جانمانم ... ؛
اینبلآ
ازهربلآیـے
بدتراست !
جانمانم
اربَعین ... ؛
مشتاقِ
دیدارم
حُسِین💔
»
📜 #حــدیثامـــروز
❤️قال امـام علی علیه السلام:
همانا #حقّ سنگين است اما گوارا
و #باطل سبك و آســـان است اما
كـشنده.
📚نهــج البلاغه حکمت ۳۷۶
✍ در رحم مادر ، خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند ، و خداوند روزی جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او میرساند.
👈پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند ، از غذای جنین چیزی کم نمیشود ، بخاطر وجود غده هایی که با گرفتن مواد لازم از دندانها و استخوان مادر غذای جنین را تأمین میکند و به همین دلیل است که مادران با پیشروی در سن ، دندان و پا و زانو درد میگیرند ، و در آخر میگویند: زن زودتر از مرد پیر میشود..
👌اگر آدم ها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند..
🔴 یهودی مخفی بودم!😐
🔹شهره بیات، داور بین المللی شطرنج کشور که مدتی قبل از ایران خارج و کشف حجاب کرده بود در مصاحبه با روزنامه تلگراف انگلیس اعلام کرد که یک یهودی است و به دورغ خود را مسلمان معرفی کرده است.
🔹این در حالی است که نامبرده مدتی دبیر فدراسیون شطرنج بوده و مدتها داور ملی و بین المللی کشورمان بوده است. پدر او نیز کیومرث بیات مدتی رییس هیئت شطرنج گیلان بوده است.
🔹بسیاری از یهودیان در ایران با هویت مشخص براحتی زندگی میکنند و حتی در مجلس شورای اسلامی نماینده دارند اما اظهارات شهره بیات در صورت صحت، زنگ هشداری است برای مبادی امنیتی کشور در خصوص نفوذ صهیونیسم.
✍🏻پی نوشت : بزگواران امنیتی کشور ، اقتصاد ایران گروگان نفوذی هاست و ۸۰ درصد مشکلات ریشه داخلی و عمده امنیتی دارد
... مانند بسیاری از بخش های دیگر که نفوذ کردند.
هزینه پاکسازی کشور را باید پرداخت ، هرچند به بهای گزاف ، زیرا اگر این کار انجام نشود کشور را نابود می کنند.
#دوستی_میگفت:
🛑مادرم دوست داشت به کربلا برود
ما نگذاشتیم
راستش!
ترسیدیم!
آخر شنیده بودیم که آنجا عراق امنیت ندارد
گفتم مادر جان! بیا برو مشهد
حسین و رضا ندارد که
خدای هر دویشان یکیست
هر دو هم شیعه اند
از همان شیعه ها که دوست داری....
چند روز پیش گفتند زوار کربلایی در اثر انفجار یک بمب شهید شدند...
انگار سوخته بودند انگار قابل شناسایی هم حتی نبودند...
مادر دیروز راهی مشهد شد وقت خداحافظی در گوشش گفتم:اگر رفته بودی کربلا...
زبانم لال اما...
شاید...هیچوقت دیگر نمیدیدیمت
خندید! از آن خنده ها که که از گریه غم انگیز تر است
چقدر حالا دلم شور میزند! یهو هوای صدایش زد به سرم
شماره اش را گرفتم یک بوق...دو بوق...سه...مشترک مورد نظر...
جواب بده دیگر!
یک بار دیگر
یک بوق...دو بوق...سه...الو؟
_الو شما؟!من شماره خانم...را گرفتم!
_شما چه نسبتی با ایشان دارید؟
_مادرم....
_متاسفم خانم قطار دچار سانحه شده واگن ها آتش گرفته اند...مادرتان...متاسفم!احتمالا فوت کرده اند...چهره ها قابل شناسایی نیست...شاید...هیچوقت دیگر...
الو؟
الو؟...
خنده آن روز مادرم
خنده تلخ مادرم از گریه غم انگیز تر بود...
🌹🌹🌹🍃🍃