@managheb_ahlebeyt5688161889.mp3
زمان:
حجم:
9.55M
🍂آیا میدانیم بلایی که میخواهد بر ما نازل شود ، امام زمان به جان میخرد؟؟
🍃آیا میدانیم برای گناهانمان امام زمان استغفار میکند و اشک میریزد؟؟
🍃آیا حواسمان هست مولای غریبمان بلاگردان ما شیعیان است؟؟
🌹دلی را به امام عصر پیوند دهیم
💞اگر یک نفر را به او وصل کردی
💞برای سپاهش تو سردار و یاری
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
@shamimmarefat5
💢 جسمی که ذوب شد:👇
😎 مسئولین روزی چند بار بخوانند...
🌟آرپی جی زن بود...👌کوله پشتیش پر از گلوله های آر پی جی بود...✌ در حین عملیات گلوله ائی خورو به کوله اش و کوله پشتیش آتش گرفت😵 داش علی نوجوان ما و دوستانش نتوانستند کوله آتش گرفته را از اوجدا کنند😭 خودش با کوله اش آتیش گرفته بود و در حال سوختن و آب شدن بود😰 وسط عملیات بود و هیچ کاری نمی شد کرد😳توی آتش در دل شب با بدن زخمی و سوخته که دیگه توانی نداشت 😣فکری به سرش زد😇 با چفیه دهانش را بست تاعملیات لونرود👌با اصرار فراوان ودر میان گریه های همرزمانش 😰 از بچه هاخواست به راه خود ادامه دهند...😵 بعد از عملیات دوستانش رفتند سراغ پیکر پاکش تا با خود بیاورند عقب👏ولی از "علی" داستان ما 👈 تنها کف پوتین هاش که نسوخته بود👈 باقی مانده بود😞
🍂💔🍂💔🍂💔
"پلاڪش" را
براے ما جا گذاشت،
تا روزے بدانیـم،
از جنس ما بود...
"هـویتـش" خاڪے بود !
اما "دلش" را بہ "آسمـان" زد
گمنــامے راز عجیبے است...
📚 خاطرات_ دردناک, ناصر کاوه
🌷برشی از زندگی شهید علی عرب
🌹🕊
❣🍃❣🍃❣🍃
@shamimmarefat5
زیبایی یه زن به باطنشه
نه به ظاهرش
و قدرت یه مرد به حمایت کردنشه
نه به زور گفتنش
فرقی نمیکند مرد باشی یا زن ؛
حریمت "حرمت" دارد،
هرکسی ک از در آمد محرم نیست صبر کن تا آدمت را پیدا کنی،
آدمی از جنس خودت
آدمی ک حرمت سرش شود
خودت را مدیون خودت نکن
مدیون قلبت، نگاهت، دستانت، آغوشت
گاهی باید تنهایی را ترجیح داد گاهی باید منتظر بود تا محرمت پیدا شود
تنها بمان
فرق بزرگیست میان کسی که تنها مانده با کسی که تنهایی را انتخاب کرده !
.@shamimmarefat5
#تلنگرانه
بعضی از ایات هست
که وقتی میخوانیم شرمنده خدا میشویم
مثل این ایه:
الیس الله بکاف عبده
'' الزمر,ایه۳۶''
ایا خدا برای بندگانش کافی نیست؟
@shamimmarefat5
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 علی دایی صدای این مردمِه؟!😐😐
@shamimmarefat5
5.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ایران بهشت سلبریتی ها !!!
🔹حرف حسابی بسیار تلخ و شیرین امیدومجید👌👌👌
#جان_فدا
#مهدی_ترابی_تنها_نیست
@shamimmarefat5
✨حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
سکوتِ بسیار، هیبت میآورد
نهجالبلاغه حکمت ۲۲۴
@shamimmarefat5
✅/ فصلِ گنجشکها /
اواخر اسفندماه که میرسید فعالیت و شیطنتِ ما کودکانِ دهه شصتیِ بیشه دراز تازه شروع میشُد.
قرارِ کوتاهی با هم میگذاشتیم و به سمتِ درختانِ کُنارِ مشرف به رودخانه ی فصلیِ آبادی رهسپار میشدیم.بینِ راه از بویِ گلهایِ پونه و سرسبزیِ پونه یِ وحشی و تقلایِ ماهیانی که ترس را بر اعتماد ترجیح داده و تَنِ رخشانشان از زیرِ آبِ شفافِ « گِلال »* هویدا میبود، لذت میبردیم.گاهی تا رسیدن به نقطه یِ شَعف و هدفِ سرگرمی مان،فرصتی اگر میشد در سبزه زارانِ سرِ راه با هم کُشتی میگرفتیم و بعد از کُلی کلنجار و دعوا و بحثِ کودکانه، بالاخره آشتی کرده و به مسیرمان ادامه میدادیم.وقتی به درختانِ موسوم به (پنجْ دارَه) میرسیدیم استراحت کوتاهی نموده و ضمنِ تقسیم درختان جهتِ چیدنِ کُنارِ قرمزِخوش رنگ و لعابشان میبایست گَه به ناچار و بعضی مواقع به نیتِ سرگرمی از شاخه هایِ سخت و بلندشان صعود میکردیم.در این مورد کودکانی که از بقیه بیشتر تبحر و تجربه داشتند با به رُخ کشیدنِ این هنر به بالارفتن از درخت اصرار میورزیدند به این هنرِ فراموش شده یِ زیبا ( گَلِ دووری) یا گَه لِ داری، میگفتند.در این خصوص لحظه هایی هم بود که بچه هایی نابلد از بالایِ آن سقوط کرده و با دست و سر و پای شکسته به روستا برمیگشتند و موردِ طعنه و از کتک خوردن توسطِ پدر و مادرش بی نصیب نمیشدند.
با هنرِ « گَه لِ دووری » حسِ اعتماد و بزرگی و سروری به ما کودکان دست میداد و گاهی نیز از بالای درخت ضمنِ تکان دادن شاخه ها و افتادن کنار به پایین،دستبرد به لانه یِ زیبایِ گنجشکان را نیز چاشنیِ کارمان میکردیم.
لانه هایی که از خار و خاشاک و برگِ زرین همان درختان یا بوته هایِ اطرافشان با هزاران زحمت توسط پرندگان از چندین ماه قبل ساخته میشدند و اینک نوبتِ استراحت و جفت گیری و تولدِ گنجشککانِ قشنگی میبود که بقایِ نسلشان اینک به دستانِ جاهل و شیطان و کودکیمان بستگی می داشت و بیشتر مواقع این حس کودکی و خودخواهی و کنجکاویمان به ضرر طبیعتِ نستوه تمام میشد ولی مادرِ طبیعت،بخشنده و مهربان بود و تا برگشتن به روستا، همواره بدرقه یِ راهمان میگردید.
به یاد دارم که سال 1367 یا حتی کمتر که کودکی پنج شش ساله بودم در غروبی که حالا دیگر به تاریکیِ مطلق گراییده بود یکی از نوجوانان روستا،گم شده بود و تمامی مردمان مهربان و دغدغه مندِ بیشه دراز جلویِ خانه یِ آن نوجوان یازده، دوازده ساله جمع شده یا بعضی از جوانان و بزرگسالان ضمن همدردی برای پیدا کردنش به کوههای اطراف رهسپار شده بودند در بین گریه و زاری مادرش بالاخره پس از چندین ساعت نوجوان گم شده با در دست داشتنِ پرنده ی زیبایی به خانه آمد و باعث خوشحالی مردمان مهربان آبادی گردید.
همیشه قصه ی پرنده و کودک و بهار و درخت و کُنار و بیشه دراز،در هم تنیده شده و انگار تکه ای از خاطراتِ بی بازگشت و فراموش شده یِ ما کودکانِ دهه شصتیِ آن آبادی بوده است که در فصلِ آغازِ گنجشکها روزی دوباره از ذهنِ بچه هایِ سراسیمه و ناآرام، ظهور خواهد کرد.
آه، ای آزادیِ ما بچه ها
زود رفتی از خیالِ کوچه ها
باز هم آغازِ خیسِ یادها
قصه یِ آلونکِ شِمشادها
لحظه ی بازیِ ترسِ گرگ و میش
در بهارِ سالِ خوبِ شصت و شیش
یک به یک در نقشِ آن گرگِ بَلا
بره یِ سرگشته یِ پخش و پلا
گاهگاهی اصغرِ ما گرگ بود
پیشِ چشمِ بچه ها،سارا رُبود
دوست دارم گرگ باشم گرگِ پیر
آنکه شد در قصه یِ بابا، اسیر
یا که روزِ بعد از آن دعوایِ سخت
قصه یِ شاه و پری و تاج و تخت
بعد از آن بازیِ سختِ روزگار
هر کسی راهی شدیم و رهسپار
راهیِ بازیِ پوچِ دردها
نقشِ اول ها،تمامِ مردها
سگ دو از آنسو بِسویِ شهرها
واردِ بَنگِ سیاهِ زهرها
خاطراتِ خُفته یِ دورانِ دور
طعمِ شیرین و گَسِ آلویِ شور
فصلِ دیرینِ بهارِ رنگ ها
کودک و شیشه میانِ سنگ ها
مادرِ خوبم بیا من را بِبَر
پیشِ آن لولویِ زشتِ پشتِ در
زیرِ چترِ آبی و خاکستری
چادرِ زیبایِ مهتاب و زری
آه، ای آزادیِ ما بچه ها
زود رفتی از خیالِ کوچه ها
_
شعر و خاطره: عیسی نصراللهی
@shamimmarefat5
آشوب ها تمام شد ،
همه به خانه هایشان برگشتند ،
الا شهدا ...🌹
@shamimmarefat5
🌠☫﷽☫🌠
🔷 پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله وسلم فرمودند:
💖 هرکس پیشانی #مادر خود را ببوسد از آتش جهنم دور میماند.
🌺 به استقبال سالروز میلاد #حضرت_زهرا سلام الله علیها میرویم.
#مادر_ادب روزت مبارکباد💐
@shamimmarefat5
❄️در این شب زیبا
🌟آرزویم این است که
❄️صفحه غم و اندوه
🌟در دفتر زندگیتان
❄️همیشه سفید بماند...
🌟اوقاتتون به وقت مهربانی
❄️لبخندتون بـه رنگ عشق
شبتون بخیر
@shamimmarefat5