هدیه ای از جنس شهادت🌸
"شهید عباس دانشگر"🌿
«تولدت مبارک رفیق شهیدم»
#شهیدانه
@shamimmarefat5
بود یک روباه و مرغی هر دو دوست
گویی اش یک روح باشند در دو پوست
هر دوتا خندان بدند دائم به باغ
حسرتی از بهر کبک و دال و زاغ
هر کسی میدیدشان حیران شدی
آن دو را چون وصف بی پایان بدی
روبه و مرغ ش شدند ضرب المثل
خمره ای از شیره بودند و عسل!
خوش بخوردند چرب و شیرین از طعام
روزگار آن دو شد بی حد به کام!
جامه ابریشمین از جنس ناب!
بهترین بستر فراهم شد ز خواب!
چون عزیز مصر شد معروف شهر
این رفاقت کی بدید چشمی به دهر؟!
نامه ها رد شد میان مابین شان
کس نبود آگه ز آن سر نهان!
هر که را گفتش نصیحت در خفا
مرغ نادان طعنه اش زد بر جفا
تو نداری در مقابل این سلاح
این رفاقت نیست بر جان ت صلاح!
روزگاران چو گذشت آرام و تند
عشق شان سردی گراییدش به کند
مرغ نازک دل شدی بی سرپناه
گویی اش گم کرده او شهرش به راه
روبهک دیدش چنین حیران ز مرگ
مرغ را گفت از خواص سیخ برگ
ران و کتف ت بهتر است باشد کنار
شام بعدی شایدت آیی به کار
مرغ نادان گفت در آخر کلام
جمله ای پر گوهر و قیمت تمام
هر که چون مرغی نشست با روبهان
ظاهرش هستی دگر، شر ش نهان
هر که چون مرغی شود خامی ز فکر
میشود بر سیخ روبه نقل و ذکر!
بسترت را کن تو جایی انتخاب
که نباشد همچو آبی در سراب
راز خود واگو همی با جنس خویش
ورنه هر گرگی درد گردن ز میش!
سعادت صفری جلال آبادی
@shamimmarefat5
"صبح بهاری" دیگری🌤
از راه رسیده است
و مڹ آمدہ ام ...
با صبح بخیرے دیڪَر...
و با سینی صبحانہ اے در دست
ڪھ طعم شیرین عشق دارد
و بوے دل انڪَیز امید
امید بھ شروعی دوباره....
سلام صبحتون بخیر
@shamimmarefat5
#شیخ_رجبعلی_خیاط
✨مَن كانَ للَّه كان اللهُ لَه...
تکیهکلام شیخ این جمله بود: «مَن كانَ للَّه كان اللهُ لَه» کسی که صددرصد برای خدا کار کند، خدا هم برای او خواهد بود؛ و میفرمود: «تو برای خدا باش، خداوند و ملائکهاش برای توست.» گاهی میفرمود: «اگر انسان موفق به عملش هم نشود، صحبت آن، اثر خوبی در روحیهٔ شخص میگذارد.»
📚 کیمیای محبت
@shamimmarefat5
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید:
تقویم امروز:
📌 چهارشنبه
☀️ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۲۹ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 8 می 2024 میلادی
📖حدیث امروز
✍امام صادق (ع) فرمودند:
🌴«هر کس آبی بیاشامد و جدم حسین (ع) را یاد کند و بر قاتلین او لعن و نفرین نماید ، خداوند صد هزار حسنه برایش بنویسد و صد هزار گناه او را بیامرزد ، و او را در جایگاه های بلند جای دهد ، و مانند این است که صد هزار بنده را ازاد کرده باشد. پس او در روز قیامت با دلی شاد و چهره ای خندان محشور می شود»
📚منتهی الامال صفحه ۳۴۳
🔖مناسبت امروز:
🔸روز بزرگداشت شیخ کلینی رحمه الله
🔹روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر
@shamimmarefat5
سلام امام زمانم✋🌸
هر چند عرصه،تنگ است…
هر چند جان به لب شده ایم…
هر چند طعم زندگی از یادمان رفته است…
هر چند شادی،دیرگاهی است به ما سر نزده…
هر چند لب هایمان مدتهاست رنگ لبخند ندیده است…
اما در اعماق قلب هایمان نقطه ی روشن و گرمی است که خبر از آمدنت می دهد…
تو می آیی و جان می گیریم،می خندیم، شادی می کنیم، امیدوار می شویم…
به همین زودی،به همین نزدیکی…...
🌷اللهمعجللولیکالفرج🌷
@shamimmarefat5
✍ مواظب از دست رفتن فرصت ها باشیم
▪️مرحوم علامه قاضی رحمة الله:
زمانی برسد که ما محتاج گفتن یک "لا اله الا الله" و محتاج گفتن یک "استغفرالله" می شویم و دیگر به ما فرصت نمی دهند؛ مواظب از دست رفتن فرصت ها باشیم.
🕋🕋🕋🕋
@shamimmarefat5
تفاوت خواب مامان و بابا:
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند
که مامان گفت: ”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم”.
بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پر کرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد.
بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت.
اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند.
گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت.
بعد ایستاد و خمیازه ای کشید. کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنار گذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت.
بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردو را در نزدیکی کیف خود قرار داد. سپس دندان هایش را مسواک زد.
باباگفت: “فکر کردم گفتی داری می ری بخوابی”
و مامان گفت: ”درست شنیدی دارم میرم.”
سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست.
پس از آن به تک تک بچه ها سرزد، چراغ ها را خاموش کرد،
لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را در سبد انداخت،
با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام میداد گپی زد،
ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد اضافه کرد. سپس به دعا و نیایش نشست.
در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد، گفت: ”من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کار را انجام داد!
و اين است تفاوت خواب مادر و پدر...
بهشت زیر پای مادران نيست بلكه بهشت خانه ايست كه« مادرم در آن است...» 🌹💐💐💐💐💐💐
@shamimmarefat5
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم🌟😔
#شهدا رو با یک صلوات یاد کنید
@shamimmarefat5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه ای از جوانمردی
تمام شرافت و جوانمردی در عمل است
@shamimmarefat5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استوری ۲۰ ثانیه
🔷گرهی نیست که با دست شما وا نشود
✨#چهارشنبه_های_امام_رضایی
✨#رزق_بهشت
@shamimmarefat5
4_6041847541731953065.mp3
11.41M
✅مراقبه بی نظیربرای بالا بردن اراده و عزت نفس و خودشناسی
نشر آگاهی است ، فوروارد از کانال ، کارمای مثبت شماست ، در نشر آگاهی کوتاهی نکنید 🙏"
#آگاهی_را_منتشر_کنیم
# استاد عرشیانفر
@shamimmarefat5