره ای از استاد قرائتی :
زمانى وضعیّت مردم سامرا خیلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى که ضرب المثل
شده بودکه فلانى مثل فقراى سامرا است . آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى کردند و تقریباصددرصد اهل سنّت بودند...
آیه اللّه بروجردى ره تصمیم گرفت حمام بزرگ و در کنار آن حسینه اى را براى شیعیان بسازند تا زیارت امام هادى ع نیز از مظلومیت بیرون بیاید. به پیروى از آن سیاست براى رونق زیارت امام هادى ع ، آیة اللّه خوانسارى ره که در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه ها پیغام داده و سفارش کردند که ماه رمضان آن سال روزهابخوابند و شبها در حرم امام هادى ع احیا بگیرند.
آیة اللّه شیرازى هم در راستاى این سیاست ، عدّه اى از نیروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفیقى بود که یک ماه رمضان من در آن مراسم بودم.
در آن زمان یکى از طلاب در اثر فقر شدید به امام هادى ع پناه آورده و کنار صحن آن حضرت ایستاد و عرض کرد: من مهمان شما هستم و محتاج و... مى گوید: کمى ایستادم یک وقت آیة اللّه شیرازى از حرم بیرون آمد، برخلاف رویه همیشگى که عبا به سر کشیده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: " این کار به سفارش امام هادى ع است . شما دفعه اوّلتان است که گرفتار شده اید و به این درب پناه آورده اید، ولى من بارها اینجا به پناه آمده و نتیجه گرفته ام ."
این داستان در ذهنم بود تا اینکه ازدواج کرده و با همسرم به مشهد مقدس رفتیم ، چند روزى گذشت ، پولم تمام شد. خواستم سجّاده نماز را بفروشم ، خانم مانع شد. خواستم تسبیحم را بفروشم ، به قیمت کمى مى خریدند. (مخفى نماند که من پول دو عدد نان بیشتر نمى خواستم .) به حرم امام رضا ع رفتم تا زیارتنامه بخوانم ، کسى به من مراجعه نکرد. ماءیوس شدم ، یک وقت به یاد داستان سامرا که قبلاً گذشت افتادم ، آمدم کنار صحن امام رضا ع عرض کردم:
یا امام رضا! من مهمان شما و محتاج ، به شما پناه آورده ام ، شما اهل کرامت و بخشش
هستید؛ (عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم )بعد از چند دقیقه یکى از سادات که از
دوستانم بود از راه رسید و گفت : آقاى قرائتى ! شما کجا هستید، من نیم ساعت است
که به دنبال شما مى گردم ؟
گفتم : براى چى ؟ گفت : روز آخر سفرم است و مقدارى پول زیاد آورده ام ، گفتم بیایم به شما قرض بدهم که ممکن است احتیاج پیدا کنید.
گفتم : فلانى ! همه اینها حرف است ، امام رضا علیه السلام شما را براى من فرستاده است!
@shamimemalakut
شمیم ملکوت
#شهادت_امام_هادی_تسلیت_باد خاطره ای از استاد قرائتی : زمانى وضعیّت مردم سامرا خیلى بد، گرفتار ضعف
#شهادت_امام_هادی_تسلیت_باد
آقاجان!
من نه از لحاظ مادی و نه از لحاظ معنوی هیچ چیز ارزشمندی ندارم که به شما هدیه بدهم ، ولی به رسم دیرینه می گویم:" بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی "
امیدم در سختی ها و گرفتاری ها شما هستید.
#طرید