فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خدایا باتوکل به تو
✨پنجره ماه رمضـ🌙ـان را بازمیکنیم
🌸1 مــ🌙ـاه خیر وبرکت
✨1 مـ🌙ــاه سلامتی وسعادت
🌸1 مـ🌙ــاه دلدادگی و عاشقی
✨1 مــ🌙ـاه زندگی خدایی
🌸به همه ما عطابفرما🤲😊
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙ای احمدیان به نام احمد صلوات
🌙هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
🌙از نور محمدی دلم مسرور است
🌙پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
#شروع_ماه_مبارک_رمضان_برهمه_مبارک❤️
🌷الّلهُمَّ 🌟💐
🌷صلّ🌟💐
🌷علْی 🌟💐
🌷محَمَّدٍ 🌟💐
🌷وآلَ🌟💐
🌷محَمَّدٍ🌟💐
🌷وعَجِّل🌟💐
🌷 فرَجَهُم🌟💐
🌷الّلهُمَّ 🌟💐
🌷صلّ🌟💐
🌷علْی 🌟💐
🌷محَمَّدٍ 🌟💐
🌷وآلَ🌟💐
🌷محَمَّدٍ🌟💐
🌷وعَجِّل🌟💐
🌷 فرَجَهُم🌟💐
🌷الّلهُمَّ 🌟💐
🌷صلّ🌟💐
🌷علْی 🌟💐
🌷محَمَّدٍ 🌟💐
🌷وآلَ🌟💐
🌷محَمَّدٍ🌟💐
🌷وعَجِّل🌟💐
🌷 فرَجَهُم🌟💐
🌷الّلهُمَّ 🌟💐
🌷صلّ🌟💐
🌷علْی 🌟💐
🌷محَمَّدٍ 🌟💐
🌷وآلَ🌟💐
🌷محَمَّدٍ🌟💐
🌷وعَجِّل🌟💐
🌷فرَجَهُم🌟 💐
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حدیث_روز☝️ #مومن_دوست_خداست
🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 6 اردیبهشت ماه 1399
🌞اذان صبح: 04:48
☀️طلوع آفتاب: 06:19
🌝اذان ظهر: 13:02
🌑غروب آفتاب: 19:46
🌖اذان مغرب: 20:05
🌓نیمه شب شرعی: 00:17
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#دعای_روز_اول_ماه_مبارک_رمضان
اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِى فِيهِ صِيَامَ الصَّائِمِين
َ وَ قِيَامِى فِيهِ قِيَامَ الْقَائِمِينَ
وَ نَبِّهْنِى فِيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِين
َ وَ هَبْ لِى جُرْمِى فِيهِ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
وَ اعْفُ عَنِّى يَا عَافِيا عَنِ الْمُجْرِمِينَ.
ترجمه:
خدایا! روزه مرا در این روز مانند روزه داران حقیقی که مقبول توست قرار ده، و اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی، و مرا از خواب غافلان بیدار ساز و گناهم را ببخش ای معبود جهانيان و درگذر از من اى بخشنده ي گنهکاران
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
4_5945172552363017422.mp3
10.72M
📖 تحدیر #جز_اول_قرآن_کریم📖
🔷 استاد معتز آقایی🔷
🔶 به روش تند خوانی🔶
🌙 #ویژه_نامه_رمضان 🌙
#التماس_دعا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
پرهیزگار 1.mp3
12.31M
⬆〖ترتیل #جزء_اول قرآن〗
🎤استاد پرهیزگار
ثواب سی جزء را هدیه بدهیم
به روح علما وشهدا و تمام اموات بنده حقیروشمابزرگواران🌸🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌺رمضان ماهى است كه
🌸ابتدايش رحمت و
🌺ميانه اش مغفرت و
🌸پايانش
🌺اجابت است....
🌸 #بهارقرآن_مبارک_باد
🌺در اولین روز ماه رمضان
🌸به من توفیق
🌺تلاش درشکست
🌸صبر درنومیدی
🌺ایمان بدون ریا
🌸مناجات بی غرور
🌺عشق بی هوس
🌸دوست داشتن اطرافیانم را روزی کن🤲
🌺 #شروع_هفته_تون_عالی_وبی_نظیر🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#علامت_انسان_صبور☝️
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌹 #ذکر_درمانی ختم هایی برای #حاجاتی_خاص
🌸به قصد بر آمدن حاجت در یک هفته، در ساعت معین ، این اذکار مفید و موثر را بخواند;
🌼 ((البته بهتر است بعد از نماز انجام دهد)) :
🌸 روز شنبه 1060 بار ذکر [ یا غَـنِی ] برای توانگری ،
🌼 روز یکشنبه 489 بار ذکر [ یا فَتّاح ] برای گشایش کار ها و بخت ،
🌸 روز دوشنبه 129 بار ذکر [ یا لَطیف ] برای حاجات نهان و غمهای درون ،
🌼 و سه شنبه 903 یار ذکر [ یا قابِـض ] جهت رسیدن به مطلوب ،
🌸 روز چهارشنبه 541 بارذکر [ یا مُتَعال ] برای پیدا کردن شغل و منصب ،
🌼 پنجشنبه 308 بار ذکر [ رَزّاق ] جهت افزون شدن روزی ،
🌸 و روز جمعه 256 بار ذکر [ نُـور ] جهت نورانیت دل و عزت بسیار مفید است.
📚 رهنمای گرفتاران ، ص۲۲۵
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
#سوره_درمانے
#گشایش_بخت
اگر ازدواج دختری سر نمی گیرد و خواستگار بیاید اما بهم بخورد سوره مبارکه طه را مقابل قبله بر آب پاک بخوانند و دختر آن آبرا بر سر ریزد و تا ۷ روز صورت خود را با ان مرطوب نماید بزودی به خانه بخت رود و شوهر کند
❗️باید بدن پاک باشد
در زیر پای خود تشتی قرار دهید و آب باقیمانده را درون باغچه یا در اب روان و پاک بریزید
📖طم طم
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستان_شب از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان فنجانی چای با خدا
#قسمت_۵۶
❤️موبایل وتلفن خونه ات از طریق اون حسام عوضیو رفقاش کنترل میشه..تو فردا مرخص میشی.. این گوشی رو یه جای مناسب قایم کن تا وقتی رفتی خونه بتونم باهات تماس بگیرم.. فقط مراقب باش که کسی از جریان بویی نبره.. بخصوص اون سگه نگهبانت.. دانیال واسه دیدنت لحظه شماری میکنه.. فعلا بای)
اینجا چه خبر بود؟ صوفی چه میگفت؟؟ او و دانیال در ایران چه میکردند؟؟ منظورش از اینکه همه چیز با دیده ها
ی او و شنیده های من فرق دارد، چیست؟؟
فردای آن شب از بیمارستان مرخص شدم. و گوشیِ مخفی شده در زیر تشک را با خود به خانه بردم. تمام روز را منتظر تماسِ صوفی بودم اما خبری نشد..
نگران بودم .چه چیزی انتظارم را میکشید.تازه به حسام و صبوری هایش عادت کرده بودم اما حرفهایِ تلگرافی صوفی نفرتِ دوباره را در وجودم زنده کرد.
بعد از یک روز گوشی روشن شد. صوفی بود:( سارا تو باید از اون خونه فرار کنی.. در واقع حسام با نگهداشتن تو میخواد دانیال رو گیر بندازه.. اون خونه به طور کامل تحتِ نظره..)
ابهام داشت دیوانه ام میکرد:( من میخوام با دانیال حرف بزنم.. اون کجاست؟؟)
با عجله جواب داد:( نمیشه.. من با تلفن عمومی باهات تماس میگیرم تا ردمونو نزنن، اون نمیتونه فعلا از مخفیگاش بیاد بیرون..سارا..تو باید از اونجا خارج شی، البته طبق نقشه ی ما)
نقشه؟؟ چه نقشه ایی؟؟
حسام خوب بود،یعنی باید به صوفی اعتماد میکردم؟؟ اسم دانیال که درمیان باشد، به خدا هم اعتماد میکنم.
ترس، همزادهِ آن روزهایم شده بود و سپری شدنِ ثانیه ایی بدون اضطراب نوعی هنجار شکنی محسوب میشد.
دو تماسش بیشتر از یک دقیقه طول نکشید و تقریبا فقط خودش حرف زد.
دو روز بعد دوباره تماس گرفت تا نقشه ی فرار را بگوید. اما سوالی تمامِ آن مدت مانندِ خوره به جانم افتاده بود.
به تندی شروع به گفتن اسلوبِ نقشه اش کرد. به میان حرفش پریدم:(چرا باید بهت اعتماد کنم؟ از کجا معلوم که همه ی حرفات دروغ نباشه و نخوای انتقامِ همه ی بلاهایی رو که دانیال سرت آورده از من بگیری ؟ حسام تا اینجاش که بد نبوده.. )
لحنش آرام اما عصبی بود:( سارا، الان وقتِ این حرفا نیست..حسام بازیگر قهاریه.. اصلا داعش یعنی دروغ گفتن عین واقعیت.. اگه قرار بود بلایی سرت بیارم، اینکارو تو اون کافه، وسط آلمان میکردم نه اینکه این همه راه به خاطرش تا ایران بیام.)
دیگر نمیدانستم چه چیز درست است:( شاید درست بگی.. شایدم نه..) تماس را قطع کرد، بدون خداحافظی… حکمِ ذره ایی را داشتم که معلق میانِ زمین و آسمان، دست و پا میزد.. صوفی و حسام هر دو دشمن به حساب میآمدند.. حسامی که برادرم را قربانی خدایش کرد و صوفی که نویدِ انتقام از دانیال را مهر کرد بر پیشانیِ دلم.. به کدامشان باید اعتماد میکردم؟؟ حسام یا صوفی..؟؟
شرایط جسمی خوبی نداشتم. گاهی تمام تنم پر میشد از بی وزنی و گاهی چسبیده به زمین از فرط سنگینی ناله میکرد. و در این میان فقط صدای حسام بود و عطرِ چایِ ایرانی…
آرام به سمت اتاق مادر رفتم. درش نیمه باز بود. نگاهش کردم. پس چرا حرف نمیزد؟ من به طمعِ سلامتی اش پا به این کشور گذاشته بودم، کشوری که یک دنیا تفاوت داشت با آنچه که در موردش فکر میکردم. فکری که برشورهای سازمانیِ پدر و تبلیغات غرب برایم ساخته بود. اما باز هم میترسیدم.. زخم خورده حتی از سایه ی خودش هم وحشت دارد..
مادر تسبیح به دست روی تختش به خواب رفته بود.. چرا حتی یکبار هم در بیمارستان به ملاقاتم نیامد؟ مگر ایران آرزویِ دیرینه اش نبود؟ پس چرا زبان باز نمیکرد؟!
صدای در آمد و یا الله گوییِ بلند حسام. پروین را صدا میزد، با دستانی پر از خرید.. بی حرکت نگاهش میکردم و او متوجه من نبود.. او یکی از حل نشده ترین معماهایِ زندگیم بود. فردی که مسلمانیش نه شبیه به داعشی ها بود و نه شبیه به عثمان.. در ظرفِ اطلاعاتیم در موردِ افراد داعش کلامی جز خشونت، خونخواری، شهوت و هرزگی پیدا نمیشد و حسام درست نقطه ی مقابلش را نشانم میداد، مهربانی، صبر، جذبه، حیا و حسی عجیب از خدایی که تمام عمر از زندگیم حذفش کردم. صوفی از مهارتش در بازیگری میگفت، اما مگر میشد که این همه حسِ ملس را بازی کرد؟ نمیدانم.. شاید اصلا دانیال را هم همینطور خام کرده بود..
اسلام ِعثمان هم زمین تا آسمان با این جوان متفاوت بود. عثمان برای القایِ حس امنیت هر کاری که از دستش برمیآمد، دریغ نمیکرد.از گرفتن دستهایم تا نوازش..اما حسام هنوز حتی فرصتِ شناسایی رنگِ چشمانش را هم به من داده ومن آرام بودم، به لطفِ سر به زیری و نسیمِ خنکِ صدایش… بعد کمی خوش و بش با پروین، جا نمازی کوچک از جیبش در آورد و به نماز ایستاد!
ادامه دارد....
@tafakornab
@shamimrezvan
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#حدیث
💎پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم
❤️خداوند را با تمام دلتان
دوست بدارید❤️
📕کنزالعمال ۴۴۱۴۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh