#یابابالحوائج
ابونصر بشر بن الحارث معروف به «بشر حافی» از اولاد روساء و درباریان بود، اغلب به لهو و لعب و بیعاری و کارهای قبیح اشتغال داشت، چنان که رسم اینگونه اشخاص است.
روزی امام کاظم (علیه السلام) در بغداد از خانه او عبور می کرد، صدای ساز و آواز و ملاهی شنید، در این بین کنیزی از خانه بشر بیرون آمد تا خاکروبه را بیرون ریزد.
امام (علیه السلام) به او فرمود:
صاحب این خانه آزاد است یا عبد؟
گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتی، اگر عبد بود از مولایش میترسید...
کنیز به خانه برگشت، بشر که بر سفره شراب نشسته بود، گفت: چرا تأخیر کردی؟!
گفت: با مردی سخن میگفتم که چنین گفت.
بشر که معنی کلام را فهمید پابرهنه در عقب امام (علیه السلام) دوید، تا خود را به امام رسانید و بدست آن حضرت توبه کرد و اعتذار نمود و گریست. (الکنی و الالقاب – حافی).
او بالاخره از زهاد عصر خود گردید، مواعظ بسیاری از او در کتب اخلاق نقل شده است. گویند: بعد از آن دیگر کفش نپوشید و پیوسته پا برهنه بود که لقب حافی (پا برهنه) یافت.
ازبُشرپرسیده بودندچه رازی ست که همیشه پابرهنه ای گفته بود :بر زمینی که بساط پادشاهی مولای من است با کفش پا نخواهم گذاشت…
@shamimmarefat5
هزار سال گذشت و دخیل میبندند
به سفرههای اباالفضل مردم مضطر
#یابابالحوائج
#شبتون بی غم
@shamimmarefat5
#یابابالحوائج
#رباب_خاتون
سرت بر روی نیزه تاب میخورد
بمیرم؛ نیزه دارت آب میخورد💔
#برآورده_شدن_حوائج
@shamimmarefat5