eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.7هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺آرامش هنر نپرداختن ♥️به انبوه مشکلاتی است که 🌺حل کردنش سهم خداوند است ♥️به خدا و تصمیماتش برایمان 🌺ایمان داشته باشیم 🌹تقدیم به شما عزیـزان🌹 🌹به آذرماه خوش آمدید🌹
پنج شنبه🌺به اولین روز آذر ماه خوش آمدین خدایا توشه ماه جدید رابرای تک تک دوستانم پرکن از 30روزشادی 30روزآرامش 30روزموفقیت 30روزسلامتی و🌴🌸 30روز پرازخیروبرکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه آمد و غم دوری آنهایی که کنارمان نیستند بانثار دسته گلی از فاتحه و صلوات✨ یادی کنیم از آنها و موجب شادی و آرامش شان باشیم روحشان شادو یادشان گرامی✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚متولدین عزیز و 💛دوست داشتنی ❤️تـولدتـون مبـارک 💙یک دل شاد 💜یک تن سالم 💗یک دنیا آرامش 💚یک عشق جاودان ❤️آرزوی ما برای شما عزیزان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 داستان واقعی و آموزنده با نام 👈 🍒 👈 دردش را هم به کسی نمی توانست بگوید، چه می باید می گفت؟ اینکه سالها مار در آستین پرورش داده! از مسجد که بیرون آمدم کیا را دیدم. از روی نشانی هایی که مونس داده بود خیلی زود او را شناختم. لباس مشکی به تن داشت و جلوی در مسجد ایستاده بود و با چهره ایی غمگین به میهمانها خوشامدگویی می کرد و آنها را در غم خود شریک می دانست. جسته گریخته حرف هایش را می شنیدم که به مردی که کنارش ایستاده بود می گفت: «زن بیچاره خیلی در حق من زحمت کشید. وقتی دخترش از خونه فرار کرد قبل از هر کی شکش رفته بود به من. واسه همین هم از من شکایت کرد اما مگه با یه دستخط می شه کسی رو متهم کرد؟ دخترش معلوم نبود کجا بند رو به آب داده بود و اون وقت گناهش رو می خواست بندازه تقصیر من! آخه کدوم حیوونی به خواهرای خودش تجاوز می کنه که من این کار رو بکنم؟!» کیا هنگام ادای این جملات قیافه حق به جانبی به خود گرفته بود. مردی که مخاطبش بود هم می گفت: «باز خدا خیرت بده. خیلی جوون مردی. من اگه جای تو بودم هیچ وقت این زن رو نمی بخشیدم. اما تو اونقدر بزرگواری که حتی خونه ت رو هم به اسمش کردی!» با شنیدن این حرفها خونم به جوش آمد. دلم می خواست کیا را با دستان خودم خفه کنم؛کسی که حتی شرافت گرگ هم از او بیشتر بود! کمی جلوتر رفتم. اعلامیه مونس روی دیوار مسجد بود. خاطرات شیرین دوستی با او دوباره برایم تداعی شد و جلوی چشمانم جان گرفت. می دانستم با وجود اینکه خودش تباه شده اما تباهی خواهرش را تاب نخواهد آورد. مونس مهربان بود. او تنها همدم و مونس من در این روزهای سخت زندگی ام بود... اشک بی محابا می ریخت روی صورتم. آخر چطور می توانستم مونس را فراموش کنم؟ سرم به دوران افتاده بود. همه تصاویر را گنگ و مبهم می دیدم. کیا را می دیدم که دست بر سینه جلوی در مسجد ایستاده. چقدر راحت این حیوان دوپاتوانسته بود زندگی دو دختر معصوم و بی گناه را برباد دهد! وای مونس... مونسکم، مادری بود با چشمانی به رنگ تیله! ای کاش او را از دست نمی دادم، ای کاش می توانستم برایش کاری بکنم. چهره مهربان مونس با آن لبخند معصومش جلوی چشمانم بود. ناگهان سرم گیج رفت و با شدت تمام روی زمین افتادم. صدای یکی از زنانی که از مسجد بیرون می آمد را شنیدم که گفت: «ای وای، این دختره مگه دوست مونس نبود؟ بیچاره از حال رفت!» و دیگر چیزی نفهمیدم. 👈 پایان 👉 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇 @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
#حدیث_روز 👆 🔴🔷 امام حسن عسکری (ع): ✍ دور‌‌انديشي را حد و اندازه‌اي است كه اگر بيشتر شود ترس است. 📚 بحارالانوار/78/377 #دوراندیشی 🌹🌸🌹 🌸🌹 🔴🔷 امام حسن عسکری (ع): ✍ بهترین برادرانت کسی است که خطای تو را فراموش کند و نیکی تو را به یاد داشته باشد. 📚 اعلام الدین، ص 313 #نیکی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 ❓سؤال: آیا تکرار شک در سه نماز، برای اثبات کثیررالشک بودن، باید در یک مورد مثل سجده اتفاق بیافتد؟ ✅ پاسخ: ☝️☝️ 📡 💠به زبان آوردن نیت نماز احتیاط ⭕️ : تکلیف کسی که از روی جهل، نیت نماز احتیاط را به زبانگ آورده است، چیست؟ ✅ :👇 ✴️ آیت الله خامنه ای: در فرض سوال بنابر احتیاط واجب، نماز احتیاط را بخوانید و سپس نماز را کنید.[1] ✴️آیت الله سیستانی:اگر از روی جهل قصوری بوده اشکال ندارد . [2] ✴️آیت الله شبیری زنجانی:دراین فرض،بنابراحتیاط بایداصل نماز را اعاده کند.[3] ✴️آیت الله فاضل:نمازش باطل نمی شود لیکن بعد از فهمیدن، باید برای گفتن آن با زبان،دو سجده سهوبجابیاورد.[4] ✔️پی نوشت: [1]. استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله خامنه ای، شماره استفتاء:t5MFZHAYPWg. [2]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله سیستانی، کد استفتاء: 678452. [3]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله شبیری زنجانی، شماره سوال: 47584. [4]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله فاضل لنکرانی، کد رهگیری: 9612575. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا 🍁و از خدا آمرزش بخواه كه خدا ✨آمرزنده مهربان است 📚 سوره مبارکه النساء ✍ آیه ۱۰۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiashegha
هدایت شده از خانواده بهشتی
⚠️ 👌🏻 💟👧🏻روزی دخترم راجوری تربیت خواهم کرد که هیچگاه مارا اینگونه تربیت نکردند دخترکم سه سالش بود، یا چهار سال. تازه عقل‌رس شده بود؛ آن‌قدری که بفهمد گلو درد و بیمارستان ، آخرش به آمپول ختم می‌شود قطعا؛ که شد. گفتم: «عزیزکم! آمپول درد داره، گریه هم داره، باید هم بهت بزنن. اگه دلت خواست یه کم گریه کن.» این‌ها را در حالی می‌گفتم و اشک تازه‌ راه‌افتاده‌ی چشمش را پاک می‌کردم که پسرکی هفت، هشت ساله داشت توی اتاق تزریقات نعره می‌کشید و بالاتر از صدای او، صدای پدر و مادرش به گوش می‌رسید که به اصرار می‌گفتند: آمپول که درد ندارد پسرم، تو بزرگ شدی، مردهای بزرگ که گریه نمی‌کنند. رفتیم و دخترکم آمپولش را زد و گریه‌اش را کرد و به در بیمارستان نرسیده، گریه‌اش تمام شد. رفتنی سرش را با یک نگاه عاقل اندر سفیهی برگردانده بود سمت پسرک که بغل مادرش ولو شده بود روی صندلی‌های انتظار. ♻️نزدیک به هفده سال است که زور می‌زنم دخترم هیچی را یاد نگیرد، همین یک چیز را یاد بگیرد. ⚜که جایی که باید گریه کند، گریه کند. نریزد توی خودش، چون بزرگ شده یا چون آدم بزرگ‌ها گریه نمی‌کنند.(عجب دروغ بزرگی!) ⚜که یاد بگیرد جایی که باید فریاد بزند، فریاد بزند. ⚜که وقتی که باید عصبانی باشد، عصبانی باشد. نشود تندیس صبر و شکیبایی که خون خونش را بخورد، ولی به همه لبخند احمقانه‌ تحویل بدهد ⚜یاد بگیرد وقتی نمی‌خواهد کسی بماند، حالی طرف کند که نباید بماند؛ و وقتی نمی‌خواهد کسی برود،‌ داد بزند «آهای! نمی‌خواهم بروی. ✅دارم زور می‌زنم دخترم را جوری بزرگ کنم که ما را بزرگ نکردند 🔆جوری که یادش نرود آدم است و آدم، همانی است که ؛ 😢هم گریه می‌کند، 🗣هم داد می‌زند، 😡هم خشمگین می‌شود، 😪و هم تا آخر عمرش مدیون خودش است، 💠 اگر همان‌جا، همان‌وقت، به همان‌کس، همان حرفی را که باید بزند، نزند!.... ➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿ کانال هایی ویژه زوجین عاشق🔻 @zendegiasheghaneh💞 @shamimrezvan
هدایت شده از خانواده بهشتی
💑 #همسرداری #زن_ایده_آل #مرد_ایده_آل زن جمال زندگی استـ و مردجلال آن! 👩 بانو؛مهمترین کار تو این استـ که غرور شوهرتـ نشکند. 👨آقا؛ کار اصلی تو هم اینستـ که گلِ لطافتـ و عاطفه همسرتـ پژمرده نشود و محبتـ کنی. ❤️💛💚💙💜❤️💛💚💙💜❤️ برای بهبود روابط زناشویی با ما همراه شوید🔰 🆔 @zendegiasheghaneh 🆔 @shamimrezvan
👈 در حجله دامادی (قسمت سوم) 🌴جویبر به حجله دامادی وارد شد، همین که چشمش به رخسار زیبای عروس افتاد و خود را در خانه ای دید که همه وسایل زندگی در آن مهیا است، برخاسته و گوشه ای از اتاق رفت، تا سپیده دم به تلاوت قرآن و عبادت پرداخت. وقتی صدای اذان صبح به گوشش رسید، برخاست برای ادای نماز به سوی مسجد حرکت کرد و همسرش ذلفا نیز وضو گرفت و مشغول نماز شد. 🌴روز که شد، سرگذشت شب را از ذلفا پرسیدند. گفت: جویبر شب را تا سحر در حال تلاوت قرآن و نماز بود، اذان صبح را که شنید برای ادای نماز از منزل بیرون آمد، شب دوم نیز به همین ترتیب گذشت. ماجرا را از زیاد بن لبید پنهان داشت ولی چون شب سوم هم به این گونه گذشت زیاد از قضیه آگاه گشت و به محضر رسول خدا رسید و عرض کرد: یا رسول الله! دستور فرمودید دخترم را به جویبر تزویج کنم، با این که هم شأن ما نبود، به فرمان شما اطاعت کردم، دخترم را به عقد جویبر در آوردم. 🌴پیغمبر فرمود: مگر چه شده است؟ چه مسأله ای پیش آمده؟ زیاد گفت: ما برای او خانه ای با تمام وسایل مهیا کردیم، دخترم را به آن خانه فرستادیم اما جویبر با قیافه ای غمگین با او روبرو شد، سپس ماجرای شبهای گذشته را به عرض پیغمبر رسانید و اضافه کرد باز نظر، نظر شماست. 🌴حضرت جویبر را به حضور خواست و به او فرمود: جویبر! مگر تو میل به زن نداری؟ جویبر: یا رسول الله! مگر من مرد نیستم؟ اتفاقاً من به زن بیش از دیگران علاقه مندم. حضرت فرمود: من خلاف گفته شما را شنیده ام، می گویند: خانه ای با تمام لوازم برای تو تهیه کرده اند و در آن خانه دختر زیبا و آرایش کرده ای را در اختیار تو گذاشته اند ولی تو تاکنون با عروس حتی صحبت هم نکرده و نزدیک او نرفته ای، علت این بی اعتنایی چیست؟ 🌴جویبر عرض کرد: یا رسول الله ! هنگامی که وارد آن خانه وسیع شدم و تمام لوازم زندگی را در آن فراهم دیدم، به یاد روزهای گذشته افتادم که چه روزهایی بر من گذشت و اکنون در چه حالی هستم! از این رو خواستم قبل از هر چیز شکر نعمت را بجای آورم، شبها را تا به صبح مشغول تلاوت قرآن و عبادت گشتم و روزها را روزه گرفتم و در عین حال آنها را در مقابل این همه نعمتهای خداوند که به من عطا نموده چیزی نمی دانم. ولی تصمیم دارم از امشب زندگی عادی را شروع کنم و رضایت همسر و خویشان او را جلب نمایم، دیگر از من شکایت نخواهند داشت. 🌴رسول خدا زیاد را به حضور خواست و عین جریان را به اطلاع ایشان رسانید. جویبر و ذلفا شب چهارم به وصال یکدیگر رسیدند و مدتی با خوشی زندگی نمودند تا اینکه جهادی پیش آمد. جویبر با عزم راسخ در آن جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. 🌴پس از شهادت ایشان ذلفا خواستگاران زیادی پیدا کرد، به طوری که هیچ زنی به اندازه ذلفا در مدینه خواستگار نداشت و برای هیچ زنی به اندازه ذلفا، حاضر نبودند در راهش پول خرج کنند. 📚 بحار ج 22، ص 117 @tafakornab @shamimrezvan