🏴پیشنهاد هایی برای ایام محرم:
🚩 استفاده از تکنولوژی در برگزاری مراسمات و تقویت هیئت های مجازی و لایو ها
🚩 برقراری هیئت های خودرویی در فضای مناسب خارح از شهر بدون پیاده شدن سر نشین ها از خودرو
🚩تشکیل هیئت های کوچک و خانوادگی با رعایت مسائل بهداشتی و فاصله در فضای باز #حیاط یا #پشت_بام منازل با رعایت نکات ایمنی جهت جلوگیری از سقوط از ارتفاع
🚩انجام مراسم ها با رعایت فاصله در فضای بازِحیاط و پشت بام #مساجد و #حسینه ها و همچنین حیاط #مدارس و #دانشگاه ها
🚩انجام مراسم با رعایت فاصله در فضای باز صحن بقاع متبرکه و گلزار های شهدا
🚩انجام مراسم با رعایت فاصله در کوچه و خیابان های نزدیک به مساجد و حسینیه ها با هماهنگی شهرداری و پلیس
🚩جلوگیری از حضور افراد بدون ماسک و یا دارای علائم بیماری در مراسم و جلوگیری از تردد های مشکوک و بی دلیل
🚩ضد عفونی دست ها در محل ورود به مراسم با توجه به عدم تجمع در پشت درب
🚩نذر ماسک و دستکش و مواد ضد عفونی کننده بجای مواد خوراکی و آشامیدنی
🚩پخش مواد اولیه غذای نذری به صورت خام (حبوبات ، برنج و ...)
🚩 #ماشین_نویسی_محرم یعنی نوشتن کلمات مناسب روی شیشه عقب خودرو ها با رنگ پلاستیک و کلیشه
👈 🔴 و مهم تر از همه اهتمام جدی برای سیاه پوش کردن کوچه ها و خیابان ها جهت تعظیم شعائر حسینی و جبران خلا فرهنگی ناشی از کم رنگ شدن مراسمات خصوصا برای هیئاتی که به خاطر کرونا تعطیل می شوند
@shamimmarefat5
🗣خانوووووووووم......شماره بدم؟
🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟
💁♂ #خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟
☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️
بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد...
روزی به امامزاده ی نزدیک #دانشگاه رفت…
شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️
🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد
خسته… انگار فقط آمده بود #گریه کند…
دردش گفتنی نبود…!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد
وارد #حرم شد و کنار ضریح نشست
😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️
😭خدایا کمکم کن…
☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار #ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان #زیارت کنن!!!‼️
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند…
به سرعت از آنجا خارج شد… وارد #شهر شد…
اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… #نگاه #هوس_آلودی تعقیبش نمی کرد!‼️
🌼احساس #امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام #مستجاب
شده باشه!!!!
🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود!
🌿یک لحظه به خود آمد…
🌸دید #چادر #امامزاده را سر جایش نگذاشته…!
@shamimmarefat5