فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم
💫الهی به امیدتو
گاهی
فکر میکنم آفتابگردانها هم،
از من عاقلترند که تا چشم باز می کنند؛
سر به سوی تو، بالا میگیرند!
معبودم...
صبحی که با
سلامِ تو کلید میخورد؛ آرام، به مقصدِ شب ختم میشود...
✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
دل انگیزتـرین
صبح زندگی ما
روز آمدنِ توست.
بیا و معـــــنای
زندگی دل انگیز
را به ما بفهمان..
#اللهم_عجل_لولیکـ_الفرج
#حدیث_روز☝️ #تقوای_الهی_پیشه_کن
🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 15 اسفند ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:06
☀️طلوع آفتاب: 06:29
🌝اذان ظهر: 12:16
🌑غروب آفتاب: 18:03
🌖اذان مغرب: 18:21
🌓نیمه شب شرعی: 23:34
#طلب_عافیت_برای_بیماران_کرونا☝️
#ذکرروزپنجشنبه💙
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
#پیام_سلامتے
هر آنچه باید برای پیشگیری از شیوع کرونا ویروس در نانوایی ها رعایت شود.❗️
#کرونا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پنج شنبه است
💫 #شهدا رویاد کنیم...
✨با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
💫برای در گذشتگان
✨ شاید همه دلتنگیم ؛ بهر #پدرباشد
💫که نیست یااینکه دل دیوانه وار دلتنگ
✨ #مادرمیشود. #روحشان قرین #رحمت_الهی
💫تمام اسیران خاک
✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ای آبِروی عالمین خورشیدِ شهرِ کاظمین
✨ای آسمانِ دیدهات بارانی از بهرِ حسین
🌸درصحنِ گوهرشاد تا میآیم از بابالجواد
✨گویا به صحنت میرسم از مدخلِ بابالمراد
#میلاد_امام_جواد(ع)
#میلاد_حضرت_علی_اصغر(ع)
#مبارکباد✨💞🎉🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الـهـی که امـروزتـون
💕پرباشه از خبرای خوش
🌸پر باشه از پـیام های
💕زیبـای عشق و محبت
🌸الـهـی خـدا هر لحظه
💕حواسش بهتون باشه
🌸آخرهفته خوبی داشته باشید
#ذکر_درمانے #هرحاجتی
#ذکر_برای_اینکه_هر_چه_از_خدا_بخواهد_روا_گردد
🌸برای ادای قرض و وسعت رزق و اقبال و سعادت روز پنجشنبه یا جمعه دو رکعت نماز بخواند و آن روز را روزه دارباشد و قبل از نماز صد مرتبه صلوات بفرستد به هر نیتی که دارد و در هر رکعتی بعد از فاتحه 15 مرتبه آیةالکرسی بخواند و 25 مرتبه سوره توحید و بعد از نماز 4100 دفعه یا وهاب بگوید و سعی کند که از اول شروع به نماز تا اتمام ختم سخن نگوید بعد از نماز هر چه از خدا بخواهد روا گردد .
📗منبع : گلهای ارغوان ج 1 ص 27
┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
#ذکر_درمانے #دفع_مرگ_ناگهانی
🍃🍂 طول عمر🍃🍂
✍ جہت طول عمر و دفع مرگِ بد
و توسعہ معاش بعد از هر نماز
۱۸ بار ذڪر《 #یاحیّ》
را مداومت ڪنند
🗞 کلیات مفاتیح الحاجات ۲۶
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
هدایت شده از بنرها
🔥مجموعه ای از داستان های کوتاه و پند آموز
🌈 #حکایت_های_سعدی
🌈 #عبیدزاکانی
🌈 #مثنوی_معنوی
🌈 #بهلول_داناوملانصرالدین
را برای شما عزیزان در نظر گرفتم ، داستان هایی که علاوه بر کوتاه و مختصر بودنشان دارای محتوا و پیام خیلی مهمی در زندگی می باشد و برخی از آنها شاید در زندگی ما پیش آمده باشد.🔥
با ما باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_هفتم :
❤️هنوز کفشهایم را از پایم درنیاورده بودم که صدای جیغ مادر و سپس طوفانی از جنس دانیالِ مسلمان به وجودم حمله ور شد. همان برادری که هیچ وقت اجازه نداد زیر کتک های پدر بروم، حالا هجوم بی مهابایش، اجازه نفس کشیدن را هم میگرفت. و چقدر کتک خوردم.. و چقدر جیغ ها و التماس های مادر، حالم را بهم میزد.. و چقدر دانیال، خوب مسلمان شده بود.. یک وحشیِ بی زنجیر..
و من زیر دست و پایش مانده بودم حیران، که چه شد؟؟ کی خدایم را از دست دادم؟؟ این همان برادر بود؟؟ و چقدر دلم برایِ دستهایش تنگ شده بوده.. چه تضاد عجیبی.. روزی نوازش.. روزی کتک.
یعنی فراموش کرده بود که نامحرمم؟؟ الحق که رسم حلال زاده گی را خوب به جا آورد و درست مثل پدر میزند.. سَبکش کاملا آشنا بود.. و بینوا مادر که از کل دنیا فقط گریه و التماس را روی پیشانی اش نوشته بودند..
دانیال با صدایی نخراشیده که هیچگاه از حنجره اش نشنیده بودم؛ عربه میزد که (منو تعقیب میکنی؟؟ غلط کردی دختره ی بیشعور.. فقط یه بار دیگه دور و برم بپلک که روزگارتو واسه همیشه سیاه کنم). و من بی حال اما مات مانده.. نه، حتما اشتباه شده.. این مرد اصلا برادر من نیست.. نه صدا.. نه ظااهر.. این مرد که بود..؟؟؟ لعنت به تو ای دوست مسلمان، برادرم را مسلمان کردی..
از آن لحظه به بعد دیگر ندیدمش، منظورم یک دل سیر بود.. از این مرد متنفر بودم اما دانیالِ خودم نه.. فقط گاهی مثل یک عابر از کنارم درست وسط خیابان خانه و آشپزخانه مان رد میشد.. بی هیچ حسی و رنگی.. و این یعنی نهایت بدبختی.. حالا دیگر هیچ صدایی جز بد مستی های شبانه پدر در خانه نمیپیچید.. و جایی،شبیه آخر دنیا…
مدتی گذشت. و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم، مادر نگران بود و من آشفته تر.. این مسلمان وحشی کجا بود؟؟ دلم بی تابیش را میکرد. هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم. اما دریغ از یک نشانی.. مدام با موبایلش تماس میگرفتم، اما خاموش.. به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم، اما خبری نبود.. حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند.. من گم شده بودم یا او؟؟؟
هروز به امید شناسایی عکسی که در دستم بود در بین افراد مختلف سراغش را میگرفتم، به خودم امید میدادم که بالاخره فردی میشناسدش. اما نه.. خبری نبود.. و عجیب اینکه در این مدت با خانواده های زیادی روبه رو شدم که آنها هم گم شده داشتند. تعدادی تازه مسلمان.. تعدادی مسیحی.. تعدادی یهودی..
مدت زیادی در بی خبری گذشت. و من در این بین با عثمان آشنا شدم. برادری مسلمان با سه خواهر. مهاجر بودند و اهل پاکستان. میگفت کشورش ناامن است و در واقع فرار کرده که اگر مجبور نبود، می ماند و هوای وطن به ریه می کشید. که انگار بدبختی در ذاتشان بود. و حالا باید به دنبال کوچکترین خواهرش هانیه، که ۲۲ سال داشت ، خیابانها و شهرها را زیرو رو میکرد..
ادامه دارد..
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡