#واقعیت_قشنگ🌿
چن وقتی بود که هر پنجشنبه صبحا به سرم میزد و میرفتم شهدای گمنام، شهر ما چهار تا شهید گمنام داره که دور از شهر، ته ی پارک زیارتگاهشون اونجاست.
ی روز که مثل بقیه روزا رفتم اونجا، اول سر قبر تک تک تکشون فاتحه خوندم، بعد فاتحه، رفتم سر قبر همون شهید گمنامی که همش میرم و رو قبرش میشینم، اخه من با این شهید خیلی درد و دل میکنم تموم حرفامو واسش میگم ، اون همه ی حرفامو خوب میدونه، بلند شدم دلم خیلی پُر بود گریم گرفت و دور شهدا چرخیدم و با صدای بلند گریه کردم و باهاشون حرف زدم حالا بیشتر منظورم و گله هام با همون شهید گمنامیه که باهاش صمیمیم. اینم بگم کسی اونجا نبود من بودم و چهار تا شهید گمنام. خدای من شاهده، در حین گله و شکایت بودم و دور شهدا میچرخیدم، یهو با ی صحنه ای مواجه شدم که باورش سخته ولی واقعیتیه، خیلی قشنگ، برگشتم پشت، دیدم ی پسر جوون با بافتنی ضخیم و ی شلوار آبی و کتونی و موهاشم به طرف چپ حالت داده رو قبر نشسته سرش رو به پایین، داره به حرفام گوش میده وقتی دیدمش اول باورم نمیشد گفتم خدایا این کیه از کجا اومده؟ ولی بعد متوجه شدم ایشون همون شهید گمنامیه که من رو قبرشون مینشستم و باهاش حرف میزدم و درد و دل میکردم، بعد چن دقیقه دیدم دیگه نیست، اینا رو گفتم که بدونید و بدونیم که شهدا زندن و ناظر اعمال و رفتار همه ی ماها هستند کافیه دل بدیم بهشون و باهاشون زندگی کنیم...
🍂🍁🍂🍁
@shamimmarefat5
#واقعیت_قشنگ🌿
چن وقتی بود که هر پنجشنبه صبحا به سرم میزد و میرفتم شهدای گمنام، شهر ما چهار تا شهید گمنام داره که دور از شهر، ته ی پارک زیارتگاهشون اونجاست.
ی روز که مثل بقیه روزا رفتم اونجا، اول سر قبر تک تک تکشون فاتحه خوندم، بعد فاتحه، رفتم سر قبر همون شهید گمنامی که همش میرم و رو قبرش میشینم، اخه من با این شهید خیلی درد و دل میکنم تموم حرفامو واسش میگم ، اون همه ی حرفامو خوب میدونه، بلند شدم دلم خیلی پُر بود گریم گرفت و دور شهدا چرخیدم و با صدای بلند گریه کردم و باهاشون حرف زدم حالا بیشتر منظورم و گله هام با همون شهید گمنامیه که باهاش صمیمیم. اینم بگم کسی اونجا نبود من بودم و چهار تا شهید گمنام. خدای من شاهده، در حین گله و شکایت بودم و دور شهدا میچرخیدم، یهو با ی صحنه ای مواجه شدم که باورش سخته ولی واقعیتیه، خیلی قشنگ، برگشتم پشت، دیدم ی پسر جوون با بافتنی ضخیم و ی شلوار آبی و کتونی و موهاشم به طرف چپ حالت داده رو قبر نشسته سرش رو به پایین، داره به حرفام گوش میده وقتی دیدمش اول باورم نمیشد گفتم خدایا این کیه از کجا اومده؟ ولی بعد متوجه شدم ایشون همون شهید گمنامیه که من رو قبرشون مینشستم و باهاش حرف میزدم و درد و دل میکردم، بعد چن دقیقه دیدم دیگه نیست، اینا رو گفتم که بدونید و بدونیم که شهدا زندن و ناظر اعمال و رفتار همه ی ماها هستند کافیه دل بدیم بهشون و باهاشون زندگی کنیم...
🍂🍁🍂🍁
@shamimmarefat5