eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
23.3هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
17.8هزار ویدیو
223 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃اگر کسی آیه ی زیر را بر روی مشتی خاک لانه مورچه هفت بار بخواند و در چهار گوشه ی محل کارخود پخش کند در آن جا مثل مورچه مشتری پیدا خواه شد . ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔸و اذا راوا تجارة او لهوا انقصوا الیها و ترکوک قائما قل ما عند الله خیرا من اللهو و من التجارةوالله خیر الرازقین 🔸 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ ┅┄🍃┄┄🍃┄┄🍃┄┅
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((آدم برفی)) 🌷اون دختر پر از شور و نشاط، بی صدا و گوشه گیر شده بود، با کسی حرف نمی زد. این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه. 🌷الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. اینطوری نمی شد، هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم. مغزم دیگه کار نمی کرد، نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود، نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم. دیگه مغزم کار نمی کرد. 🌷 خدایا به دادم برس، انگار مغزم از کار افتاده هیچ ایده و راهکاری ندارم.بعد از نماز صبح، خوابیدم، دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم. 🌷از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد، حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو از ، سفید شده بود. اولین برف اون سال، یهو ایده ای توی سرم جرقه زد.سریع از اتاق اومدم بیرون، مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد.– هنوز خوابه؟– هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه.رفتم سمت اتاق، دو تا ضربه به در زدم. جوابی نداد. 🌷رفتم تو، پتو رو کشیده بود روی سرش، با عصبانیت صداش رو بلند کرد.– من نمی خوام برم مدرسه. با هیجان رفتم سمتش، و پتو رو از روی سرش کنار زدم. 🌷– کی گفت بری مدرسه؟ پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم. زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش.برو بیرون حوصله ات رو ندارم. اما من، اهل شدن نبودم، محکم گرفتمش و با خنده گفتم: – پا میشی یا با همین پتو، گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها. 🌷پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد.– گفتم برو بیرون، نری بیرون جیغ می کشم.این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود. شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست. لبخند آمیزی صورتم رو پر کرد. 🌷– الهی به امید تو همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود، منم، گوله شده با بلندش کردم ? . ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((اعلان جنگ)) 🌷صدای جیغش بلند شده بود که من رو بزار زمین.اما فایده نداشت. از در اتاق که رفتم بیرون مامان با تعجب به ما زل زد. منم بلند و با خنده گفتم: 🌷– امروز به علت ، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد، از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند اونم سریع، تا بچه از دستم نیوفتاده? یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد. 🌷سوز برف که به الهام خورد، تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم. سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد.– من رو نزاری زمین، نندازی تو برف ها حالتش عوض شده بود. یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن.آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن، منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها، جیغ می زد و بالا و پایین می پرید. 🌷خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش. خورد توی سرش، با عصبانیت داد زد:– مهران! 🌷و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه، گوله بعدی رفت سمتش… سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید، جاخالی داد. سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد: 🌷– دیوونه ها، نمی گید مردم سر صبحی خوابن.گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید، هر چند، حیف! خورد توی پنجره.– مردم! پاشو بیا بیرون برف بازی، مغزت پوسید پای کتاب. 🌷الهام تا دید هواسم به سعید پرته، دوید سمت در. منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها. پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت و پرت کرد سمتم. 🌷تیرم درست خورده بود وسط هدف، الهام وارد بازی و برنامه من شده بود.جنگ در دو جبهه شروع شد. تو اون حیاط کوچیک، گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد، 🌷تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد. برعکس ما دو تا، که بدون کاپشن و دست و کلاه و حتی کفش، وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم، سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود.از طرف عضو بزرگ تر شد. من و الهام، یه طرف، سعید طرف دیگه ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید و در آوردن چکمه هاش ✍ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
💎امام سجّاد عليه السلام: همه خوبیها را در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است دیدم رَأَيتُ الخَيرَ كُلَّهُ قَدِ اجتَمَعَ في قَطعِ الطَّمَعِ عَمّا في أيدِي النّاسِ 📚الكافی جلد 2 صفحه 148 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ ✍💎امام سجاد (علیه السلام) عمّه ام،زینب، با وجود همه مصيبت ها ورنج هايى كه در مسيرمان به سوى شام به او روى آورد، حتّى يك شب اقامه نماز شب را فرو نگذاشت... 📚بحار،ج۴۴،ص۴۴۱ 【سَلامٌ عَلی قَلبِ زَینَبِ الصَّبور】 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‼️سرمایه گذاری صدقات برای فقرا 🔷 س 3318: آیا ای را که برای فقرا جمع آوری شده است، می توان در محلی کرد و اصل و سود آن را برای فقرا مصرف کرد؟ ✅ج: جایز نیست، مگر اینکه با باشد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا ✨فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾ ✨به نام خداوند رحمتگر مهربان ✨آنچه در آسمانها و در زمين است ✨تسبيح‏ گوى خداى هستند و ✨اوست‏ شكست‏ ناپذير سنجيده‏ كار (۱) 📚سوره مبارکه الحشر ✍آیه ۱ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸در این عصر زیبا 💗یک فنجان لبخند 🌸به دوستت هدیه کن 💗یک فنجان عشق به عزیزانت 🌸فنجانی ازصفا بردار 💗و خودت بنوش 🌸عصر زیباتون بخیر 🌷😊☕️🍰🍹🎂🍨🍧 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⚫️بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 4) 🔥عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد،یزید دستور داد که اسرا را هم به شام بفرستید. ⚡️کسانی که همراه سرهای مقدس سفر میکردند در اولین منزل فرود امدند تا غذا بخورند. در حالیکه مامورین مشغول خوشحالی و خوردن غذا و شرب خمر بودند، ناگهان دستی روی دیوار پدیدار شد و نوشت: 📛"آیا امتی که حسین را میکشند امید شفاعت جدش را روز حساب و قیامت دارند؟" 🔰مامورین مضطرب و هراسان شدند و خواستند دست را بگیرند که دست ناپدید شد. دوباره مامورین مشغول خوردن غذا شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛" نه این چنین نیست،بخدا قسم که اینها شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود." 🔴 مامورین دوباره سعی کردند دست را بگیرند و نتوانستند. دوباره مشغول غذا خوردن شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛"حسین را به حکم حاکم جور کشتند و این خلاف حکم خدا است." ♨️ غذا خوردن برای همه ناگوار شد و از آنجا کوچ کردند. ♻️مامورین ابن زیاد در راه سر حسین علیه السلام را از صندوق در آوردند و روی نی قرار دادند تا به منزلی رسیدند که راهبی در انجا زندگی میکرد. 🌹نیمه شب راهب متوجه شد از بیرون نوری از زمین تا آسمان✨ میدرخشد. بیرون امد و دید نور از سر حسین علیه السلام هست،نزد مامورین آمد و گفت: شماها کی هستید؟ 🔹مامورین ابن زیاد. 🔸این سر کیست؟ 🔹 سر حسین ابن علی 🔸کدام علی؟ 🔹 علی ابن ابیطالب. 🔸 مادرش کیست؟ 🔹فاطمه دختر رسول خدا. 🔸دختر پیامبرتان؟ 🔹بلی! 🔸وای بر شما که چه بد مردمی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت او را روی مژه ی چشمانمان نگه میداشتیم... ♦️ممکن است ده هزار دینار به شما بدهم و این سر را تا صبح به من بسپارید؟ مانعی ندارد. 🔴ده هزار دینار را گرفتند و سر را به راهب دادند. 🌸راهب سر را شستشو داد و معطر گردانید و روی زانو گذاشت و تمام شب گریه میکرد تا صبح سر حسین را مخاطب قرار داد و گفت: ای سر مقدس من گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و گواهی میدهم که محمد جد تو رسول خداست و من بر دین جد تو هستم.. 🌷 💥فردا صبح نزدیک شام که رسیدند،ماموران سر ابی عبدالله گفتند: بیایید دینارها را تقسیم کنیم مبادا یزید از ما بستاند، وقتی کیسه های زر را گشودند دیدند که دینارهای طلا به خزف تبدیل شده بود که یک طرف آن مکتوب بود: 🔴"و لا تحسبن الله غافلا عمّا یعمل الظالمون. و در طرف دیگر: 🔴 "و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون" 🌺اسرای اهل بیت چون نزدیک شام رسیدند ،تمام مردمان شام از کوچک و بزرگ برای تماشای اهل بیت و اظهار شادمانی از پیروزی یزید به استقبال شتافتند، ⚡️به منظور تکمیل تزیین شهر سه روز اهل بیت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع تزیینات اراستند. 🔥مردم مشغول لهو و لعب و رقص و پایکوبی شدند . اهل بیت وارد دمشق شدند... 📙 نفس المهموم ص423، 📔 صواعق المحرقه ص197. 📘مناقب ابن شهراشوب ج4 ص 82 📕نفس الهموم ص 429 📓 کامل بهایی ج2،ص186 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 🏴http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
🌱خوراک لوبیا سبز قاتل سلول های سرطان سینه است [ لوبیا سبز بهترین جایگزین برای گوشت قرمز از نظر جذب آهن است ] برای تمام خانوم‌هایی که سلامتشان برایتان مهم است بفرستید !👌🏻 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ﻭﻗﺘﯽ ﺫﻫﻦ ﻭ ﻗﻠﺒﺖ سـﺎﺯ آﺭﺯﻭﯾﺖ ﺭﺍ بزند ﻓﺮﮐﺎﻧﺴﺶ ﺗﺎ ﺍﺟﺎﺑﺖ آن می رود 《 》 زیراآنها همچون کفشهای کودکیت نه تنها برایت کوچکند بلکه تو را ازبرداشتن گامهای بزرگ بازمیدارند🌸 ♡• •♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📝 دعایی قرآنی برای جلوگیری از زن و شوهر (تبدیل طلاق به ) : ✨مرحوم شیخ بهایی (ره) دستور العمل زیر را برای جلوگیری از جدا شدن زن و شوهر مجرب دانسته و توصیه کرده است :👇👇 ✨زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ✨(۱۴آل عمران) 🍃هفت بار ، آیه چهاردهم از سوره مبارکه آل عمران را بخواند و بر نمک بدمد و آن نمک را در غذایی که زن و شوهر از آن میخورند بریزد. ان شاء الله آشتی خواهند نمود. http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ ┅┄🍃┄┄❤️┄┄🍃┄┅
🍃 هر کس صد و یڪ بار اسم✨ مبارک 《 》 بگویــد و به درگـاه خداوند عــرض✨ حاجـت نماید، مأیـوس نگـردد... http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
#ذکر_درمانے #اعمال_قبل_خواب 🖊پیامبر اڪرم(ص)؛ هرگاه بنده ای هنگام خوابش👈✿﷽✿بگوید خداوند به فرشتگان می گوید به تعداد نفس هایش تا صبح برایش حسنه بنویسند مطالب مشابہ ↩️ @shamimrezvan #ذڪرهاےگرـღگشا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرچمت راهرکجادیدم ⭐️دویدم یاحسین ♥️زیراین پرچم همیشه ⭐️خیردیدم یاحسین من زمین گیرم ولی تو ⭐️دستگیرم بوده ای ♥️غیر خوبی ازشما 🌙چیزی ندیدم یاحسین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸🍃 مطابق 📅 ۲۴ شهریور ۱۳۹۸ هجری شمسی ۱۵ محرم الحرام ۱۴۴۱ هجری قمری ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹ میلادی 🌸 اذکار روز یکشنبه : - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت 🌸 روز پانزدهم ماه قمری برای _خوب است به ویژه: 🔹آغاز معالجات و درمان 🔹تعلیم و تعلم 🔹ختنه اطفال 🔹کشاورزی 🔹انجام امور مهم 🔹ساخت و ساز 🔹دیدار بزرگان و سیاسیون 🔹برای مسافرت خوب است ❌ نوبت زایمان خوب نیست 🌷در ️یکشنبه مباشرت مثل شب قبل دارد . اما شب بکشنبه (یکشنبه که شب شد) مباشرت، و فرزند حاصل از آن گردد و به قسمت و سرنوشت خود راضی باشد ان شاءالله. ✂️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب است و موجب سرور و شادی می گردد. 🚫 یا در این روز از ماه قمری ، خوب نیست و موجب بیماری و درد شکم و کلیه و قولنج می شود . 💢️این یکشنبه برای (رفع موهای بدن با نوره) مناسب نیست. از فواید نوره: رفع دلگیری و پریشانی و درمان لاغری ، درمان سرطان سینه(استفاده برای زیر بغل) همچنین درمان سرطان خون ( در صورت بوییدن نوره) 🚫 یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 🚫 یکشنبه برای ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. 💢 وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. 🔹اذان صبح:۲۲ : ۵. 🔹طلوع آفتاب: ۴۶: ۶ 🔹اذان ظهر: ۰۰: ۱۳ 🔹غروب آفتاب: ۱۲: ۱۹ 🔹اذان مغرب : ۳۰ : ۱۹🔹نیمه شب شرعی :۱۷ : ۰۰ 💫ذات الکرسی عمود0:16 ❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است... 📚 منابع مطالب ما: الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190.، حلیة المتقین ، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و...تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ 🍃🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️مهربان خدای من با توکل به نام اعظمت ❣روزم را آغاز می کنم امید که در پایان روز ❤️لبخند رضایتت را نظاره گر باشم ❣بسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ❣ ❤️الهی به امید لطف و کرم تو ‎‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺روزمان را پر برکت و دهانمان را خوشبو کنیم به عطر صلوات بر محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌺 🌺الّلهُم صَلِّ علی محمَّدوَآلِ محمَّد وعجِّل فرجهُم🌺 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃 🌸🍃 خوشا صُبحے ڪہ خیرَش را تو باشے ردیـفِ نـابِ شِعــرش را تو باشے خوشا روزے ڪہ تا وقـٺِ غروبش دعـاےِ خوب و ذڪرش را تو باشے السلام علیک یا ابا صالح المهدی عج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ صبحم،بنامِ اربابم حسین(علیه السلام)💚 عالم،به عشقِ روی توبیدارمی شود💚 هر روز،عا‌شقـانِ تو بسیـارمی شود💚 وقتی،سـلام می دَهَمت،در نگاهِ من💚 تصویرِ کربلای تو، تکرار می شود🕌 💚 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 24 شهریور ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:22 ☀️طلوع آفتاب: 06:46 🌝اذان ظهر: 13:00 🌑غروب آفتاب: 19:12 🌖اذان مغرب: 19:30 🌓نیمه شب شرعی: 00:17 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💗پیام رهبری👆 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر رکعت دوم⇦حمدو3توحید 📚جمال الاسبوع۵۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💗پیام رهبری👆 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر رکعت دوم⇦حمدو3توحید 📚جمال الاسبوع۵۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👈 بهترین صبحانه غذاهای باطبع گرم است تا مانع رخوت وسستی صبحگاهی شود 🔹ارده وعسل 🔸کره مربا 🔹حلوا ارده 🔸شیرعسل 🔹عدسی با گلپر 🔸فرنی بامربا 🔹نیمرو @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹الهی1شنبه۲۴شهریور🌹 🌼آغازی باشد برای 🌸شکرنعمت‌هايت 🌺قلبمان پرازمهربانی 🌼زندگیمان پرازآرامش 🌸روحمان غرق درمحبت 🌺ودستانمان سرشاراز 🌼لطف الهی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹🍃🍃🌹 ✨🌹از مرحوم میرداماد نقل است هرکس سوره یس را در هفت روز هر روزی سه مرتبه بخواند وبعد از قرائت سوره دعا معروف 🍃✨یا مَنْ تُحِلُّ بِه عَقْدِ الْمَکارِهِ ...(در مفاتیح الجنان متن این دعا ‌ذکر شده یا سرچ کنید در اینترنت) ✨🍃 را نیز یک مرتبه بخواند سریعاً دعایش به اجابت خواهد رسید.ان شاالله 👈اما شروع این ختم بستگی به نوع درخواست ‌آن شخص دارد 🔸روز یکشنبه برای طلب عـــــزت ومقام 🔹روز دوشنبه برای پیـــــروزی وظفر (بر مشکلات ودشمن) 🔸روز سه شنبه برای دفع شـــــر کسی که قصد او را کرده است و دفع شر دشمن 🔹روز پنج شنبه برای طلب رزق وروزی و وســـعت در ‌آن 🔸روز جمعه برای ازدواج (روز شنبه وچهارشنبه ‌ذکر نشده است) 📚گلهای ارغوان۱۴۹/۱; ختوم واذکار۱۵۲/۱; صحیفة المهدیه۳۹ 🍃🌸 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه (بهار) 🌷دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود. اما نیم ساعت، بعد از ورود سعید، صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود. حتی برف های روی درخت رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم.طی یک حمله همه جانبه، موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم و حتی چندین گوله برف، به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد.? 🌷وقتی رفتیم تو، دست و پای همه مون سرخ سرخ بود و مثل موش آب کشیده، خیس شده بودیم. مامان سریع حوله آورد، پاهامون رو خشک کردیم. بعد از ظهر، الهام رو بردم پالتو، دستکش و چکمه خریدم، مخصوص کوه. و برای جمعه، ماشین پسرخاله ام رو قرض گرفتم، چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون. من، الهام، سعید مادر باهامون نیومد. 🌷اطراف مشهد، توی فضای باز، آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم. برف مشهد آب شده بود، اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود و این تقریبا برنامه هر ما شد. چه سعید می تونست بیاد، چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می موند. 🌷اوایل زیاد راه نمی رفتیم، مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود. الهام تازه کار بود و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش، خیلی زود انرژیش رو از بین می برد. 🌷اما به مرور، حس تازگی و هوای محشر برفی، حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد.هر جا حس می کردم داره کم میاره، دستش رو محکم می گرفتم: – نگران نباش، خودم حواسم بهت هست.کوه بردن های الهام و راه و چاه بلد شدن خودم، از حکمت های دیگه اون استخاره ها بود. 🌷حکمتی که توی چهره الهام، به وضوح دیده می شد. چهره گرفته، سرد و بی روحی که کم کم و به مرور زمان می شد گرمای زندگی رو توش دید. و اوج این روح و زندگی رو زمانی توی صورت الهام دیدم که بین زمین و آسمان، معلق، داشتم پنجره ها رو برای عید می شستم.با یه لیوان چای اومد سمتم – خسته نباشی، بیا پایین، برات چایی آوردم.نه عین روزهای اول و قبل از جدا شدن از ما، اما صداش، گرفته بود. 🌷عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد، خیلی تعجب کرد. خوب نشده بود، اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود. هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت که توکل بر خدا اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می کردیم. اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود. – اونقدر چهره ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم، با خودت چی کار کردی پسر؟ 🌷و من فقط خندیدم. روزگار، استاد سخت گیری بود. هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت. حرف از جا افتادن چهره شد یهو دلم کشیده شد به عکس صورت شهیدای ✍ادامه دارد.. °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📝 (تماس ناشناس) 🌷ازدانشگاه برمی گشتم که تلفنم زنگ زد. صدای کامل مردی بود، ناآشنا. خودش رو معرفی کرد.– شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن. گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید و شخصیت شناسی تون خیلی خوبه. ما بر حسب و موقعیتی می خوایم نیرو گزینش کنیم. 🌷می خواستیم اگر برای شمامقدوره از مصاحبت تون تو این برنامه استفاده کنیم.از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم.محکم و در استفاده از کلمات و لغات فوق العاده دقیق.– آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن، ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره. 🌷شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حداقل، به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده یه سر برم اونجا.تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم. مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من، برای اونها درست کرده.– هیچی، چیز خاصی نگفتم. فقط اون دفعه که باهام اومدی سر کارم، فقط همون ماجرا رو براشون گفتم. 🌷جا خوردم، تو اون لحظه هیچ چیز خاصی یادم نمی اومد.– ای بابا، همون دفعه که بچه های گروه رو دیدی. بعدش گفتی از اینجا بیا بیرون، اینها قابل اعتماد نیستن تا چند وقت بعد هم، همه شون می افتن به جون هم. ولی چون تیم شدن تو این وسط ضربه می خوری. 🌷دقیقا پیش بینی هایی که در مورد تک تک شون و اون اتفاقات کردی درست در اومد. من فقط همین ماجرا و نظرم رو به علیمرادی گفتم. دو دل شدم، موندم برم یا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم. به نظرم توی ماجرایی که اتفاق افتاده بود، چیز چندان خاصی نبود و تصور و انتظار اون آقا از من فراتر از این کلمات بود. 🌷– این چیزها چیه گفتی پسر؟ نگفتی میرم، خودم و خودت ضایع میشیم؟ پس فردا هر حرفی بزنی می پرسن اینم مثل اون تشخیص قبلیته؟ تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود. در نهایت دلم رو زدم به دریا، هر چه باداباد. حس کنجکاوی و جوانی آرامم نمی گذاشت واینکه اولین بار بود توی چنین شرایطی به عنوان مصاحبه کننده قرار می گرفتم. هر چند برای اونها عضومفیدی نبودم، اما دیدن شیوه کار وفرصت یادگرفتن از افراد با تجربه، می تونست تجربه فوق العاده ای باشه ادامه دارد... @tafakornab @shamimrezvan