eitaa logo
شمیم افق (پسران)
66 دنبال‌کننده
396 عکس
228 ویدیو
112 فایل
شبکه مجازی یاوران مراکز افق تابستانی رویایی با برنامه های متنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 امام جماعت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان 🌷 🌻1️⃣ شهید حسن یزدانی از ده سالگی نماز می‌خواند و نیمه شب‌ها به مناجات با خدا می‌پرداخت، درحالی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود. 🌻2️⃣ اگر یک شب نماز شبش قضا می‌شد، برمی‌گشت و اعمال روز گذشته خود را مرور می‌کرد. 🌻3️⃣ شب عملیات والفجر ۸ وقتی بچه‌ها به آب می‌زنند. طوفان سهمگین در اروند بچه‌ها را بالا و پایین می‌برد. بچه‌ها با صدای بلند «یا زهرا» می‌گویند. بیم آن می‌رود با سر و صدای بچه‌ها عملیات لو برود. حسن شنا می‌کند و اولین کسی است که به ساحل دشمن می‌رسد و می گوید : «حضرت زهرا را دیدید که چگونه بچه‌های اسلام و قرآن را از امواج سهمگین نجات داد». 🌻4️⃣ حاج قاسم سلیمانی در مورد او می‌گوید: حسن یک طلبه‌ی ۱۷ ساله و قهرمان عملیات والفجر ۸ بود. او اولین کسی بود که پیشتاز و پیشگام و داوطلب عبور از اروند بود. او پیشنماز لشکر بود. او ۳۰ بار در اروند شنا کرد و به دل دشمن زد. آنها را شناسایی کرد و برای لشکر، اطلاعات آورد. ما بعد از شهادتش به این موضوع فکر می‌کردیم، که آیا آن سالهایی که ما پشت سر حسن، نماز جماعت می‌خواندیم، او اصلاً به سن تکلیف رسیده بود؟ 🆔 @shamimofoghboys
(1) 💕 سیره رفتاری امام علی (ع) 💕 🆔 @shamimofoghboys
(2) 💕 سیره رفتاری امام علی (ع) 💕 🆔 @shamimofoghboys
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📯📯 🎁🎁خبرهای خوبی در راه است🎁🎁
داستان زندگی این شهید خواندنی است کتاب «تو شهید نمی‌شوی»، روایت‌هایی از حیات جاودانه شهید مدافع حرم، شهید محمودرضا بیضایی در معرفی این کتاب آمده است: «تو شهید نمی‌شوی»، روایت‌هایی از حیات جاودانه شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی به قلم برادرش احمدرضا است. در یکی از این خاطرات درج شده در این کتاب، روحیه شهید برای خدمت‌رسانی به محرومین چنین توصیف شده است: میدان انقلاب سر خیابان کارگر جنوبی با هم قرار داشتیم. یک پراید سفید رنگ داشت که آن روز با همان آمد سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. همیشه می‌نشستم توی ماشین و بعد روبوسی می‌کردیم. آن روز موقع روبوسی دیدم چشم‌هایش سرخ است و سر و ریشش پر از خاک از زور خواب به سختی حرف می‌زد؛ حتی کلمات را اشتباه ادا می‌کرد. مرتب دستش را می‌کشید روی سرش. به زور چشم‌هایش را باز نگاه داشته بود. گفتم: چرا اینطوری هستی؟ گفت: سه چهار روز است درست نخوابیده‌ام و خانه هم نرفتم. گفتم: بیابان بودی؟ گفت: آره می‌دانستم دوره آموزشی برگزار کرده است، گفتم خوب این طوری درست نیست زن و بچه هم حق و حقوقی دارند. چرا خانه نرفته‌ای؟ -گفت بعضی از اینهایی که مهمان ما هستند(منظورش نیروهای مقاومت بود) خیلی مستضعف هستند. طرف کاپشنش را فروخته آمده چطور اینها را ول کنم بروم توی خانه بخوابم؟ ... 🔷🔸💠🔸🔷 رسانه اختصاصی @shamimofoghboys