eitaa logo
شمیم ملکوت
383 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
280 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج آقا شیخ علی ثمری تعریف می کردند: برای افطار یه طلبه ای که تو بازار زندگی میکرد مارو دعوت کرده بود خونه‌ش ..! دم اذان داشتم میرفتم خونه‌ش، دیدم این طلبه ای که مارو دعوت کرده کنار یه مغازه نشسته داره گریه می کنه! صداش کردم . گفتم فلانی اینجا چیکار میکنی؟ چرا گریه میکنی؟ گفت: من شمارو دعوت کردم افطار ،گفتم خوبه که سر سفره سبزی هم باشه اومدم مغازه سبزی بخرم، سبزی که خریدم به مغازه دار گفتم چقدر شد؟ گفت صد تومن. دست کردم تو جیبم دوتا صدی بود. یکیش نو بود. یکیش کهنه. صدی نو رو گذاشتم جیبم کهنه رو دادم به مغازه دار... داشتم از مغازه میومدم بیرون یک لحظه به خودم گفتم داری کجا میری!؟ توی نو و کهنگی یه صدی هنوز گیری ! @ir_tavabin
حاج آقا شیخ علی ثمری تعریف می کردند: برای افطار یه طلبه ای که تو بازار زندگی میکرد مارو دعوت کرده بود خونه‌ش ..! دم اذان داشتم میرفتم خونه‌ش، دیدم این طلبه ای که مارو دعوت کرده کنار یه مغازه نشسته داره گریه می کنه! صداش کردم . گفتم فلانی اینجا چیکار میکنی؟ چرا گریه میکنی؟ گفت: من شمارو دعوت کردم افطار ،گفتم خوبه که سر سفره سبزی هم باشه اومدم مغازه سبزی بخرم، سبزی که خریدم به مغازه دار گفتم چقدر شد؟ گفت صد تومن. دست کردم تو جیبم دوتا صدی بود. یکیش نو بود. یکیش کهنه. صدی نو رو گذاشتم جیبم کهنه رو دادم به مغازه دار... داشتم از مغازه میومدم بیرون یک لحظه به خودم گفتم داری کجا میری!؟ توی نو و کهنگی یه صدی هنوز گیری ! @ir_tavabin