در يكي از روستاهاي اطراف آغاجري، مدرسه اي وجود داشت🏫 كه در سال ۱۳۴۲ ساخته شده بود و از ۱۰ سال قبل تا امروز به دليل تخريب كاملا متروكه شده بود🔻. در آن روستا با همكاري محمد يك اردوي جهادي برگزار و مدرسه را به طور كامل بازسازي كرديم. بزرگ آن ده يكي از شيوخ عرب بود. اعراب به طور كلي انسان هاي مهمان نوازي هستند و براي پذيرايي از مهمانشان سنگ تمام مي گذارند🍖🥩. شيخ اين ده براي تشكر از بچه هاي جهادي ضيافت شام مفصلي ترتيب داد. وقتي در مجلس او حاضر شديم متوجه شديم محمد نيامده❗️ بعدا محمد را ديدم و علت غيبتش را پرسيدم. گفت مگر ما چه كار كرده ايم كه چنين تداركي برايمان ديده اند⁉️اين را مي گفت و بيسكويت ساقه طلايي اش را می خورد."👌
شهید محمد هادی نژاد🌹
#سالروزشهادت🕊
#خاطرات_شهید
یڪی از دوستانش ڪہ شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان بود،چنین نقل می ڪند:
" در لحظہ شهادت ترڪشی بہ پهلویش اصابت ڪرد ،وقتی بہ زمین افتاد از ما خواست ڪہ او را بلند ڪنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو بہ سمت ڪربلا دستش را بہ سینہ نهاد و آخرین ڪلام را بر زبان جاری ڪرد
" السلام علیڪ یا ابا عبدالله "
پیڪر شهید احمد علی نیری ، در هنگام خاڪ سپاری، دستش بہ نشانہ ادب بہ ابا عبداللہ هنوز بر روی سینہ اش قرار داشت ...
📎پ ن:
#شهید_احمد_علۍ نیرے در ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در طے عملیات والفجر ۸ بہ آرزوی دیرینہ اش رسید و بہ لقاء الله پیوست .
#شهید_احمدعلی_نیری
📅تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۴/۲۹
📅تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷
🗺محل شهادت : اروند رود_عملیات والفجر۸
.🗺محل دفن: تهران.بهشت زهرا
#سالروزشهادت🕊🕊
داییش تلفن کرد ،
گفت: « حسین تیکه پاره
رو تخت بیمارستان افتاده،
شما همین طور نشستین؟»
گفتم: « نه ؛ خودش تلفن کرد
گفت: دستش یه خراش کوچیک
برداشته پانسمان میکنه می آد
گفت: شما نمیخواد بیاین
خیلی هم سرحال بود....»
گفت: «چی رو پانسمان می کنه؟
دستش قطع شده»
همان شب رفتیم یزد ، بیمارستان
به دستش نگاه می کردم
گفتم: « خراش کوچیک! »
خندید … گفت:
«دستم قطع شده، سرم که قطع نشده»
راوی : مادر شهید
#سردار_شهید_حاج_حسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
#سالروزولادت: ۱۳۳۶/۶/۱
#سالروزشهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۸
#متاهل_دارای_۱_فرزند
#محلدفن:گلستانشهدایاصفهان
#سالروزشهادت🕊🕊
@shamimmarefat5