❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
یک روز نزد من آمد و گفت: کارم مقداری اصلاح شده، ولی هنوز مشکلاتم کاملا حل نشده است. میخواهم به کربلا مشرف شوم و به سایر معصومین (علیهم السلام) متوسل شوم.
به همین جهت به پای پیاده به سمت کربلا حرکت کرد و بعد از شش ماه دوباره به مسجد مقدس جمکران مراجعت نمود. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: در کربلا به من تفهیم شد که حاجتم در همین مسجد روا خواهد شد. لذا این بار نیز در مسجد مقیم میشوم تا به مقصودم برسم.
مدت دو. سه ماه دیگر در مسجد ماند و در این مدت نیز مشغول عبادت و تهجد و ریاضت شد. تا آنکه در روز پنجم یا ششم رمضان المبارک نزد من آمد تا وداع نموده و به طرف طهران حرکت کند.
او را به خانهی خود دعوت کردم تا شب در خانهی من بماند و صبحگاهان راهی وطن خود شود.
رو به من کرده و گفت: مطلوبم را گرفتم. پرسیدم چطور؟
گفت: کسی را از این امر آگاه نکردم، ولی از آنجا که تو خادم این درگاه هستی برایت نقل میکنم.
در این چند مدت که در مسجد مقیم بودم، با شخصی از اهل دِه جمکران قرار گذاشته بودم که هر روز یک نان جو برایم بیاورد و هر چند نان که آورد، یکجا پول بگیرد.
یک روز گفت که دیگر نانی به تو نمیدهم. من هم کسی را از این مطلب آگاه نکردم. چهار روز گذشت و در این مدت چیزی برای خوردن نداشتم مگر علفهای کنار جوی آب. تا اینکه دچار اختلال گوارشی و سوء هاضمه شدم. دیگر توانی در بدن نداشتم. فقط در اوقات عبادت، به هر زحمتی عبادت میکردم.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
جدهام فاطمه نزد پیغمبر شفاعت فرمود
باری شب از نیمه گذشته بود. به جانب کوه برادران نظری کرده و متوجه نوری در آن سمت شدم که تمام بیابان را روشن کرده بود. ناگهان شخصی را دیدم که پشت درب محل اقامتم که در یکی از حجرات خارج مسجد بود آمده و احساس کردم درب حجره را تکان میدهد. با همان حالت ضعف به هر زحمتی که بود برخاسته و درب را گشودم.
دیدم سیدی است با جلالت قدر. سلام کرده و مبهوت هیبتش شدم و دیگر نتوانستم سخنی بگویم. درون حجره آمده و نزد من نشست و فرمود:
جدهام فاطمه (سلام الله علیها) در نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روا شدن حاجت تو شفاعت نمود و جدم حاجتت را به من حواله نموده است. سپس فرمود:
به وطن خود برگرد، اوضاع کسب و کارت بهبود مییابد.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرموده است اهل و عیالت در انتظارند و ایام بر ایشان سخت میگذرد به وطنت برگرد.
به ذهنم خطور کرد که ایشان لابد حضرت حجت (سلام الله علیه) است، لذا عرض کردم:
سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است، تفضل نموده و شفایش را عنایت فرمایید. فرمود: مصلحت او این است که در همین حال بماند.
در پایان با آن حضرت داخل مسجد رفتیم و ایشان مجددا مرا به مراجعت به وطن امر فرمود.
پایان
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ملاقات شیخ حسنعلى نخودكى با امام زمان
مرحوم نخودکی
در میان مردم کمتر کسی پیدا می شود که نام و آوازهی آیت الله شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی (معروف به نخودکی) را نشنیده باشد.
گرچه قریب به هشتاد سال از وفات این عارف وارسته می گذرد، ولی نسل جدید ارتباط معنوی خوبی با ایشان برقرار کرده است.
شاهد این ادعا می تواند ازدحام جمعیتی باشد که در هر ساعتی از شبانه روز گوشهی صحن عتیق (انقلاب)، در حرم مطهر رضوی (علیه آلاف التحیة و الثناء) در کنار مرقد آن عالم جلیل القدر قابل مشاهده است.
بسیاری از افراد با اعتقاد راسخ به زیارت آن جناب مشرف می شوند و حاجات مادی خود را دریافت می کنند.
برخی نیز برای رفع گرفتاری های دنیوی یا بر آمدن حوائج خود، از دستور العمل های عرفانی او استفاده می نمایند.
فرزند ایشان «حاج شیخ علی مقدادی (ره)» در کتاب «نشان از بی نشان ها» نقل می کند:
سالها پیش پدرم فرموده بودند:
« باری مصمم شدم که به نجف اشرف رحل اقامت افکنم، لیکن در آن هنگام که در یکی از اطاقهای صحن عتیق رضوی در مشهد، به ریاضتی سرگرم بودم، در حال ذکر و مراقبه، دیدم که درهای صحن مطهر عتیق بسته شد و ندا بر آمد که حضرت رضا سلام الله علیه اراده فرموده اند که از زوار خویش سان ببینند.
پس از آن، در محلی جنب ایوان عباسی، در همین نقطه که اکنون مدفن پدرم می باشد، کرسی نهادند و حضرت بر آن استقرار یافتند و به فرمان آن حضرت درب شرقی و غربی صحن عتیق گشوده شد، تا زوّار از در شرقی وارد و از در غربی خارج گردند. در آن زمان دیدم که پهنه صحن مالا مال از گروهی شد که برخی به صورت حیوانات مختلف بودند و از پیشاپیش حضرتش می گذشتند و امام علیه السلام دست ولایت و نوازش بر سر همه آن زوار حتی آنها که به صور غیر انسانی بودند، می کشیدند و اظهار مرحمت می فرمودند.
پس از آن سیر و شهود معنوی و مشاهده آن رأفت عام از امام علیه السلام، بر آن شدم که در مشهد سکونت گزینم و چشم امید به الطاف و عنایات آن حضرت بدوزم. »
پدرم، پس از ذکر این واقعه، محل استقرار کرسی امام علیه السلام را برای مدفن خود، پیش بینی و وصیت فرمودند و بالاخره به خواست خدا، قبل از اذان صبح دوشنبه، در همان نقطه مبارک مدفون شدند.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
نجات میرزامهدى از گمراهى توسط امام عصر(عج)
امام زمان
از جمله عالمان و فقیهان و مربّیان روحانى دهه هاى گذشته مرحوم مبرور آیة اللّه آقاى میرزا مهدى اصفهانى (رضوان اللّه تعالى علیه) است (1365 - 1313 هجرى قمرى) بوده است، كه مراكز علمى خصوصاً حوزه علمیّه مشهد سالها تحت نفوذ و سیطره معنوى آن بزرگوار بوده و تعالیمشان از جمله حركتهاى عظیم فكرى معاصر گشته كه همچون سدّى فولادین در مقابل انحرافات ایستاد و معارف قرآن و ائمّه طاهرین را به عنوان تنها راه دستیابى به اسلام خالص عرضه داشته است.
مرحوم آیة اللّه میرزاى اصفهانى مى فرمود:
در ایّام تحصیل كه در نجف اشرف بودم، در علم اخلاق وتزكیه نفس وسیر وسلوك از محضر آقاى سیّد احمد كربلائى كه یكى از عرفاء بلند پایه بود استفاده مى كردم، تا آنكه در رشد وكمالات معنوى وتزكیه نفس از نظر ایشان به حدّ كمال و به اصطلاح به مقام قطبیّت و فناء فى اللّه رسیدم.
او به من درجه و سمت دستگیرى از دیگران را داد و مرا استاد در فلسفه اشراق دانست. او مرا عارف كامل و قطب و فانى فى اللّه مى دانست، ولى من كه نمى توانستم خودم را فریب دهم و هنوز از معارف حقّه چیزى نمى دانستم، دلم آرام نگرفته بود و خود را در كمالات ناقص مى دانستم، تا آنكه به فكرم رسید كه شبهاى چهارشنبه به مسجد سهله بروم و متوسّل به حضرت بقیّة اللّه (ارواحنا فداه) بشوم. شاید آن آقائى كه خداى تعالى او را براى ما غوث و پناهگاه خلق كرده توجّهى به من بفرماید و صراط مستقیم را به من نشان بدهد.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
نجات میرزامهدى از گمراهى توسط امام عصر(عج)
لذا به مسجد سهله رفتم و از جمیع علومى كه: (سر به سر قیل و قال، نه از آن كیفیّتى حاصل نه حال. و از افكار عرفانى متصوّفه و از بافته هاى فلاسفه، خود را خالى كردم و صد در صد با كمال اخلاص و توبه به مقام مقدّس آن حضرت، خود را در اختیار گذاشتم.
ناگهان جمال پر نور حضرت بقیّة اللّه (ارواحنا فداه) ظاهر شد و به من اظهار لطف زیادى فرمود و براى آنكه میزانى در دست داشته باشم و همیشه با آن میزان حركت كنم، این جمله را به من فرمودند:
(طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوٍق لانكارنا)
یعنى: جستجوى معارف و شناخت حقایق از غیر خطّ ما اهل بیت طهارت مساوى است با انكار ما.
وقتى مرحوم میرزاى اصفهانى این جمله را از آن حضرت مى شنود، متوجّه مى گردد كه باید معارف حقّه را تنها و تنها از مضامین آیات قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) استفاده كند و لذا به مشهد مقدّس مشرّف مى گردد، معارف قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را به پاك طینتان از اهل علم تعلیم مى دهد و شاگردانى كه همه اهل معنى و تشرّف و تزكیه نفس و در صراط مستقیم معارف حقّه هستند، به جامعه روحانیّت تحویل مى دهد.
بعضى از شاگردان مرحوم میرزاى اصفهانى و فرزند بزرگوارش در كتاب دین و فطرت قضیّه او را این چنین نقل مى كنند:
از جمله عالمان و فقیهان و مربّیان روحانى دهه هاى گذشته مرحوم مبرور آیة اللّه آقاى میرزا مهدى اصفهانى (رضوان اللّه تعالى علیه) است (1365 - 1313 هجرى قمرى) بوده است، كه مراكز علمى خصوصاً حوزه علمیّه مشهد سالها تحت نفوذ و سیطره معنوى آن بزرگوار بوده و تعالیمشان از جمله حركتهاى عظیم فكرى معاصر گشته كه همچون سدّى فولادین در مقابل انحرافات ایستاد و معارف قرآن و ائمّه طاهرین را به عنوان تنها راه دستیابى به اسلام خالص عرضه داشته است.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
نجات میرزامهدى از گمراهى توسط امام عصر(عج)
بسیارى از دانشمندان شیعه كه امروز نگهبانان مرزهاى تشیّع اند در محضر آن بزرگوار درس ها گرفته و پندها آموخته اند این تب و تابى كه امروزه در زاد روز امام عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف) مى بینیم، گوشه اى از شراره هاى محبّتى است كه ایشان به پیشگاه امام زمان (علیه السلام) مى ورزیده و اینك جلوه هائى از آن آشكار گشته است... .
آن بزرگوار، در آن هنگامى كه به تحصیل مشغول بوده و سینه خویش را از علوم اسلامى مى انباشته در برخورد با روشها و مشربهاى گوناگون از جمله مكاتب فلسفى و عرفانى به حیرت و نوسان كشیده مى شود و اضطراب عجیبى بر روحش سایه مى افكند.
پریشانى و آزردگى حاصل از بلاتكلیفى، انقلاب فكرى در او ایجاد مى كند كه نمى داند چه بكند و به كجا برود و به كدام سیر، از سیرهاى علمى و معنوى آن زمان رو كند.
امام زمان
سرانجام براى نجات از این دغدغه خاطر، به حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) متوسّل مى شود و چاره مشكل را از آن حضرت مى طلبد.
حضرتش نیز تفضّل مى كنند و در كنار قبر هود و صالح در وادى السّلام نجف، تشریف فرما شده بر او تجلّى مى فرمایند و راه را به او مى نمایانند.
او كه در آنجا با قلبى شكسته و دیده اى گریان دیدار را آرزو مى نمود سرانجام به مقصود خود نائل مى آید و شرفیاب محضر پرفیضش مى شود و درمان درد خویش را مى یابد.
بدین گونه كه وقتى در بیدارى به خدمت حضرت مى رسد، بر سینه آن حضرت نوارى را به رنگ سبز به عرض 20 سانت و به طول قریب 60 سانت مى بیند، كه عبارتى به رنگ سفید، به گونه نور بر آن چنین نقش شده است:
(طَلَبُ الْمَعارِفِ مِنْ غَیْرِ طَریقنا اَهْلِ الْبَیْتِ مُساوِقٌ لِاِنْكارِنا وَقَدْ اَقامَنِى اللّهُ وَاَنَا حُجَّةُ بْنُ الْحَسَن). كه كلمه (حجّة بن الحسن) قدرى درهم وبه شكل امضاء نقش یافته بود.
یعنى: (جستجوى معارف جز از راه ما خاندان پیامبر، مثل انكار نمودن ماست و خداوند امروز مرا برپا داشته و من حجّت خدا پسر حضرت عسكرى هستم). و بعد آن حضرت غائب مى شوند.
این پیام گهربار حضرتش، مرحمى بر قلب سوزانِ او مى گردد و راه حقّ، روشن و آشكار برایش نموده شده و به دنبال این توسّل و عنایت، مرحوم میرزا به چشمه جوشانى از معارف الهى و شخصیّتى فرزانه هدایت مى شود كه نامش را هرگز نبرد و از او تنها به (صاحب علم جمعى) تعبیر نمود.
درس گهربار امام، مشعل و چراغ راه زندگى او مى گردد، كه خلاصه اگر ما را قبول دارید باید معارف را از ما بگیرید و در همه زمینه ها، یعنى خداشناسى و نفس شناسى و روح شناسى و آخرت شناسى و بلكه آفاق شناسى، از ما تبعیّت كنید.
بعدها به منظور زنده نمودن معارف اهل البیت (علیهم السلام)، عازم ایران مى شود و درسهائى را كه آمیزه اى از قرآن و علوم عترت بود، براى دانشوران مطرح مى فرماید.
برخى از آثار ارزنده و علمى آن مرحوم نزد بعضى از شاگردان بزرگوارش هم اكنون موجود است. ممكن است این دو جریان، دو ملاقات جداگانه بوده است.
پایان
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
شفای شیخ حر با دعای امام عصر علیه السلام
دعا
اگر در صحن عتیق (انقلاب اسلامی) حرم مطهر رضوی (علیه آلاف التحیّة و الثناء) دوری بزنی، نظرت به حجره ای جلب می شود که رفت و آمد زائران این بارگاه ملکوتی در آن قابل توجه است.
مرقد و بارگاهی با ضریح نقره ای در آن حجره وجود دارد که متعلق است به یکی از ستارگان درخشان آسمان علم و فقاهت.
عالمان علم اخلاق زیارت او را بر زیارت امام رۆوف (علیه السلام) مقدم می شمرده و شاگردان خویش را نیز به این عمل امر می نمودند و بدین طریق آن جناب را به درگاه سلطان عشق؛ حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) شفیع خویش می نمودند.
کمتر کسی است که در مسائل دینی ورودی هر چند مختصر داشته باشد ولی نام پر آوازه ی او را ندیده یا نشنود.
نسب او با 36 واسطه به حر بن یزید ریاحی (علیه الرحمة) می رسد.
او «محمد بن حسن عاملی» است و همگان او را با نام «شیخ حر عاملی» می شناسند.
آن جناب در سال 1033 هـ.ق در روستای «مشغره» از توابع جبع چشم به جهان گشود. صاحب اعیان الشیعه درباره این منطقه مینویسد:
«جبع یكی از مراكز مهم جبل عامل است كه شخصیتهای ارزندهای همچون شیخ بهایی و شهید ثانی، تحویل جامعه اسلامی داده است. [1]»
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
شفای شیخ حر با دعای امام عصر علیه السلام
آثار ارزشمند متعددی از وی بر جای مانده است، ولی مهمترین کتاب او « وسائل الشیعة » است. این همان کتاب معروفی است که «شیخ حر» را با آن و آن را با «شیخ حر» می شناسند.
این اثر گرانسنگ، یكی از كتابهای مرجع در زمینه احادیث اهل بیت(علیهم السلام) است كه از اعتبار و اعتماد خاصی در میان كتابهای حدیثی برخوردار است. در این كتاب، نویسنده روش خاص خود را بكار برده و احادیث فقهی كه فقها در استنباط احكام شرعی بدان نیازمندند و بر آنها تكیه میزنند جمعآوری كرده است و شمار آنان به بیست هزار حدیث میرسد كه شیخ حر از مصادر و كتب معتبر شیعه چون اصول كافی، من لا یحضره الفقیه، استبصار، تهذیب و كتب دیگر كه شمار آنها به هفتاد منبع و مأخذ میرسد جمع آورده است.
بنابر آنچه در کتب تاریخی مذکور است، آن عالم ربانی در سال بیست و یکم ماه رمضان المبارک سال 1104 هـ.ق دیده از جهان فروبست.
پس از وفات، پیکرش را در زیر گنبد امام رۆوف؛ حضرت رضا(علیه السلام) قرار داده و به امامت برادرش بر آن نماز خوانده شد، سپس در حجره ی کناری مدرسه میرزا جعفر به خاک سپرده شد. [2]
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
شفای شیخ حر با دعای امام عصر علیه السلام
آن جناب، بنابر آنچه در کتاب «اثبات الهداة» مضبوط است، بارها به زیارت و دیدار ولی عصر خویش، حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف) نائل گردیده است.
داستان زیر یکی از تشرفات او در این باب است که خود این چنین تعریف می کند:
«من در زمان كودكى و سن ده سالگى به بیمارى سختى مبتلا شدم و چنان حالم منقلب و دگرگون شد كه بستگان و نزدیكان من جمع شده و گریه مىكردند و یقین پیدا كردند كه من در آن شب خواهم مرد و از این رو آماده سوگوارى براى من گردیدند. در این اثناء در میان خواب و بیدارى، پیغمبر و دوازده امام «صلوات اللّه علیهم» را دیدم بر آنان سلام كرده با یكیك، آن بزرگواران مصافحه نمودم و میان من و حضرت صادق علیه السّلام سخنى گذشت كه در خاطرم نماند. تنها به خاطر مانده كه آن حضرت در حق من دعا فرمود.
پس به حضرت صاحب علیه السّلام سلام كردم و با آن جناب، مصافحه نمودم و گریستم و عرض كردم: اى مولاى من، مىترسم در این بیمارى بمیرم در حالىكه مقصد خود را از علم و عمل به دست نیاوردهام.
آن حضرت فرمود: نترس زیرا در این بیمارى از دنیا نخواهى رفت بلكه خداوند تبارك و تعالى تو را شفا مىدهد و عمرى طولانى خواهى داشت.
آن گاه قدحى را كه در دست مباركشان بود به دست من دادند و من از آن آشامیدم و همان وقت، سلامتى خود را باز یافتم و بیمارى من به كلى مرتفع گردید و نشستم و نزدیكان من تعجّب مىكردند لیكن من جریان را براى آنان نگفتم تا بعد از چند روز كه این قضیّه را براى آنان نقل كردم. [3]»
پایان
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
تشرف حاج آقا فخر تهرانی به محضر امام عصر
امام (عج) کی معرفت
شاید برای تو هم اتفاق افتاده باشد که شیفته و مشتاق چیزی بوده باشی و مدت ها در آرزوی وصال آن بسوزی و به ناچار بسازی.
تا پیش از رسیدن به مراد دلت، تمام فکر و ذکرت وصال است و وصال. ولی کافی است فقط یک مرتبه گرچه برای مدت بسیار اندک مرادت حاصل شود، آن وقت است که تمام وجودت لبریز می شود از حسرت و بی تابی.
به قول معروف: تا ندیده ای و نرسیده ای فقط یک درد داری، ولی پس از وصول، هزار و یک درد داری ...
شدت این اشتیاق به ارزش مرادت نیز وابسته است که هر اندازه اهمیت بیشتری داشته باشد شیدایی بعدی بیشتر خواهد بود.
این حکایت، شرح حال تشرف یکی از اولیاء مخلص خداوند به محضر ولی الله الاعظم حضرت مهدی صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که از قول یکی از شاگردان ایشان نقل شده است.
نام اصلی او «سید ذبیح الله قوامی» است، ولی با نام «حاج آقا فخر تهرانی» شناخته شده تر است. پس از وفاتش، «آیت الله سید محمدرضا بهاء الدینی» فرمود: « آقا فخر "سلمان زمان" بود.»
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
تشرف حاج آقا فخر تهرانی به محضر امام عصر
بنابر آنچه در شرح حال او نقل شده است، در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. در اوائل جوانی از هوش و استعداد ویژه ای برخوردار بود. با جدیت درس می خواند و هدفش دریافت بورسیه برای تکمیل تحصیلات خود در خارج از کشور بود. در آن زمان، عده ی کمی میتوانستند بورسیه تحصیلی بگیرند و به کشورهای اروپایی اعزام شوند.
بالاخره تلاش این جوان خوش سیما به بار نشست و قرعه به نام وی افتاد. ولی میگویند روز اعزام، به عللی که فقط خدا میداند، کمی دیر به فرودگاه رسید. هواپیما پرواز کرد و این جوان جویای نام، از پرواز جا ماند...
راه دیگری نداشت. به ناچار ناراحت و غمگین، از فرودگاه برگشت. آن همه تلاش و کوشش و تکاپو به هدر رفته بود. یأس و ناامیدی وجودش را پر کرد و شعلههای آرزو، در دلش به خاموشی گرایید.
روزی از روزها با عارف واصل؛ شیخ مرتضی زاهد (رحمة الله علیه) برخورد کرد. کسی نمی داند در آن لحظات بین آن دو چه حرف هایی رد و بدل شد؟ ولی هرچه بود نفس قدسی شیخ مرتضی مسیر و سرنوشت جوان تهرانی را متحول کرد و از آن روز به بعد گویی انسان جدیدی متولد شد. حتی ظاهرش هم عوض شد. تمام لباس های به روز خود را کنار گذاشت و عبایی به دوش انداخت.
عشق به لقاء پروردگار و جذبه ی اتصال با ولی الله زمان (علیه السلام) شور عشقی درون حاج آقا فخر به وجود آورده بود و روز به روز عطش وصال محبوب در وی شدت می گرفت. و سرانجام کار به آنجا رسید که در امام زمانش ذوب شد و به قول معروف؛ "ره صد ساله را یک شبه طی کرد" و متصل به دریای بی کران معرفت الله گردید.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
تشرف حاج آقا فخر تهرانی به محضر امام عصر
جناب حجة الاسلام محمد علی شاه آبادی نقل کرد:
پس از درگذشت عابد مجاهد و عارف ربانی، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی، مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ حسن معزی فرمود:
عادت مرحوم حاج آقا فخر تهرانی این بود که وقتی به مجلس علماء وارد می شد، در کنار در ورودی نشسته و با احترام خاصی از هر گونه اظهار فضلی دوری می نمود!
روزی در اواخر عمر وی، در محفلی که حضرات علماء و از جمله آیة الله حسن زاده نیز شرکت داشتند، ناگاه مرحوم حاج آقا فخر تهرانی با لباسی نامرتب و عبایی که معلوم بود روی زمین کشیده شده، وارد مجلس شد و بر خلاف همیشه، در گوشه ای با حالتی بسیار مضطربانه نشست؛ پس از پایان یافتن مجلس و رفتن حضار و حضرات آقایان، وقتی از حالت اضطراب و ناراحتی اش پرسیدم، او رو به من کرد و با افسوس فراوان گفت: یک عمر آرزوی دیدار حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشتم، حال که نصیبم شد، اکنون از دوری وصالش آرامش ندارم!
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
پایان
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ماجرای طرح مسجد امام حسن توسط امام عصر
امام مجتبی
در عصر ما طلاّب حوزه های علمیه، بحمد اللّه زیاد شده اند و تعداد ارادتمندان آن حضرت رو به افزایش است و امروزه به حق شهر قم پایگاه بزرگ سربازان امام زمان (علیه السّلام) شده است.
لازم بود علاوه بر آنکه دفتر و محلّ عرض ارادت به حضرت بقیّة اللّه ارواحنا فداه یعنى مسجد جمکران به امر آن حضرت توسعه مى یافت، دفتر دیگرى در آن طرف شهر مقدس قم نیز ساخته شود تا سربازان حضرت ولى عصر(علیه السّلام) بهتر و با سهولت بیشترى بتوانند با آن حضرت ارتباط روحى برقرار کنند و آن مسجد که با اراده و نقشه آن حضرت ساخته شده مسجد امام حسن مجتبى علیه السّلام است که سرگذشتش این است:
جناب آقاى «احمد عسکرى کرمانشاهى» که از اخیار است نقل کرد: پنج شنبه اى در سال 1340 ه ش بود، مشغول تعقیب نماز صبح بودم که در زدند، رفتم بیرون دیدم، سه نفر جوان که هر سه میکانیک بودند با ماشین آمده اند گفتند: تقاضا داریم امروز پنجشنبه است با ما همراهى نمائید تا به مسجد جمکران مشرّف شویم، دعا کنیم، حاجت شرعى داریم.
اینجانب جلسه اى داشتم که جوان ها را در آن جمع مى کردم و نماز و قرآن به آنها تعلیم مى دادم، این سه نفر جوان از همان جوان ها بودند. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پائین انداختم و گفت: من چکاره ام بیایم دعا کنم بالاخره اصرار کردند، من هم دیدم نباید آنها را رد کنم، موافقت کردم، سوار ماشین شدیم و به سوى قم حرکت کردیم.
ادامه دارد . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ماجرای طرح مسجد امام حسن توسط امام عصر
در جادّه تهران (نزدیک قم) ماشین خاموش شد. رفقا که هر سه میکانیک بودند پیاده شدند سه نفرى کاپوت ماشین را بالا زدند و مشغول تعمیر آن شدند، من از یک نفر آنها به نام على آقا، یک لیوان آب گرفتم که براى قضاى حاجت و تطهیر بروم.
وقتى داخل زمین هاى مسجد فعلى رفتم، دیدم سیّدى بسیار زیبا و سفیدرو، ابروهایش کشیده، دندانهایش سفید و خالى بر صورت مبارکش بود، با لباس سفید و عباى نازک و نعلین زرد و عمّامه سبز مثل عمّامه خراسانی ها ایستاده و با نیزه اى که به قدر هشت متر بلند است؛ زمین را خط کشى مى نماید.
در دل با خود خطاب به او گفتم: عمو زمان تانک و توپ و اتم است، نیزه را آورده اى چه کنى! برو دَرست را بخوان، رفتم براى قضاى حاجت نشستم، صدا زد: آقاى عسکرى آنجا ننشین اینجا را من خط کشیده ام مسجد است.
من متوجّه نشدم که از کجا مرا مى شناسد مانند بچّه اى که از بزرگتر اطاعت مى کند گفتم: چشم بلند شدم، فرمود: برو پشت آن بلندى. رفتم آنجا به خودم گفتم: سر سۆال را با او باز کنم بگویم آقاجان، سیّد، فرزند پیغمبر، برو درست را بخوان.
ادامه دارد . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ماجرای طرح مسجد امام حسن توسط امام عصر
سه سۆال پیش خود طرح کردم.
1. این مسجد را براى جنها مى سازى یا ملائکه که دو فرسخ از قم آمده اى بیرون زیر آفتاب نقشه مى کشى درس نخوانده معمار شده اى؟
2. هنوز مسجد نشده چرا در آن قضاى حاجت نکنم؟
3. در این مسجد که مى سازى جنّ نماز مى خواند یا ملائکه؟
این پرسشها را پیش خود طرح کردم، آمدم جلو سلام کردم بار اوّل او ابتدا به من سلام کرد نیزه را به زمین فرو برد و مرا به سینه گرفت، دستهایش سفید و نرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم چنانکه در تهران هر وقت سیّدى شلوغ مى کرد مى گفتم: مگر روز چهارشنبه است، هنوز عرض نکرده بودم، تبسّم کرد و فرمود: پنج شنبه است چهارشنبه نیست و فرمود: سه سۆالى را که دارى بگو، من متوجّه نشدم که قبل از اینکه سۆال کنم از مافى الضمیر من اطّلاع داد، گفتم: سیّد فرزند پیغمبر درس را ول کرده اى اوّل صبح آمده اى کنار جادّه، نمى گوئى در این زمان تانک و توپ است، نیزه به درد نمى خورد؛ دوست ودشمن مى آیند رد مى شوند برو دَرست را بخوان!
خندید چشمش را انداخت به زمین فرمود: دارم نقشه مسجد مى کشم، گفتم: براى جنّ یا ملائکه؟ فرمود: براى آدمیزاد اینجا آبادى مى شود.
گفتم: بفرمائید ببینم اینجا که مى خواستم قضاى حاجت کنم هنوز مسجد نشده است؟ فرمود: یکى از عزیزان فاطمه زهرا (علیها السّلام) در اینجا بر زمین افتاده وشهید شده است من مربع مستطیل خط کشیده ام اینجا مى شود محراب اینجا که مى بینى قطرات خون است که مۆمنین مى ایستند.
ادامه دارد . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ماجرای طرح مسجد امام حسن توسط امام عصر
اینجا که مى بینى مستراح مى شود اینجا دشمنان خدا و رسول به خاک افتاده اند، همینطور که ایستاده بود برگشت و مرا هم برگرداند فرمود: اینجا مى شود حسینیّه و اشک از چشمانش جارى شد من هم بى اختیار گریه کردم.
فرمود: پشت اینجا مى شود کتابخانه تو کتابهایش را مى دهى؟ گفتم: پسر پیغمبر به سه شرط:
شرط اوّل اینکه من زنده باشم فرمود: انشاء اللّه.
شرط دوّم این است که اینجا مسجد شود فرمود: بارک اللّه.
شرط سوّم این است که به قدر استطاعت ولو یک کتاب شده براى اجراى امر تو پسر پیغمبر بیاورم؛ ولى خواهش مى کنم برو درست را بخوان آقاجان این هوا را از سرت دور کن! خندید دو مرتبه مرا به سینه خود گرفت.
امام زمان
گفتم: آخر نفرمودید اینجا را کى مى سازد؟ فرمود: ... یَدُ اللّه فَوْقَ اَیْدیهِمْ ... (سوره مبارکه فتح، آیه 10.)
گفتم: آقاجان من این قدر درس خوانده ام یعنى دست خدا بالاى همه دستهاست فرمود: آخر کار مى بینى وقتى ساخته شد به سازنده اش از قول من سلام برسان.
در مرتبه دیگر هم مرا به سینه گرفت فرمود: خدا خیرت بدهد.
من آمدم رسیدم سر جادّه دیدم ماشین راه افتاده است. گفتم: چه شده بود؟ گفتند: یک چوب کبریت گذاشتیم زیر این سیم وقتى آمدى درست شد.
گفتند: با کى حرف مى زدى؟ گفتم: مگر سیّد به این بزرگى را با نیزه ده مترى که دستش بود ندیدید! من با او حرف مى زدم.
گفتند: کدام سیّد؟ خودم برگشتم دیدم سیّد نیست، زمین مثل کف دست پستى و بلندى نداشت و از هیچ کس هم خبرى نبود. من یک تکانى خوردم آمدم توى ماشین نشستم، دیگر با آنها حرف نزدم به حرم حضرت معصومه (علیها السّلام) مشرّف شدیم نمى دانم چگونه نماز ظهر و عصر را خواندم.
ادامه دارد . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ماجرای طرح مسجد امام حسن توسط امام عصر
بالاخره آمدیم جمکران ناهار خوردیم؛ نماز خواندیم گیج بودم، رفقا با من حرف مى زدند من نمى توانستم جوابشان را بدهم. در مسجد جمکران یک پیرمرد یک طرف من نشسته و یک جوان طرف دیگر، من هم وسط ناله مى کردم، گریه مى کردم، نماز مسجد جمکران را خواندم مى خواستم بعد از نماز به سجده بروم، صلوات را بخوانم، دیدم آقائى که بوى عطر مى داد فرمود: آقاى عسکرى سلام علیکم و نشست پهلوى من.
تُن صدایش همان تُن صداى سیّد صبحى بود به من نصیحتى فرمود، رفتم به سجده ذکر صلوات را گفتم، دلم پیش آن آقا بود، سرم به سجده، گفتم سر بلند کنم، بپرسم شما اهل کجا هستید؟ مرا از کجا مى شناسید؟ وقتى سر بلند کردم دیدم آقا نیست.
به پیرمرد گفتم: این آقا که با من حرف مى زد کجا رفت او را ندیدى؟ گفت: نه. از جوان پرسیدم او هم گفت: ندیدم. یک دفعه مثل این که زمین لرزه شد، تکان خوردم فهمیدم که حضرت مهدى (علیه السّلام) بوده است. حالم بهم خورد رفقا مرا بردند آب به سر و رویم ریختند. گفتند: چه شده.
خلاصه نماز را خواندیم و به سرعت به سوى تهران برگشتیم.
یکى از علماى تهران را در اوّلین فرصت ملاقات کردم و ماجرا را براى ایشان تعریف کردم او خصوصیّات را از من پرسید. گفت: خود حضرت بوده اند حالا صبر کن اگر آنجا مسجد شد درست است.
ادامه دارد . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ماجرای طرح مسجد امام حسن توسط امام عصر
دستورالعملی برای دیدن ظاهری امام زمان(عج)!!
ظہور امام (عج) اور ہمارے اعمال 2
الحداد. و ما ادراک ما الحداد؟
عارف واصل، آیت عظمای الهی؛ مرحوم «حاج سید هاشم موسوی» از بزرگترین عرفای جهان تشیع و از شاگردان مبرز سید العرفاء؛ مرحوم علامه «سید علی قاضی» است.
او در سال 1318 هـ.ق در شهر کربلا دیده به جهان گشود و در سن 86 سالگی در همان شهر به لقاء الله پیوست.
پدرش «سید قاسم» از شیعیان هند بود که به کربلا مهاجرت کرده بود و مادرش «هدیه» از اعراب اصیل عراق بود.
از آنجا که به حرفه ی نعل کوبی مشغول بود به «نعل بند» شهرت یافته بود اما بعدها خودش آن را به «حداد» تغییر داد.
گرچه به این حرفه اشتغال داشت، ولی از نظر معیشتی در سختی و تنگنای طاقت فرسایی قرار داشت.
شاگرد برجسته اش جناب «آیت الله علامه طهرانی (ره)» درباره او فرموده است:
«من چه گویم درباره کسی که به وصف در نمی آید، نه تنها لایوصَف بود، بلکه لایدرَک و لایوصَف بود ... لذا در نوشتهجات حقیر نامی از او به چشم نمی خورد ... چرا؟ ... برای اینکه ... او شاهباز بلند پروازی است که هر چه طایر فکر و اندیشه اوج بگیرد و بخواهد وی را دریابد، می بیند او برتر و عالی تر ... است.»
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ماجرای طرح مسجد امام حسن توسط امام عصر
مدّتى قبل روزى پدر یکى از دوستان، فوت کرده بود به اتّفاق رفقا که در مسجد آن روز با من بودند جنازه او را آوردیم قم، به همان محل که رسیدیم دیدم در آن زمین دو پایه بالا رفته است، خیلى بلند پرسیدم: اینجا چه مى سازند؟ گفتند: این مسجدى است به نام امام حسن مجتبى (علیه السّلام) که پسران حاج حسین سوهانى مى سازند ... رفتم سوهان فروشى پسرهاى حاج حسین آقا، به پسر حاج حسین آقا گفتم: اینجا شما مسجدى مى سازید؟ گفت: نه، گفتم: این مسجد را کى مى سازد؟ گفت: حاج ید اللّه رجبیان.
تا گفت: ید اللّه قلبم به تپش افتاد.
گفت: آقا چه شد؟ صندلى گذاشت نشستم خیس عرق شدم، با خود گفتم: یداللّه فوق ایدیهم. فهمیدم حاج یداللّه است ... من بعد از آنکه چهار صد جلد کتاب خریدارى کردم دوباره رفتم قم آدرس حاج یداللّه را پیدا کردم ... گفتم: از تهران آمده ام چهارصد جلد کتاب وقف این مسجد کرده ام کجا بیاورم.
فرمود: شما از کجا این کار را کردید و چه آشنائى با ما دارید؟ … گفتم: پشت تلفن نمى شود. ایشان گفت: من اینطور قبول نمى کنم جریان را بگو. بالاخره جریان را گفتم وکتابها را تقدیم کردم، رفتم در مسجد هم دو رکعت نماز حضرت خواندم و گریه کردم.
مسجد و حسینیّه را طبق نقشه اى که حضرت کشیده بودند حاج ید اللّه به من نشان داد و گفت: خدا خیرت بدهد تو به عهدت وفا کردى.
پایان
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
دستورالعملی برای دیدن ظاهری امام زمان(عج)!!
ظہور امام (عج) اور ہمارے اعمال 2
الحداد. و ما ادراک ما الحداد؟
عارف واصل، آیت عظمای الهی؛ مرحوم «حاج سید هاشم موسوی» از بزرگترین عرفای جهان تشیع و از شاگردان مبرز سید العرفاء؛ مرحوم علامه «سید علی قاضی» است.
او در سال 1318 هـ.ق در شهر کربلا دیده به جهان گشود و در سن 86 سالگی در همان شهر به لقاء الله پیوست.
پدرش «سید قاسم» از شیعیان هند بود که به کربلا مهاجرت کرده بود و مادرش «هدیه» از اعراب اصیل عراق بود.
از آنجا که به حرفه ی نعل کوبی مشغول بود به «نعل بند» شهرت یافته بود اما بعدها خودش آن را به «حداد» تغییر داد.
گرچه به این حرفه اشتغال داشت، ولی از نظر معیشتی در سختی و تنگنای طاقت فرسایی قرار داشت.
شاگرد برجسته اش جناب «آیت الله علامه طهرانی (ره)» درباره او فرموده است:
«من چه گویم درباره کسی که به وصف در نمی آید، نه تنها لایوصَف بود، بلکه لایدرَک و لایوصَف بود ... لذا در نوشتهجات حقیر نامی از او به چشم نمی خورد ... چرا؟ ... برای اینکه ... او شاهباز بلند پروازی است که هر چه طایر فکر و اندیشه اوج بگیرد و بخواهد وی را دریابد، می بیند او برتر و عالی تر ... است.»
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
دستورالعملی برای دیدن ظاهری امام زمان(عج)!!
«او مردی بود كه از جزئیّت به كلّیّت رسیده بود. دیگر نظری به كثرات نداشت، بلكه محیط و مُهَیمِن و مسیطر بر كثرات بود. در تمام عمر از ایشان سخنی از روی مجامله و مصلحتاندیشی و تعارفات معموله مرسومه متداوله، و یا در مقام جواب از لحاظ فروتنی، خودشكستنیهای متعارف كه مطابق با واقع نیست ابداً در او موجود نبود. جمله و كلمهای را از باب تواضع و سرشكستگی أدا ننمود؛ چرا كه طبق حال و مقام وی اینها همه مَجاز و خلاف واقع بود. او در مقامی نبود كه محتاج باشد با این جملات صدقاً و یا از روی مصالح عامّه بدان گویا گردد. او یك بنده خدا به تمام معنی الكلمه بود. بنابراین هرچه در این باره پیجوئی كند و بخواهد و بطلبد، غلط است؛ چون خود در مقامی ارجمندتر، و افقی وسیعتر، و قلّهای بالاتر قرار دارد؛ و بر تمام كائنات و مخلوقات حضرت حقّ متعال از آن نظر مینگرد. او برخود و بر غیر خود از آن مقام منیع شاهد و ناظر است.»
حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) نیز او را چنین توصیف نموده است:
«حداد سرالله است،حداد را هر کسی نمی تواند بشناسد» [1]
در یک جمله، حضرت حداد در تمام شۆون زندگی عبد بود و عبد بود و عبد بود.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
دستورالعملی برای دیدن ظاهری امام زمان(عج)!!
گویی حضرت یعسوب الدین و امیرالمۆمنین امام علی (علیه السلام) این جملات را در مورد او فرموده است:
«فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ»؛ [2]
«از نشانه هاى دیگر ایشان (متقین)، آن است که كه هر یک را داراى نیرومندى در دین، دوراندیشى با نرمى، ایمان همراه با یقین، حرص در دانش، علم با بردبارى، میانه روى در توانگرى، فروتنى در عبادت، آراستگى در تهیدستى، بردبارى در سختى، جویایى حلال، نشاط در هدایت، و دورى از طمع بینى».
دستورالعملی برای رۆیت ظاهری امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مرحوم حضرت حداد قدس اللـه نفسه الزکیه به من فرمودند: اگر میخواهی امام زمان علیه السلام را ببینی من یک دستورالعمل به تو میدهم بعد از ده روز حضرت را میبینی و با ایشان صحبت میکنی و دستورالعمل این است.
به من دستورالعمل را دادند، ولی فرمودند: اگر طالب دیدار باطن هستی و میخواهی به آن حقیقت و ولایت برسی دنبال دیدن ظاهر و اینها نباید باشی ولی اگر میخواهی دستورالعمل هم همین است.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
دستورالعملی برای دیدن ظاهری امام زمان(عج)!!
و من آن دستوالعمل را انجام ندادم !!
چرا؟
چون این دیدن ظاهر این دیدن نفس است خوشم میآید که من امام را دیده باشم خوشم میآید که من حضرت را بروم ببینیم خوش میآید!
اگر من حضرت را ببینم و حضرت بگویند: برای چه خواستی ما را ببینی؟ حالا دیدی و خیالت راحت شد؟
آیا به دستورات من عمل کردی؟ آیا آن چه که مورد رضایت من است انجام دادی؟ خلاصه اگر از من پرسیدند که تو در برون چه کردی که در درون خانه آیی؟جواب چه داری؟!
این بود مرام و مکتب اولیا و بزرگان بود اولیا و بزرگان خود را معطل ظهور امام زمان نکردند امام زمان را در هر حالی در کنار خودشان مشاهده کردند. الان امام زمان در همین مجلس حضور دارد. امام زمان علیه السلام در تک تک منازل من و شما حضور دارد. امام زمان علیه السلام با تمام شراشر وجود ما و شما مصاحبت و مجالست دارد …[3]
پایان
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ملاقات مجلسی اول با امام عصر(عج)
مجلسی اول
ملا محمدتقی مجلسی اصفهانی مشهور به مجلسی اول، پدر بزرگوار علامه محمدباقر مجلسی و از دانشمندان بزرگ شیعه عصر صفوی است. وی در سال 1003 یا 1004 ه . ق در اصفهان دیده به جهان گشود و در سال 1070 ه . ق در همانجا از دار فانی رخت بربست.
او بزرگ مردی بود كه با همت بلند و نوشته های گران قدر خویش توانست به مذهب تشیع، رونقی ویژه بخشد.
محدث نوری در فیض قدسی درباره مقام مجلسی اول چنین می نویسد:
محمدتقی فرزند مقصود علی، ملقب به مجلسی، یگانه دوران و نادره روزگار خویش است. در بزرگواری، وثاقت، امانت، بلندمرتبگی و تخصص در علوم، بلندآوازه تر از آن است كه بیان گردد و والاتر از آن كه عبارت، گویای شأنش باشد. وی پارساترین، پرهیزگارترین و پرستنده ترین فرد روزگار خویش بوده است. فیض وجودش در امور دینی و دنیایی بیشتر عام و خاص عصر خویش را شامل گردیده و روایات ائمه معصومین (ع) را در اصفهان منتشر ساخته است. خداوند وی را جزای نیكو بخشد. [1]
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️
❤️🌟✼═══┅
#تشرف -یافتگان
ملاقات مجلسی اول با امام عصر(عج)
ایشان خود مىفرماید:
«من در اوائل بلوغ سخت در طلب رضاى خداوند بودم به طورى كه آرامش نداشتم و همواره مشغول ذكر او بودم تا اینكه وقتى در میان خواب و بیدارى دیدم حضرت صاحب الزمان «صلوات اللّه علیه» در جامع قدیم اصفهان نزدیك درب طنبى كه اکنون مدرسه است ایستادهاند.
من سلام كردم و خواستم پاى او را ببوسم. حضرت مرا گرفته و مانع شدند. پس دستشان را بوسیدم و مسائلى را كه بر من مشكل شده بود از وى پرسیدم. از جمله اینكه چون من در نمازهایم دچار این وسوسه شده بودم كه این نمازها آنچنان كه از من خواسته شده نیست، لذا نمازهایم را قضا مىكردم و ازاینرو به نماز شب نمىرسیدم و راجع به این موضوع از استادم شیخ بهائى رحمة اللّه پرسیده بودم و ایشان گفته بودند: نماز ظهر و عصر و مغرب را كه قضا مىكنى به قصد نماز قضا و نماز شب بجا بیاور و من همین كار را مىكردم، خلاصه از حضرت حجّت علیه السّلام پرسیدم: نماز شب بخوانم؟ فرمود: بخوان ولى نه آنچنان كه تاكنون مىكردى.
ادامه دارد . . .
┅═══✼🌟❤️