تنها تــر از نیلوفـــــــــرِ مُردابِ خاموشی
غمگین تــــــراز بارانیِ سردی که می پوشی
با چشم هایی خستــه و تب کرده بیدارم
می ترسم از یک پلـک و یک دنیـــــا فراموشی
می ترسم از بـرق نگاهت لحظه ی رفتن
از سردیِ آهِ تــــــــــــــــــو هنگام هم آغوشی
یک شب دلت راجای من بی"تو"تصورکن
دیدی چه ساده مثل سیر وسرکه می جوشی
فنجان قهوه ، شعر، شب ،"نه نه " نمیچسبد
لطفا بمان حتی اگـــــــــــر چیزی نمی نوشی
لطفا شبت را روی بازوهای من سر کن
ای چشم هایت بهترین دارویِ بی هوشــی
رویای من مردن به روی دست های توست
هرچند بعد ازمن تـوهم مشکی نمیپوشی
https://eitaa.com/shamimmarefat5
- درسى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ☀️
مردى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در تنگدستى سخت قرار گرفت . روزى زنش به او گفت : خوب است خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بروى و از ايشان تقاضاى كمكى كنى . آن مرد خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، همين كه چشم حضرت به او افتاد فرمود: (هر كه از ما چيزى درخواست كند به او مى دهيم اما اگر خود را بى نياز نشان دهد، خدا او را غنى خواهد كرد.)
مرد از شنيدن اين سخن با خودش گفت : منظور پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كلام من هستم ، از همانجا برگشت و جريان را براى زن خود شرح داد. زنش گفت : حضرت نيز بشرى است ، به ايشان بگو آنگاه ببين چه مى فرمايد:
براى مرتبه دوم آمد؛ باز همان جمله را شنيد. سومين مرتبه كه برگشت و همان جملات را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيد، به نزد يكى از دوستان خود رفت و كلنگ دو سرى از او به عاريه گرفت .
تا شامگاه در كوهها هيزم جمع آورى نمود و شب به طرف خانه بازگشت و هيزم را به پنج سير آرد فروخت ، نانى تهيه كرده و با زن خود ميل كردند. فردا جديت بيشتر كرد و هيزم زيادترى آورد؛ و هر روز مقدار زيادتر، تا توانست يك كلنگ بخرد.
چندى گذشت در اثر فعاليت دو شتر و يك غلام خريد و كم كم از ثروتمندان شد. روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله شرفياب شده و جريان زندگى و كلام حضرتش را بازگو كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من گفتم (كسى كه بى نيازى جويد خدا او را بى نياز گرداند.)
https://eitaa.com/shamimmarefat5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میڪنم
از همین حالا
از زمین و زمان برایتان
خوشبختے ببارد
و نیروے عظیم عـشق
همراهتان باشد
تا همهٔ ڪارها بہ بهترین شڪل
پیش برود
شبتون پر از مـهـر خــــــدا
https://eitaa.com/shamimmarefat5
#داستان کوتاه
تا سال 1954 باور تمام دنيا بر این بود که یک انسان نمی تواند یک مایل را زیر ۴ دقیقه بدود،
آنها باور داشتند که انسان محدودیتهای فیزیکی دارد که هیچگاه نخواهد توانست یک مایل را زیر چهار دقیقه بدود !
تا اینکه سر و کله راجر بنستر پیدا شد
و در یک مسابقه یک مایل را در کمتر از ۴ دقیقه دوید . از آن به بعد در یکسال حدود بیست هزار نفر این رکورد را زدند و کم کم این کار به سطح دبیرستانها کشیده شد!
چه چیزی فرق کرد ؟ در عرض یکسال ؟
هیچ چیز فقط یک کلمه : " باور "
👌باورهامون رو تغيير دهيم
تا زندگيمون تغيير کند.
https://eitaa.com/shamimmarefat5