دلم ميخـواهـد آرام صدايت كنم:
اللهُم يا شاهد کل نجوى...
و بگويم تو خودآرامشى و من بى قرارتو....
📒 #خانواده_خودت
زن و شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت
: میخوام بعد از چندین ماه پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم و زحمت غذا درست کردن را بهت میدم .
زن با اکراه گفت : ان شاءالله خیر میشه .
مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدم .
روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت : خانواده ام الان میرسن شام آماده کردی یا نه؟
زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم شام درست کنم آخه خانواده تو که غریبه نیستند یه چیز حاضری درست میکنیم .
مرد گفت : خدا تو رو ببخشه دیروز به من ميگفتی كه نمیتونم غذا درست کنم آخه الان میرسن من چيکار کنم ....
زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن اونها که غریبه نیستند .
مرد با ناراحتی از منزل خارج شد .
بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در اومد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانش را دید که وارد خانه شدند.
پدرش از او پرسید پس شوهرت کجا رفته ؟
زن گفت : تازه از خانه خارج شد .
پدر گفت : دیروز شوهرت اومد خونمون و ما رو برای شام امشب دعوت کرد مگه میشه خونه نباشه ؟
و زن متحیر و پریشان شد و فهمید که غذایی که باید مي پخت برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ؟
و سریع به شوهر خود زنگ زد و بهش گفت که چرا زودتر بهم نگفتی که خانواده منو برای شام دعوت کرده بودی ؟
مرد گفت : خانواده من با خانواده تو فرقی ندارند .
زن گفت : خواهش میکنم غذا هیچی تو خونه نداریم زود بیا خرید کن .
مرد گفت : جایی کار دارم دیر میام خونه اینها هم خانواده تو هستند فرقی نمیکنه یه چیزی حاضری درست کن بهشون بده همانطور که خواستی حاضری به خانواده ام بدی ..
و این درسی برای تو باشه که به خانواده ام احترام بگذاری .
👌 پس با مردم همانطوری معامله کن که برای خودت دوست داری ..
#پندانه
✅مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه پوست در گوشهای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است! گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سیاه پوست. زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سیاه که در آن گوشه نشسته است. دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سیاه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم. مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
💥شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد !
✅زیبا تــرین پاسخ ها
✍مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمده و گفت:
از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام
تا هفت سوال از شما بپرسم:
➊چه چیز از آسمان عظیم تر است؟
➋چه چیز از زمین پهناورتر است؟
➌چه چیز از کودک یتیم ناتوان تر است؟
➍چه چیز از آتش داغ تر است؟
➎چه چیز از زمهریر سردتر است؟
➏چه چیز از دریا بی نیازتر است؟
➐چه چیز از سنگ سخت تر است؟
✍حضرت علـی (ع) فرمودند:
①تهمت به ناحق از آسمان عظیم ترست.
②حق از زمین وسیع تر است.
③سخن چینی شخص نمام از کودک یتیم
ضعیف تر است.
④آز و طمع از آتش داغ تر است.
⑤حاجت بردن به نزد بخیل از زمهریر سردتر است.
⑥بدن شخص با قناعت از دریا بی نیازتر است.
⑦قلب کافر از سنگ سخت تر است.
📚جامع الاخبار، فصل۵، فضائل امیرالمومنین (ع)
وقتی که نیستی تو, بهارم بهار نیست
وقتی که نیستی تو, به دلها قرار نیست
این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
آهسته مردن است, دگر انتظار نیست
من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم
باران اشک های من از اختیار نیست
تسلیم هجر توست دل شرحه شرحه ام
تیغ فراقت است و مسیر فرار نیست
معلوم شد از اینکه به یاد تو نیستم
این ناله ها ز دوری تو جز شعار نیست
وقتی پی هر آنچه بجز یار می روم
فرصت برای عاشقی با نگار نیست
دنیا چو قبله ی دل گمکرده راه شد
آن دل به سوی خیمه ی تو رهسپار نیست
یا ایهاالعزیز به ما هم تصدقی…
چیزی میان کاسه ی این بدبیار نیست
اصلا تمام سال مرا فاطمیه کن
بی نام مادر تو مرا اعتبار نیست
ما را به نام نوکر زهرا شناختند
خیری جز این طریق در این روزگار نیست
@shamimmarefat5
✨این کلمات همچون باران باید پیاپی ببارند و تنها این دو نهال تشنهای که از برترین بذرهای انسان بودن سر زدهاند بنوشند و برویند، ندای ناگهانی محمد در دل تاریک و سکوت پر معنای آن شب، بر سر آنها، بانگ این آب بود:
بانگ آبم من به گوش تشنگان
همچو باران میرسم از آسمان
برجه ای عاشق بر آور اضطراب
بانگ آب و تشنه و آنگاه خواب
و از این دو تشنهتر و عاشقتر، بر روی خاک، کیست؟
✨بیهوده نیست که از علی، مرد جهاد و کوشش و کار -که ورد خوانی که به ذکر عادت کرده باشد و تنها با لب و چانهاش بدان مشغول باشد نیست.
💐 بریده ای از کتاب فاطمه فاطمه است.
💐 نوشته دکتر علی شریعتی
@shamimmarefat5
#حضرت_زهرا
〰🏴〰💔〰🏴〰💔〰