┅═ঊঈ🍂🌸🍂ঊঈ═┅ دعای روز دهم اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ، وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ لَدَيْكَ، وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ إِلَيْكَ، بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ. خدایا مرا در این ماه از توکل کنندگان، و از رستگاران نزد خود، و از مقرّبان درگاهت قرار بده، به احسانت ای هدف جویندگان. 🌸«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»🌸 ‌‌‌‌‌‌ ‌ ┅═ঊঈ🍂🌸🍂ঊঈ═┅ @shamimmarefat5

رجعت در بیان استاد محمدی @shamimmarefat5

💖می دونی چرا امام زمان عجل الله ظهور نمی کنه؟ @shamimmarefat5

شرح #دعای روز دهم ماه مبارک #رمضان: 🎤: آیت الله #مجتهدی_تهرانی (ره) 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم🌺 🌺«اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلینَ عَلَیک 🌺َ وَاجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْفاَّئِزینَ لَدَیکَ 🌺 وَاجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُقَرَّبینَ اِلَیک 🌺َ بِاِحْسانِکَ یا غایةَ الطّالِبینَ» 🔺شخص عربی، بدهکاری زیادی داشت. نزد امام حسین (ع) رفت و عرض کرد که بدهکاری دارم، خواستم به کریمی مراجعه کنم و به همین دلیل خدمت شما آمدم. حضرت فرمودند؛ «سه مسأله می‌پرسم؛ اگر یکی را جواب دادی، ثلث قرضت را می‌پردازم، اگر دو تا را جواب دهی دو ثلث آن را می‌دهم و اگر تمام آنها را پاسخ دهی، تمام قرضت را می‌پردازم. »، مرد عرب گفت که آخر من پاسخ کسی چون شما را بدهم؟ که امام فرمود: «جدم می‌فرمود؛ «الاحسان به قدر معرفة» اگر بفهمم چیزی بلدی قرضت را می‌دهم. » و بعد سوال کرد: «بهترین چیزها در عالم چیست؟ »، عرب گفت: بهترین چیزها ایمان به خداست. و ایمان به رسول خدا و ایمان به شما خاندان اهل بیت(ع)، سوال دوم را این‌گونه پرسید که «زینت انسان به چیست؟ »، عرب گفت: زینت عالم به حلم، زینت ثروتمند به بخشش و زینت فقرا به صبر است. این استاد اخلاق ادامه می‌دهد: حضرت فرمودند که «اگر اینها نباشند؟ »، عرب گفت: باید آتشی از آسمان بیاید و اینها را از بین ببرد. عالمی که حلم ندارد، ثروتمندی که بخشش ندارد و فقیری که صبر ندارد، باید از بین بروند. حضرت امام حسین (ع) فرمودند: «نجات از مهالک به چیست؟ » عرب گفت: توکل به خدا. امام حسین (ع) تمام قرض‌های آن شخص عرب را پرداخت کرد و یک انگشتر نیز دست مردم عرب کرد #بهار_مهدوی

ما غایبیم او منتظر آمدن ماست اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباصالِح اَلمَهدی اَدرکنی @shamimmarefat5

🔰گفتگوی جالب یوسف و زلیخا 🔘یوسف هفت سال در خانه ی عزیز مصر و زلیخا بود، که به حد بلوغ رسید. او همواره سرش پایین بود و به زمین نگاه می‌کرد. هیچ وقت از ترس خداوند به زلیخا نمی نگریست. ⚠️روزی زلیخا به یوسف گفت: چرا به من توجه نمی کنی؟ سرت را بالا بیاور نگاهی به من کن. یوسف) می‌ترسم نابینا شوم. حقیقت را نبینم. زلیخا) به چشمانت چه قدر زیبا است. یوسف)به چشمانم اولین اعضای من هستند که در قبر از چهره‌ام سرازیر می‌شوند. زلیخا)چه بوی خوشی داری؟ یوسف)اگر بویم را پس از سه روز از مرگم در یابی، قطعا از من فرار می‌کنی؟ زلیخا)چرا به من نزدیک نمی شوی؟ یوسف)می‌خواهم به خدا نزدیک شوم. زلیخا)فرش ابریشمی گسترده و آماده است بلند شو حاجتم را بر آور. یوسف)می‌ترسم سهمیه ی بهشتی من قطع گردد. زلیخا)تو را به شکنجه گاه تسلیم می‌کنم. یوسف)در این صورت خداوند برایم کفایت میکند. 📚بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۲۳ @shamimmarefat5

@shamimmarefat5

@shamimmarefat5

@shamimmarefat5

پدر 🦋@shamimmarefat5

@shamimmarefat5