eitaa logo
کانال شمیم بهشت
794 دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
12هزار ویدیو
169 فایل
کانال شمیم بهشت 🌼🌻 🌼🌻یامهدی فاطمه (س) یار مظلومان جهان برای ظهورت دعای فرج میخوانم 🌼🌻بهترین کانال مذهبی و معنوی شمیم بهشت ۰( اللهم عجل الولیک فرج والعافیت ونصر ) @shamimmarefat5 ارتباط با مدیر محترم ⚘⚘⚘⚘ ممنونم که پستها رو فوروارد میکنید نه کپی
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله العظمی وحید خراسانی نقل می کنند: نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد. همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم. @shamimmarefat5 🌹التماس دعا🙏
🌸 امشب دوباره طبعِ دلم پا گرفته است شعری دقیق کنجِ دلم جا گرفته است آرام، بی صدا، سرِ شب بغض کرده است طفلی قلم، بهانه ی آقا گرفته است آهوی بی پناهِ غزل خوانِ دشت غم در سایه سارِ نامِ تو ماوا گرفته است این واژه های زنده به گور و تباه در قاموسِ انتظارِ تو معنا گرفته است بی استعاره، فنّ بیان، ساده گفته ام دلتنگیت زمین و زمان را گرفته است سیلی ظلم گوشِ جهان را هدف گرفت گشته کبود گنبد مینا، گرفته است شرمنده ایم، فرصتِ سبز ظهور را پاییزِ سردِ فعلِ بد ما گرفته است عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان قلب جهان به حضرت زهرا گرفته است 📝 @shamimmarefat5
‏ وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَهً... خدايا روزی‌هایمان را به واسطهٔ او وسیع گردان⁦! قربانِ آقایی که نگاهِ کریمانه‌اش، روزی رسانِ عالم است @shamimmarefat5
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ آن لحظه‌ای که بیمار تراکئوستومی را ساکشن می‌کنم و ترشحات سرفه‌اش روی لباسم می‌پاشد، آن لحظه‌ای که دو ساعت برای پیدا کردن رگ بالای سر یک بیمار بی‌حوصله می‌ایستم و با لبخند به شکایت‌هایش گوش می‌کنم، آن لحظه‌ای که برای یک نوزاد پنج‌شش‌ماهه توی بغل مادرش آنژوکت می‌زنم و به دست‌های نحیف دختر خودم فکر می‌کنم، آن لحظه‌ای که گاواژ می‌کنم و یاد بابا می‌افتم، آن لحظه‌ای که نوار قلب می‌گیرم، آن لحظه‌ای که پانسمان می‌کنم، فقط و فقط به یک چیز فکر می‌کنم: به این‌که من بدون این تجربه‌ها احتمالا هیچ‌وقت معنای بعضی از چیزها را نمی‌فهمیدم. مثلا هیچ‌وقت نمی‌فهمیدم چرا آدم باید برای کسی که قدر دلسوزی‌اش را نمی‌داند، دل بسوزاند یا مثلا چرا آدم باید شب‌ها از غصه‌ی کسی که حتی به او فکر نمی‌کند، بی‌خواب شود یا مثلا چرا آدم باید برای دردهای کسی که با حرف‌هایش اشکش را درآورده، گریه کند. یا مثلا چرا باید بدون دلیل ببخشد، یا بدون دلیل مهربان باشد، یا بدون دلیل برای کسی دعا کند، یا بدون دلیل برای کسی نگران شود. من توی تمام این لحظه‌ها انگار تو را دیده‌ام که داری برای ما بی‌معرفت‌های قدرناشناس، از ته دلت دعا می‌کنی، من توی تمام این لحظه‌ها انگار تو را دیده‌ام که ما غرغروهای همیشه‌بی‌حوصله را، با لبخندت آرام می‌کنی، من توی تمام این لحظه‌ها انگار تو را دیده‌ام که برای ما حواس‌پرت‌های سربه‌هوا گریه می‌کنی. من تا قبل از پرستارشدن خیلی از این چیزها را نمی‌فهمیدم: یکی‌اش همین عشق بی‌قید و شرطی تو به ما. فارغ از این‌که ما کی هستیم یا چه‌طور آدم‌هایی هستیم یا اصلا چه‌قدر به تو فکر می‌کنیم. ‌ ‌‌ @shamimmarefat5
⚫️هيئت تمام شد، همه رفتند مداحا سینه زن ها زنجیر زن ها و تو هنوز . . . يک گوشه ای نشسته ای و آرام گريه ميکنی . . . “یا صاحب الزمان” 💔 آجرک الله یا @shamimmarefat5