چی بگم آخه؟.pdf
2.32M
#فایل_pdf
میخوای امر به معروف کنی اما نمیدونی چی بگی ؟! عذاب وجدان میگیری که نمیتونی حرفی بزنی ؟!
دیگه نگران نباش 🌸
یه خبر خوب
✅ نسخه کامل
📔 کتاب جالب «چی بگم آخه؟!» 🌷
💠مختصر/مفید/کاربردی💠
✓ جملات کوتاه
✓ به قلم روان و گفتاری
✓ فهرست لمسی
✓ کم حجم
#کتابکار
#کتابهمراه
#امربهمعروفونهیازمنکر
#استاد_علی_تقوی
www.aamerin.ir
موسسه #احیای_تمدن_موعود
(مرکزتخصصی امربهمعروف)
نشر این پست، واجب است 🌷
#المراقبه
تحمل رؤیت ، کار خیلی سختی است!
اگر بخواهی در دادگاه شهادت بدهی، باید اون حادثه، یا واقعه، یا فاجعه را با چشم خودت دیده باشی!
معمولاً هم چیزهای خوب ،تحمل رؤیت نمی شوند، بلکه حوادث بد نیاز به شهادت و گواهی دارند!
نکته مهم در تحمل رؤیت این است که چه بخواهی و چه نخواهی شهادت بدهی، اون حادثه یا واقعه بد هرگز از یاد آدم نمی رود!
مثل یک زخم کهنه که هرگز بهبود نمی یابد!
یا صاحب الزمان عج!
دنیا که با غیب و شهودش برای شما عیان است ، چگونه خطا ها و گناهان شیعیانت را تحمل رؤیت می کنی!؟
#طرید
@shamimemalakut
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
ما جوانمردیم !
چون الگوی ما امیرالمؤمنینی ع است که همیشه جوانمردانه رفتار می کرد ، از جمله اینکه وقتی خواهر عمربن عبدود کافر، بعد از جنگ احد به سراغ جسد برادرش آمد و دید که هنوز زره و کلاهخود و لباس رزم او را به غارت نبرده اند ، گفت : خوشحالم که برادرم بدست یک جوانمرد مانند علی ع کشته شده است !!
و وقتی مسلم بن عقیل در منزل هانی بود ، به او پیشنهاد کردند وقتی ابن زیاد به ملاقات هانی می آید، از پشت سر بر او حمله کن و او را بکش ، و مسلم این کار را ناجوانمردی دانست و حمله نکرد.
و وقتی معاویه ، در جنگ آب را بر سپاهیان امام علی ع بست، امام بعدا این کار را تلافی نکرد!
جوانمردی ما فقط به زنده بودن آدمها مربوط نمی شود، ما حرمت اموات را هم نگه می داریم حتی اگر کافر باشند!!
آقا جانم !
نمی دانم در مورد شما به روش کدام کیش و آیینی رفتار کردند که هفتاد تیر به تابوت شما اصابت کرده بود!!
#طرید
@shamimemalakut
آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی؛ عارف، حکیم، استاد اخلاق و فقیه بزرگ شیعه و اسلام است .
امام راحل در کتاب «معراج السالکین»، چون سخن از عرفان میشود، استاد خود را «شیخ جلیل القدر» لقب داده و «عارف بالله» میخواند و علاقهمندان به تهذیب و وارستگی را به مطالعه کتابهای ایشان راهنمایی میکند.
و در کتاب «چهل حدیث»، بیدار دلان را به «رساله لقاء الله» آن بزرگوار رهنمون میشود.
آن فرزانه کبیر، در جای دیگر که از قم و قبرستان شیخان سخن به میان میآید خطاب به استاد شهید مطهری میفرماید: «در قبرستان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقا تبریزی است.»
امام خمینی آن چنان به مرحوم ملکی تبریزی ارادت میورزید که هنگام بازگشت از پاریس به ایران، در قم به قبرستان شیخان رفته و با کمال تواضع با تحت الحنک عمامه خویش ـ با آن که همیشه دستمال همراه داشت ـ غبار سنگ قبر استاد را زدود و به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداخت.
@shamimemalakut
#المراقبه
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی شاگرد آخوند ملا حسینقلی همدانی بود . در طلبه پروری مرحوم حسینقلی نقل می کنند :
🔹میرزا جواد آقای تبریزی از خانواده اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز از خانواده ملکالتجار و از تاجران متمکن بود.
نقل است روزهای اول که برای تحصیل وارد نجف شده بود با اینکه طلبه بود به عادت قبل به شیوه اعیان و اشراف حرکت میکرد و لباس های فاخر می پوشید و هر جا می رفت نوکری داشت که به همراه می برد.
میرزا جواد اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از مدتی توفیق شرف یابی به جلسات درس استاد علم اخلاق و معرفت، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی را پیدا کرد.
روز اولی که حاج میرزا جواد آقا، به شکل یک طلبه اعیان و اشراف به درس آخوند ملاحسینقلی همدانی میرود، وقتیکه میخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلی همدانی، از آن جا صدا میزند که همانجا (یعنی همان دم در، روی کفشها) بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مینشیند. البته به او بر میخورد ، اما تحمل این تربیت و ریاضت الهی او را پیش میبرد.
🔹یک روز بعد از تمام شدن مجلس، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی به حاج میرزا جواد آقا رو میکند و میگوید: برو این قلیان را برای من چاق کن و بیاور!
جواد آقا بلند میشود، قلیان را بیرون میبرد؛ اما از آنجا که اعیانزاده بود نمی خواست جلوی جمعیت، با آن لباسهای فاخر این کار بکند. قلیان را میبرد به نوکرش که بیرون در ایستاده بود میدهد و میگوید: این قلیان را چاق کن و بیاور.
او میرود قلیان را درست میکند و میآورد به میرزا جوادآقا میدهد و ایشان قلیان را وارد مجلس میکند. مرحوم آخوند ملاحسینقلی میگوید: خواستم خودت قلیان را درست کنی، نه اینکه بدهی نوکرت درست کند!
این شکستن منیت و خودبزرگبینی او را وارد مسیری میکند که به مدارج کمال و مقامات عرفانی میرساند.
🔹حاج میرزا جواد آقا بعد از دو سال که شاگردی آخوند ملا حسینقلی همدانی را کرده بود، خدمت استادش عرض می کند: من در سیر خود به جایی نرسیدم.
آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال می کند و او تعجب کرده می گوید: مرا نمی شناسید؟ من جواد ملکی تبریزی هستم!
استاد می گوید: شما با فلان ملکی ها بستگی دارید؟
میرزا جواد آقا چون آنها را خوب و شایسته نمی دانست، از آنها و ثروتشان انتقاد می کند.
مرحوم آخوند ملاحسینقلی در جواب می گوید: هر وقت توانستی کفش آنها را که بد می دانی جلوی پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد.
این حرف بسیار تاثیر می کند و آقا میرزا جواد فردا که به درس می رود خود را در محلی مستقر می کند که پایین تر از بقیه شاگردان بنشیند و در روزهای بعد طلبه هایی که از فامیل ملک التجار در نجف بود و ایشان آنها را خوب نمی دانسته مورد محبت خود قرار می دهد تا جایی که کفششان را پیش پایشان جفت می کند. بعد از مدتی این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودند می رسد و رفع کدورت از بابت حرف های میرزا جواد آقا می شود.
@shamimemalakut
1595908423بخش اول رساله لقاءالله.pdf
274.1K
رساله لقاء الله ، میرزا جوادآقای تبریزی
قسمت اول