#پیام_سلامتی
✅صبحانه ی عالی برای افزایش حافظه !🤓
▫️یکی از بهترین مواد طبیعی برای افزایش حافظه و تمرکز، ترکیب عسل و گردوست
+ همچنین این ترکیب برای از بین بردن غم و رکود روحی نیز بسیار مناسب است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام به اخرین شنبه آذر خوش آمدین
امیـدوارم اول هفتـه تون
با بهترین لحظه ها
و موفقیتها گره بخوره
و سرشار از خیر و برکت
و لبریز از آرامش باشه
و تا انتهای هفته
حال دلتون خوب خوب باشه
🌸 شروع هفته تون عالی🌸
#دعا_درمانی
#ختم_حاجت_بسیارمجرب
4 هفته هر هفته رو به یک جانب بخواند
#اول رو بسوی مشرق کرده بخواند جن و انس مطیع او شود
#دوم اگر به مغرب کند و بخواند زهد و تقوی حاصل شود
#سوم اگر روی به جنوب کند بخواند مستغنی شود و
#چهارم اگر روی به شمال کند و بخواند #جمیع_مهمات او برآید و طریق خواندش به این قرار است :
روز شنبه 70 مرتبه
روز یک شنبه 60 مرتبه
روز دوشنبه 50 مرتبه
روز سه شنبه 40 مرتبه
روز چهارشنبه 30 مرتبه
روز پنج شنبه 20 مرتبه
روز جمعه 10 مرتبه
بسم الله الرحمن الرحیم
یا عِطرائیلَ بِحَقِّ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ یا هَرقائیلَ بِحَقِّ اللَّهُ الصَّمَدُ یا طاطائیلَ بِحَقِّ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ یا قَمائیلَ بِحَقِّ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر کسی در کار خود فرومانده باشد و خواهد که کار او گشاده گردد در وقت خواندن و در بین آن سخن نگوید و با طهارت باشد
📚اسرار المقاصد
#شروع_امروزشنبه
┅┄🍃┄┄❣┄┄🍃┄┅
هدایت شده از گـسـترده پـربـازده ️رعــد ⚡️
🎯قابل توجه علاقه مندان به حجاب
🚨فروش ویژه چادر های مشکی، رنگی و ملزومات حجاب🚨
💕💕اگر مشکل پسندی💕💕
💕💕اگر خـاص پسندی💕💕
💕💕اگر شـیـک پسندی💕💕
📣خب این کانال برای خانم های خوش سلیقه ای مثل شماست دیگه🤩🤩
🔹🔷بهتریـن قیـمت بازار🔷🔹
🔸🔶مناسب ترین کیفیت🔶🔸
عضویت بانوان اجباریه🤩😎👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2920415306C049f38fe13
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
🌺کافیه بزنی روی شکل زیر تا بهترین چادر مشکی های ایرانی رو ببینی🇮🇷😍😍👇🏻
ـ 💝 💝 💝 💝
ـ 💝 💝💝 💝
ـ 💝 فروشگاه چادر 💝
ـ 💝✨ثـــیـــاب✨ 💝
ـ 💝 💝
ـ 💝 💝
ـ 💝💝
ـ 💝
🚨ارسال به سراسر کشور✈️
💎همین حالا با تخفیف سفارش بدید🤩
#ایه_درمانی
💎جهت رفع مشکلات :💎
🎀هر کس با ایمان این آیات را به مدت یک هفته از روز شنبه در عقب هر نمازی با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند خداوند متعال همه کارها را بر او آسان کند و به آرامش ٬ مشکلات و سختی ها از گردن او بردارد
🔖آیه ۶۶ الی آیه اخر سوره انفال :⇓ ⇓
🔹🔹الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿۶۶﴾🔸🔸
🔚الی ایه اخر سوره انفال
📗منبع : خواص آیات قران کریم ص ۸۵
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
📣🛎به علت مجازی و غیر حضوری بودن تمام آموزش ها در نظر داریم آموزش تندخوانی بدیم 🎖
جهت دریافت کتاب #هدیه 🎁الکترونیکی رمز موفقیت نخبگان 💯 #رایگان به ادمین کانال پیام دهید و دریافت کنید👇👇🔻🔻🔻🔻🔻
🖥پایه اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم ابتدایی👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2828730429Ca3ed80a7ad
🖥پایه هفتم و هشتم و نهم👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2828730429Ca3ed80a7ad
🖥پایه دهم و یازدهم و دوازدهم👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2828730429Ca3ed80a7ad
🖥 کنکوریا معلمان دانشجویان 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2828730429Ca3ed80a7ad
🖥 والدین و طلاب و بانوان خانه دار👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2828730429Ca3ed80a7ad
تا قبل از پاک شدن سریع عضو شوید💯👆👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_هفتادم✍ بخش اول
🌸حالا اصلا نمی دونستم اونا راضی میشن که فعلا بیان خونه ی ما یا نه ، ولی دلم برای اون دختر کوچیک می سوخت که توی اون سرما شب قبل رو توی حیاط خوابیده بود ….
وقتی برگشتم اونا همین جور نشسته بودن …. گفتم : دخترتون اسمش حلیمه بود آره ؟ حالش خوبه و به زودی هم مرخص میشه اونوقت شما کجا میرین ؟ جایی دارین ؟ مرد گفت : فعلا که نه ، ولی باید یک کاری بکنم می ترسم ,,زن و بچه هام بر گردونم اون ها هم کشته بشن …. اینجا کار می کنم زندگی می کنم ….گفتم الان تا کار پیدا کنی مهمون من میشی؟ … فعلا بیان اونجا استراحت کنین تا حلیمه خوب بشه بعد یک فکری می کنیم …..
🌸گفت : نه ، نه ,, برای شما زحمت میشه …این کاره بدیه ….
گفتم شنیدم اگر کسی تو شهر شما خرمشهر غریب باشه شما مهمون نواز ترین مردم دنیاین چرا دعوت منو قبول نمی کنی ؟ بیا اگر دوست نداشتی من دیگه کاری ندارم بعد یک فکر دیگه می کنیم ……..
اون به عربی از زنش پرسید …اون نگاهی به من کرد و گفت : شرمنده …ما ..که بد میشیم ….. شوهرش گفت : منظورش اینه که مزاحم میشیم …. گفتم نه شما قبول کنین من خوشحال میشم …..
🌸دستی به سر دختر دوساله ی اونا کشیدم که دستش زخمی شده بود و اونو پانسمان کرده بودن و پرسیدم اسمش چیه ؟ گفت حمیده …باز پرسیدم اسم خودتون چیه ؟ گفت من رحمان؛؛ زنم زبیده ……
دیگه رفتم سر کارم اون روز دکتر صالح هم نبود و من خیلی سرم شلوغ بود ….کارم که تموم شد … رفتم سراغشون دیدم نیستن ….هر چی گشتم پیداشون نکردم و بالاخره رفتم توی بخش و دیدم بالای سر دخترشون نشستن …… نفس راحتی کشیدم و اونا رو با خودم بردم … اسماعیل منتظر بود و با هم رفتیم خونه …..
عمه از دیدن اونا شوکه شده بود فکر نمی کرد یک مرد با قدی بلند و هیکل مند با صورتی سیاه و یک زن چاق با چادری عربی و رو بنده روبرو بشه؛؛؛ یک کم زبونش بند اومده بود نمی دونست چی بگه …..
🌸گفت : خوش اومدین …خوب من …..خوب من …. بعد به من نگاه کرد و گفت زبون ما رو بلدن ….
رحمان گفت : ببخشید مزاحم شدیم ……..بلدیم اگر اذیت میشین ما برگردیم ….
عمه گفت : نه ؛ نه ؛ من براتون اتاق آماده کردم اشکالی نداره ……..
عمه تو همون فرصت کم اتاق کناری مرضیه رو برای اونا آماده کرده بود ….
رحمان تا چشمش به علیرضاخان افتاد رفت تا دستشو ببوسه …..
هر دو معذب بودن و من نمی دونستم با اونا چیکار کنم …..
🌸بچه ها از دیدن حمیده به وجد اومده بودن و فکر می کردن اسباب بازی پیدا کردن …سرشون کاملا گرم شده بود طفلک بچه هاج و واج مونده بود اون هنوز خیلی کوچیک بود و نمی دونست دور و ورش چی می گذره برای همین زود با بچه ها انس گرفت ….
رفتم تو آشپز خونه و از عمه عذر خواهی کردم که باعث درد سرشون شدم گفتم : به خدا می دونستم اینجا جای این کار نیست ولی دلم نیومد تو خیابون ولشون کنم گناه داشتن ….عمه گفت : خیلی کار خوبی کردی تو خسته ای برو بشین الان نهار رو می کشم.
🌸موقع غذا دستشون تو سفره نمی رفت هر چی تعارف می کردیم راحت نبودن خیلی کم خوردن و رفتن تو اتاقی که براشون عمه آماده کرده بودن ؛؛دوتا بالش گذاشتن و گفتن می خوان بخوابن ……
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_هفتادم ✍ بخش دوم
🌸و این خواب خیلی طول کشید هوا تاریک شده بود ولی اونا هنوز خواب بودن ….
ایرج اومده بود و براش تعریف کردیم ….وقتی شنید فورا گفت : می برمشون کارخونه اونجا اتاق هم هست می تونن از اونجا مراقبت کنن تا یک فکری براشون بکنیم …..
عمه گفت من یک عالمه اثاث اضافه دارم بهشون میدیم اینجا هم خلوت میشه گفتم اون دخترش که تو بیمارستانه نمی دونم چند سالشه مدرسه میره یا نه اگر این طور باشه نمی تونن تو کارخونه بمونن ایرج گفت بزار ببینم چی میشه در اون صورت هم یک فکری می کنیم ….
🌸یک خونه ی کوچیک اجاره می کنم نگران نباش ولشون نمی کنیم ……
وقتی رحمان از اتاق اومد بیرون و چشمش به ایرج افتاد با همون خونگرمی خاص خرمشهری ها باهاش دست داد و روبوسی کرد…و ایرج هم خیلی از اون خوشش اومد…..
انگار الفتی دیرینه با هم داشتن یک طوری از هم خوششون اومده بود که هر چی ایرج گفت اون قبول کرد …..
🌸ایرج پیشنهاد می کرد و اون بدون چون و چرا می گفت باشه …..و این شد که فردا رحمان با ایرج رفت کارخونه.
منم زبیده و دخترشو با خودم بردم بیمارستان تا حلیمه رو ببینه …..
ظرف چند روز رحمان و زن و بچه اش توی کارخونه مستقر شدن و عمه هر چی که اونا لازم داشتن در اختیارشون گذاشت و این طوری دوستی عمیقی بین ایرج و رحمان بوجود اومد که هیچ وقت از هم جدا نشدن ….
چون رحمان مردی بود با عاطفه و مهربون و قدر شناس در عین حال خیلی با فکر و کاری و به زودی دست راست و همه کاره ی کارخونه شد ….
مدتی بود که از هر بیمارستانی کادری پزشکی به پشت جبهه ها اعزام می شد بیمارستانها ی صحرایی پشت سر هم احداث می شد …. تا زخمیهایی که وضع اضطرای داشتن مداوا کنن ….
🌸و اون زمان بود که بیشتر اون زخمی ها بعلت خوب رسیدگی نشدن؛؛ وقتی به ما می رسیدن دچار مشکلات زیادی می شدن مثلا گوشه ی چشم یکی ترکش خورده بود اونجا ترکش رو بطور غیر تخصصی در میاوردن و منجر به کوری و تخلیه ی چشم می شد یا جای عملی که انجام شده بود چرک می کرد و باعث قطع عضو اون رزمنده می شد و این خیلی منو عصبانی و ناراحت می کرد و کاری ازم ساخته نبود.
نامه می دادیم به مرکز بهداشت ولی هرگز جوابی دریافت نمی کردیم … و چون باز هم دچار همین مشکل بودیم می فهمیدیم که هنوز کاری برای این جوون های بی گناه نشده …
🌸 دانشگاه ها باز شد و من شنیدم که عده ی زیادی از کسانی که از زمان انقلاب از مجاهدین بودن دستگیر شدن که اینجا من نگران شهره شدم و فهمیدم که اونم جزو اونا بوده ولی کاری ازم ساخته نبود ….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#حدیث 🔴 #دروغ
✍مردی نزد پیامبر(ص) آمده و گفت: در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک میکنم.
پیامبر (ص) فرمود: دروغ را ترک کن.
مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفتهام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسولالله! تو همه راهها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم.
📚میزان الحکمه، ج۸، ص۳۴۴📖
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
#احکام_شرعی 🔴 #خواهرزن_نامحرم 🔴
❓آیا دست دادن به خواهرزن و نگاه به #موهای او جایز است؟
💥 روایت: احمد بن ابی نصر بزنطی (که از اصحاب عالیقدر امام رضا -علیه السلام - است) می گوید ازحضرت امام رضا علیه السلام سؤال کردم آیا برای مرد جایز است که به موی خواهر زنش نگاه کند؟
💥 فرمود: «خیر.»
گفتم پس خواهر زن و بیگانه یکی است؟
💥 فرمود «بله.» (وسائل جلد 3، صفحه 25)
🔷 #پاسخ: 👇👇
✅ خواهر زن با داماد نامحرم است و حکم سایر افراد نامحرم را دارد.
خواهر زن به داماد نامحرم است ولی چون خواهر او را براى خود عقد کرده است(دائم یا موقت)، تا وقتى که آن زن در عقد اوست نمىتواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.
✅ از آنجایی که خواهر زن به داماد نامحرم است، نگاه کردن جاهایی از بدن او که واجب است پوشانده شود، چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است.
✅ نکته: در اسلام چیزی به نام نامحرم و نامحرم تر وجود ندارد و اشخاص یا محرمند یا نامحرم و رابطه خویشاوندی سبب کم شدن نامحرمی نیست.
📚پی نوشت:
[1] توضیح المسائل (المحشی للامام الخمینی)، ج2، ص 465، م 2390؛ بهجت، محمد تقی،جامع المسائل، ج 3، ص 454.
[2] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج2، ص: 485، مسأله 2433.
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
#هرروزیک_آیه
✅وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ
( الاحزاب ، آیه ٣٧)
خداوند سزاوارتر و مستحق تر است که
از او بترسی