eitaa logo
✾•❲ شَمیـٖم‌یــٰاس¹⁸❳•✾
79 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
18 فایل
خدا چقدر قشنگ میگه: اَعْطَيْتُكَ ما تُريدُ بهتر از اونی که میخوای بهت میدم...🤍 🌱️
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 💥ترک 💥 ⚠️داستانی عجیب از غیبت⚠️ 📌روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله امر به روزه فرمود و دستور داد کسی بدون اجازه من افطار نکند. مردم روزه گرفتند، چون غروب شد هر روزه داری برای اجازه افطار به محضر آن جناب آمد و آن حضرت اجازه افطار داد. 📌در آن وقت مردی آمد و عرضه داشت: دو دختر دارم که تاکنون افطار نکرده اند و از آمدن به محضر شما حیا می کنند اجازه دهید هر دو افطار نمایند. حضرت جواب نداد. آن مرد گفته اش را تکرار کرد، حضرت پاسخ نداد، چون بار سوم گفته اش را تکرار کرد، حضرت فرمود: آنها که روزه نبودند! 📌چگونه روزه بودند در حالی که گوشت مردم را خورده اند❕ به خانه برو و به هر دو بگو قی (استفراغ) کنند. آن مرد به خانه رفت و دستور قی کردن داد. آن دو قی کردند در حالی که از دهان هر یک قطعه ای خون لخته شده بیرون آمد. آن مرد در حال تعجب به محضر رسول خدا آمد و داستان را گفت. 📌حضرت فرمود: به آن کسی که جانم در دست اوست، اگر این گناه غیبت بر آنان باقی مانده بود اهل آتش بودند! 📘عرفان اسلامی،ج ۱۰
🦋 وامـــــا مـــــا...😭 هر روز آقـــــا بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢 و بـــــراے نیامدنتــــــــــ آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌ هـــــم میڪنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم 😩 فـــــقط اندڪے شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهے... 🌹🍃🌹🍃 @shamimeyas18
🦋 وامـــــا مـــــا...😭 هر روز آقـــــا بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢 و بـــــراے نیامدنتــــــــــ آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌ هـــــم میڪنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم 😩 فـــــقط اندڪے شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهے... 🌹🍃🌹🍃 @shamimeyas18
🦋 وامـــــا مـــــا...😭 هر روز آقـــــا بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢 و بـــــراے نیامدنتــــــــــ آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌ هـــــم میڪنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم 😩 فـــــقط اندڪے شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهے... 🌹🍃🌹🍃
🦋 وامـــــا مـــــا...😭 هر روز آقـــــا بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢 و بـــــراے نیامدنتــــــــــ آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌ هـــــم میڪنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم 😩 فـــــقط اندڪے شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهے... 🌹🍃🌹🍃 @shamimyas18
🦋 وامـــــا مـــــا...😭 هر روز آقـــــا بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢 و بـــــراے نیامدنتــــــــــ آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌ هـــــم میڪنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم 😩 فـــــقط اندڪے شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهے... 🌹🍃🌹🍃
❤️ (ص) فرمودند : ✍ سه است که کیفرشان در همین دنیا می رسد و به آخرت نمی افتد : 1⃣ آزردن پدر و مادر ... 2⃣ زورگویی و ستم به مردم ... 3⃣ ناسپاسی نسبت به خوبی های دیگران ...
ماجرای تحول «احمدعلی نیری» به خاطر دوری از یک روز بهش گفتم من نمیدانم چرا توی این چند سال اخیر شما در معنویات رشد کردی . می خواست بحث را عوض کنداما سوالم را تکرار کردم . گفتم حتما علتی داره.گفت اگه طاقتش رو داری بشین تا برات بگم. یه روز با رفقای محل وبچه های مسجد رفته بودیم دماوند. همه مشغول بازی بودند یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم . همان جا پشت درخت مخفی شدم …می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شوداما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم. کتری خالی را برداشتم از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم به سختی آتش را آماده کردم و خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود، یادم افتاد حاج آقا گفته بود هرکس برای خداگریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهدداشت. گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم ومناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!! همه می گفتند سبوح القدوس و ربنا الملائکه والروح… از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…