eitaa logo
کانال شمیم بهشت
805 دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
12.7هزار ویدیو
171 فایل
کانال شمیم بهشت 🌼🌻 🌼🌻یامهدی فاطمه (س) یار مظلومان جهان برای ظهورت دعای فرج میخوانم 🌼🌻بهترین کانال مذهبی و معنوی شمیم بهشت ۰( اللهم عجل الولیک فرج والعافیت ونصر ) @shamimmarefat5 ارتباط با مدیر محترم ⚘⚘⚘⚘ ممنونم که پستها رو فوروارد میکنید نه کپی
مشاهده در ایتا
دانلود
#حدیث_مهدوی ✍در آخرالزمان،مومنان قوی و محکم،در رنج و عذاب به سر میبرند‼️ پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار آن بجنگند تا قیامت بپا شود. و فرمود: در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند. در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دین دارند و دین آنها از آلایش به افکار مصون ماند. 📚#منابع نهج/حکمت ۱۰۲،کنزالاعمال حدیث۳۴۴۹۹و۳۴۵۰۰ ،بحار ۳۶/۴۵،بحار ۶۰/۱۸ #العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ 💠💠💠💠💠 @shamimmarefat5
مواردى كه با لباس مى ‏توان نماز 🤲 خواند 👌 از شرايط لباس نمازگزار، بودن است. اگر نمازگزار يا از روى با لباس نماز بخواند، نمازش است مگر در پنج ✋ صورت: 2⃣👈 بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز متوجه بودن لباس شود. 2⃣👈 به‏ خاطر كه در بدن اوست لباسش نجس شود و نتواند عوض كند و يا كند. 3⃣👈 لباس يا بدن نمازگزار به خونى نجس شده است كه مقدار آن كمتر از است، اين خون است ولى مى ‏شود با آن نماز 🤲 خواند. 4⃣👈 ناچار باشد با لباس 👚 نماز بخواند، مانند اين كه آب براى تطهير نباشد و نتواند لباسش را عوض كند. 5⃣👈 لباس هاى كوچك همچون 🧦 اگر نجس ‏باشد نمازگزار مى ‏تواند با آن نماز بخواند. 📗 : ۱. توضیح المسائل مراجع ج ۱ ص ۸۴۸ @shamimmarefat5
🌸🍃🌸🍃 یکی از فرزندان مرحوم شیخ مرتضی انصاری به واسطه نقل می کند که: مردی روی قبر شیخ افتاده بود وبا شدت گریه می کرد. وقتی علت گریه اش را پرسیدند، گفت: جماعتی مرا وادار کردند به این که شیخ را به قتل برسانم. من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم . وقتی وارد اتاق شیخ شدم، دیدم روی سجاده در حال نماز است، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بی حرکت ماند وخودم هم قادر به حرکت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آن که بطرف من برگردد گفت: خداوند چه کرده ام که فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد ( اسم مرا برد ) . خدایا من آن ها را بخشیدم تو هم آن ها را ببخش . آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم: آقا مرا ببخشید. فرمود : آهسته حرف بزن کسی نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا . من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند ، رفتم جلو وسلام کردم ، مخفیانه کیسه پولی به من داد و فرمود: برو با این پول کاسبی کن . من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم وکاسبی کردم که از برکت آن پول امروز یکی از تجار بازار شدم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم. : 📚زندگانی شیخ مرتضی انصاری 📚داستان هایی از مقامات مردان خدا، ص۸ @shamimmarefat5