4_624599377117185076.pdf
270K
#متن #زیارت #امام_حسین(ع)👆
(پی دی اف)
در روز عرفه
#التماس_دعا ❣
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
4_624599377117185055.mp3
13.38M
#صوت #دعای #عرفه👆
حاج مهدی سماواتی
#التماس_دعا ❣
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
1_91187839.pdf
228.8K
#متن #دعای #عرفه👆
(دی دی اف دعای عرفه)
#التماس_دعا ❣
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
#سلام_امام_زمانم 💚
🍃🌼مهدیا ...
کعبه
شد ازتابِ تو بی تاب...
💫بتـــــــ❤️ــاب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#سلام_اربابم #صبحم_بنامتان
#صبحگاهان ڪه خیالٺ بہ سرم مےآید
دسٺ برسینہ دلم سمٺ #حرم مےآید
بعد هر ذڪر #سلامے ڪه بہ تو مےگویم
#عطرسیب اسٺ ڪه از دور وبرم مےآید
#صلےالله_علیڪ_یاسیدالشهدا🌷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حدیث_روز☝️#بهترین_مردم
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه ٩ مرداد ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.٣٣
☀️طلوع آفتاب: ٠٦.١١
🌝اذان ظهر: ١٣.١١
🌑غروب آفتاب: ٢٠.١٠
🌖اذان مغرب: ٢٠.٣٠
🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.٢٢
#روز_عرفـــه
#روز_اهدای_خون
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#تفاوت_عشق_زمینی_وعشق_آسمانی☝️
#ذکرروز👆
🌸ذكر روز پنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#پیام_سلامتی
✅چند وعدهی مناسب برای
یک صبحانه مقوی و کامل :👌🏻
▫️یه کاسه عدسی با نان سبوس دار
▫️دوعدد تخم مرغ عسلی با نان سنگک
▫️کره بادام زمینی و عسل با نان
▫️املت کم چرب با نان سبوس
▫️پنیر و گردو با نان سبوس
+ در انتخاب وعدهی صبحانه حتما دقت کنید و سرسری این وعدهی مهم را به سر انجام نرسانید...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه تون عالی🌸
امروز ۹ ذی الحجه🕋
روز دعا و نيايش❣
روز عشق الهی💖
خدایا❣
به برکت این روز عزیز
بهترین هارا نصیبمان کن
وبرایمان اقبالی روشن و
عاقبت نورانی رقم بزن
الهی آمین ❣
تقدیم با بهترین آرزوها 🌸🍃
عرفه روزشکستن
بت هاےدرونه
روز زدودن قلب ازغبارعصیان وروزخداو
خدایےشدن است
دعامیکنم خداازتوبگیرد
هرآنچه که خداراازتومیگیرد
#عرفه_مبارک🎉🎊
#عرفه...
روزدعوت عاشقانه به سوی خداست
روزعرفه روزنیایش و
روزبارش چشم های خاکیان برشما
دوست خوبم مبارک
#التماس_دعا
درلحظات قشنگ وخلوتتون
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ذکر_برای_اینکه_هر_چه_از_خدا_بخواهد_روا_گردد
🌸برای ادای قرض و وسعت رزق و اقبال و سعادت
روز پنجشنبه یا جمعه دو رکعت نماز بخواند
و آن روز را روزه دارباشد و قبل از نماز صد مرتبه صلوات بفرستد
به هر نیتی که دارد و در هر رکعتی بعد از فاتحه 15 مرتبه آیةالکرسی بخواند
و 25 مرتبه سوره توحید و بعد از نماز 4100 دفعه یا وهاب بگوید
و سعی کند که از اول شروع به نماز تا اتمام ختم سخن نگوید بعد از نماز هر چه از خدا بخواهد روا گردد .
📗منبع : گلهای ارغوان ج 1 ص 27
┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#ذکر_درمانے
#رفع_غم_و_ناراحتی
#حفاظت_از_ترس
🌸✨ هرکس ۷ هفته هر روز
از پنجشنبه ۷۰ بار بگوید
حَسبيَ اللهُ الحَسيب
خدا مطالب در نظرش را کفایت
کند و او را از آنچه میترسد
حفظ نماید✨
📚 معراج الذاکرین ۹۶
ڪلیڪ ڪنید↩️
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_ششم✍ بخش چهارم
🌼🌸عمو و زنش بعد از کلی سفارش به هادی و محبت به من رفتن………….
اومدم برم تو اتاقم هادی نگذاشت و یک پتو آورد و انداخت رو من و گفت همین جا بخواب و خودش رفت وبرام شام آورد و نشست پهلوی من تا بخورم …..
🌸🌼رفتار هادی فرق کرده بود ولی نمی دیدم که با اعظم هم بد باشه ظاهرا قهر بودن ولی حرفی بهش نزد و با هم رفتن خوابیدن …. فردا جمعه بود و تعطیل من صبح که نماز خوندم رفتم تو اتاقم و تا نزدیک ظهر خوابیدم و با نوازش هادی بیدار شدم گفت : بلند شو فدات بشم برات چلو کباب گرفتم که خیلی دوست داری پاشو بیا که سرد میشه پاشو …..
🌼🌸نمی دونستم چطور اون کینه ای که تو قلبم کاشته بودن رو فراموش کنم و برم با اونا سر یک سفره بشینم…… هادی تردید منو دید و هی اصرار کرد تا بلند شدم اعظم سفره ی رنگینی انداخته بود و گفت : بفرما ملکه همه چیز حاضره نشستم ولی دستم تو سفره نمی رفت ……
🌸🌼هر طور بود اون روز رو گذروندم و فردا حالم بهتر شده بود و رفتم مدرسه وقتی برگشتم .. اعظم در و باز کرد………. تا وارد حیاط شدم حسین لب حوض با همون خندهی مسخره اش نشسته بود فورا برگشتم بیرون و درو بستم و رفتم سر کوچه تا اون بره ولی نرفت ..من ندیدم که بره وقتی هادی رسید با اون رفتیم تو پرسید چرا اینجا وایسادی گفتم حسین اینجاس ترسیدم اومدم بیرون تا تو بیای …..
🌼🌸هادی عصبانی کلید انداخت و رفت تو و اعظم رو صدا کرد اونم اومد لب پنجره … سرش داد زد باز حسین اومده بود اینجا چیکار کنه؟ …اون همین طور که یک قاشق تو دستش بود اونو رو هوا بلند کرد و گفت : اوووووخدا به خیر کنه حسین کجا بود اینم برنامه ی امروزمون همینو کم داشتیم ….
هادی یک کم باهاش جر و بحث کرد و من مطمئن شدم اعظم هنوز توی نقشه اس که منو از سرش باز کنه ……
🌸🌼یک هفته گذشت حسین سر کوچه ….دم مدرسه…. و بی موقع وقتی هادی خونه نبود میومد و خودشو با نگاهی که انگار می خواد منو بخوره نشون می داد از عمو هم خبری نبود تازه اون چیکار می خواست بکنه حالا بیشتر هراسم از حسین بود و می دونستم با نگاهی که به من می کنه منتظر فرصته …. هر وقت در می زدم فکر می کردم الان دستم رو می کشه تو برای همین صبر می کردم تا هادی برسه ……تا اون روز….
🌼🌸سرم روی پام بود اعظم هنوز داشت دری وری می گفت که صدای زنگ بلند شد …. کی می تونست باشه کنجکاو شدم و اومدم بیرون که دیدم عمه شکوه با عمو دارن میان باورم نمی شد …
عمه برای چی با عمو اومده؟ ….
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○