#خاطرات_شهدا
نخل ها ایستاده می میرند🌹
💠شرح عکس؛
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد,
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهید دراز کش مجروح شده بوده است.
خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...
#پدری_سرپسررابه_دامن_گرفته_است.🌷
#شهیدسیدابراهیم_اسماعیل_زاده موسوی پدر
#شهیدسیدحسین_اسماعیل_زاده پسر است
💠اهل روستای باقر تنگه بابلسر
#خاطرات_شهدا 💌📚
کمکم اسارت محسنرا بهِ همہ
اطلاع📞 دادیم
رفتم خانه🏡، پیراهن محسن را روے
زمین پهن کردم سرم را روے آن
گذاشم و ضجہ زدم..
اما زمان زیادی نگذشت کہ
احساس کَردم محسن آمد کـنارم
دستش را روے قلبم گذاشت💔
و در گوشم گفت:
زهرا سختیش زیاده ولے
قشنگے هاش زیادتَره :))✨
#شهيدمحسن_حججے🌷
🌸
هدایت شده از کانال شمیم بهشت
#خاطرات_شهدا 💌📚
کمکم اسارت محسنرا بهِ همہ
اطلاع📞 دادیم
رفتم خانه🏡، پیراهن محسن را روے
زمین پهن کردم سرم را روے آن
گذاشم و ضجہ زدم..
اما زمان زیادی نگذشت کہ
احساس کَردم محسن آمد کـنارم
دستش را روے قلبم گذاشت💔
و در گوشم گفت:
زهرا سختیش زیاده ولے
قشنگے هاش زیادتَره :))✨
#شهيدمحسن_حججے🌷
🌸
#خاطــرات_شهدا
با همه گرم میگرفت
و زود صمیمی میشد ...
جای خودش را توی دل بچه رزمنده ها جا کرده بود.
وقتی نبود جای خالی اش زیاد حس میشد
انگار بچه ها گم کرده ای داشتند
و بی تاب آمدنش بودند ....
خبره که میدادند آقا مهدی برگشته
دیگر کسی نمی ماند
همه بدو میرفتند سمتش.
میدویدند دنبالش تا روی دست بلندش کنند.
از آنجا به بعد دیگر اختیارش دست خودش نبود.
گیر افتاده بود، دست بچه ها
مدام شعار میدادند: فرمانده آزاده ...
بالاخره یک جوری خودش را از چنگ و بال نیرو ها در میاورد.
مینشست گوشه ای
دور از چشم بقیه، با خودش زمزمه می کرد و اشک میریخت ...
خودش را سرزنش می کرد
و به نفسش تشر میزد که: مهدی! فکر نکنی کسی شدی که اینها این قدر خاطرت رو میخوان.
نه، اشتباه نکن، تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی هایی ...
و همینطور میگفت و اشک میریخت ...🙃🍂
نام شهید: مهدی زین الدین
تاریخ تولد: 1338
محل تولد: تهران
محل شهادت: جاده بانه سردشت، توسط ضد انقلاب
تاریخ شهادت: سال 1363
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم
#شهیدمهدیزینالدین
#کتابخودسازیبهسبکشهدا
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌷🌸
@shamimmarefat5
#خاطرات_شهدا
💠 شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان"
همین طورکه می دویدازپشت ازناحیه سرمورداصابت قرارگرفت و سرش ازپیکرپاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.سرمبارک این شهیدحدود پنج دقیقه فریاد"
یاحسین، یاحسین"سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند،چند دقیقه بعدازتوی کوله پشتی اش وصیت نامه اش را برداشتند، نوشته بود:
اَلسَلامُ عَلیَ الرَأس اَلمَرفُوعَ
خدایامن شنیده ام که امام حسین (ع) بالب تشنه
شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه
شهیدبشوم
خدایاشنیده ام که سر امام حسین (ع)راازپشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم ازپشت بریده بشود.
خدایاشنیده ام سرامام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده،
من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین(ع)خیلی عشق دارم،
دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر یاحسین(ع) باشد...
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
🌹راوی دفاع مقدس نظری محبوب
#شهید_علی_اکبر_دهقان
⚘شهدا را یاد کنیم با ذکر جمیل #صلوات
@shamimmarefat5
5.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سهسالی که تولیت حرم بود، اگر از او میپرسیدی کدام منطقهی مشهد منزل دارید، میگفت: «باب الجواد، سرای ایران.»
مسئولین بارها با اصرار خواستند تا برای ایشان خانهی مناسبی رهن کنند؛ اما هیچ جوره حریفش نشدند. ساکن یکی از سوئیتهای طبقه ششم ساختمانی اداری که متعلق به آستان بود، شد. به قدر چهارتا ساک هم از منزل تهران وسایل ضروری آورد تا آخر شبها که کارش توی آستان تمام میشود و میرود خانه، امکانات مختصری باشد
#خاطرات_شهدا
#آیت_الله_شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
"🕊🌸"
@shamimmarefat5