eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.2هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
18.1هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 5 اسفند ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:18 ☀️طلوع آفتاب: 06:42 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:54 🌖اذان مغرب: 18:12 🌓نیمه شب شرعی: 23:36
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ؟‌ 🌸 قرآن از كسانی كه به هنگام خطر یاد خدا می كنند ولی همین كه نجات یافتند او را فراموش می كنند، به شدّت انتقاد كرده و می فرماید: «اذا رَكِبوا فی الفُلك دَعَوا اللّه» گروهی به هنگام غرق شدن خدا را می خوانند، امّا چون نجات می یابند، خدا را فراموش می كنند. 📖 سوره عنكبوت، آیه۶۵ 🔸 اصولاً ارزشی ندارد، فرعون نیز هنگامی كه دید در دریا غرق می شود، ایمان آورد و گفت: «آمنتُ» كه این گفتار دیگر ارزشی نداشت. خداوند فرمود: «الان و قد عصیتَ» اكنون دیگر توبه و ایمان سودی ندارد. 📖 سوره یونس، آیه۹۱ 🌸 در قرآن از ایمانی ستایش شده كه همراه با پایداری و استقامت باشد. «قالوا ربّنا اللّه ثمّ استَقاموا» 📖 سوره فصّلت، آیه 30 👈 در زندگی نیز تنها ازدواج مهم نیست، همسرداری مهم است. زایمان مهم نیست، تربیت فرزند مهم است. 📚 پرسش‏های مهم پاسخ‏های كوتاه . ج1، ص: 112 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💙🍃_________________ 🌹 آیینه ی تمام نمای خدا علی اسٺ پس جانشین بی مثل مصطفی علی اسٺ گسترده اسٺ در همہ عالــم ولایتـش برجن‌و‌انس وحور و مَلَڪ مقتدا علی اسٺ ڪعبه بہ یمـن مقْـدَم او قبلـہ گـاه شد یعنی مسیـر قبلـہ و قبلـه نمـا علیسٺ در لحظه ی مواجهـه با سختی و بلا ذکر مدام روی لـبِ انبیـا علی اسٺ وارونه کرد با سر انگشٺ قلعــه را با جراٺ وشجاعٺ و خیبرگشا علی اسٺ 🌹 🌹 🍃💙🍃_________________
"سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨ ✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸امیرالمومنین علی علیه السلام در مورد دلایل زیر را ذکر می کند: ۱ـ : گاهی خدا اجابت نمی کند که ایمان بنده را بسنجد. ۲ـ دعا کننده در اجابت دعا نیست. شخص دعا کننده ، چون تمام جوانب مسئله را نمی دانند، گاهی دعاهایی را انجام می دهند که به صلاح انها نیست. ۳ـ عوض اجابت نشدن. گاهی خدا دعا را اجابت نمی کند و در آخرت ثواب آن دعاها را می دهد. 🌸در روایتی دارد که در قیامت انسان ها دعا می کنند: که ای کاش هیچ دعایشان در دنیا اجابت نمی شد و در عوض ثواب آخرت را به آنها می دادند. 👤 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 فرشته ای است از جنس عشق❤️ که گرمای نگاهش می تواند یخ سرد ترین آدم ها را با مهربانی باز کند 🌹 : معنی آرامش دنیای ناآرام ماست ! 🌹 پدر مهربانم تا همیشه دوستت دارم 💖 پیشاپیش روز پدر مبارک
✍ خرما، علاج سـرطان 🌷آیت الله العظمی بهجت گفته اند: 🔹«تعجب است که با این همه پیشرفت های علمی و طبّی هنوز نتوانسته اند سرطان را علاج کامل و یا از آن جلوگیری کنند و یا این که بفهمند از چه حاصل می شود. 🔹می گویند: عراق و مناطقی که نخلستان دارد و خرماخیز است، مبتلایان به سرطان خیلی کم و نادر هستند. یکی از اطبّاء مدّعی بود که دارویی کشف کرده است که می تواند سرطان  را درمان کند و گفته است که آن را از «قانون» شیخ ابن سینا برگرفته و عمده ی اجزای آن .» 📚 در محضر آیت الله بهجت، ج۳،ص۱۵۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 در این صبح زیبا 🌸 سلام به خدا سلام به زندگی سلام به قلبهای مهربان سلام به شما خوبان صبح همگی بخیر روزی سرشار از عشق پر از خیر و برکت برای شما عزیزان آرزومندم 🌸 امیدوارم سه شنبه تون 🌸 پر از اتفاقهای قشنگ و 🌸 سر ریز ازنعمتهای الهی باشه..
❗️تریاق اکبر وکبریت احمر در این ختم است❗️ ✅روز سه شنبه با وضو و روی به قبله و فارغ از کارهای دیگر بنشیند 1⃣ حاجت خویش را در نظر بگیرد 2⃣ سپس ده صلوات فرستاده 3⃣ و چهل و یک مرتبه 《یا الله》ُ بگوید بعد از گفتن 《بسم الله الرحمن الرحیم》 گفتن دعای یا من تحل به عقد المکاره(دعای هفتم صحیفه سجادیه ) را بخواند📚مفاتیح الجنان ❗️ در موضع کلمه《یا رَبِّ》 دارد هر گاه به این کلمه برخورد کرد⇩⇩ 〽️ به سجده رفته وچهل و یک مرتبه تکرار نماید و مطلب و حاجت خویش را نیز در ذهن بیاورد ✅ سپس ⇩⇩ 1⃣ سر از سجده برداشته و دعارا تمام کند 2⃣ بعد ده صلوات بفرستد 3⃣ و چهل و یک مرتبه 《اللُه رَبّی》 رابا یک نفس بگوید 4⃣و با حالت تضرع درخواست خویش را از خداوند کریم طلب نماید . ⚠️این عمل را ده روز انجام دهد. 📚حاشیه کتاب خلاصه الاذکار و اطمینان القلوب- نسخه خطی - نوشته حکیم فیلسوف، محدث و عارف بزرگ مرحوم فیض کاشانی
🍃🌹🌹🍃 از سلمان فارسی( ره) 💜🍃ده روز بعد از نماز صبح قبل از سخن گفتن با کسی سوره یس را بخواند. این دعا را قبل از تلاوت سوره مبارکه مزبوره ده مرتبه بخواند. 🎗به هر حاجت که بخواند روا شود. و اگر روا نشود بر من لعنت کند چرا که اسم اعظم خداوندی در این دعا است ✨ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمُِ، یا قدیم، یادائِمٌ،یا حی ، یا قیوم، یا فرد، یا وتر، یا واحد، یا احد، یا صمد، یا من لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ،وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، و صلی الله علی محمد و اله اجمعین برحمتک یا ارحم الراحمین ✨ 📚کتاب گوهر شب چراغ، ملا حسن نایینی(ره)
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ....🍒 👈 گفت اون شب که بیرونم کردن با هر قدمی که برمی‌داشتم انگار پا روی میخ می‌گذاشتم خیلی سرد بود لباسهام که خیس خیس بود چند تا کوچه که رفتم پایین انگار یکی داشت باهام حرف میزد می‌گفت داری کجا میری؟ نه دوستی نه فامیلی برات نمونده برگرد خونه بیگانه که نیست پدرته بگو ببخش تموم میشه.... قانعم کرد که برگردم رو به خونه کردم که برگردم بگم پدر جان ببخش ولی یه دفعه به خودم گفتم احسان مرد باش تو در مدرسه اگر شلوغی می‌کردی تنبیهت که میکردن اعتراض نمی‌کردی نمی‌گفتی من نبودم می‌گفتی آقا من کردم و از تنبه نمی‌ترسیدی حالا تو مدرسه‌ی خدای تنبل بودی شلوغی کردی خدا داره تنبیهت میکنه پس مرد باش بگو خدایا تنبیهت قبول دارم و برگشتم چند تا کوچه که رفتم پایین چند تا سگ تو کوچه سرشان رو توی سطل اشغال کرده بودن منم رفتم یه جفت دمپای توشون بود که پاره شده بود برداشتم ولی از هیچی که بهتر بود... رفتم طرف مسجد ولی بسته بود بدنم داشت یخ میزد از سرما تو خیابان بودم که چشمم خورد به پمپ بنزین یواشکی رفتم تو دستشویی ولی خیلی سرد بود لباسم یخ گرفته بود پیرهنم رو در آوردم دلداری خودم رو می‌دادم می‌گفتم اگر یه کمونیست بتوانه سه سال تو یه جنگل ورزش کنه منم میتونم طاقت بیارم ولی بخدا آنقدر سرد بود که داشتم بی هوش میشدم با مشت می‌زدم به سینم که قلبم گرم بشه ولی تاثیری نداشت تا نماز صبح تو دستشویی بودم صدای اذان که اومد رفتم مسجد ولی خجالت کشیدم با اون سرو وضع برم داخل.... تو حیاط مسجد یه اتاق بود که مُرده هارو اونجا غسل میدادن رفتم تو بعد نماز همه رفتن امام جماعت مسجد به خادم مسجد گفت در رو نبند الان هوا روشن میشه رفتم تو پیرهنم رو که همه خونی بود شستم وضو گرفتم ولی تو نماز نمیدونستم دارم چی میگم از بس سردم بود... پیرهنم رو انداختم رو بخاری خودمم دراز کشیدم خوابم برد تا ساعت 10 که خادم مسجد اومد گفت چرا اینجایی؟ پاشو برو بیرون ببینم رفتم به فلان جا که آشغال های شهر رو می‌بردن اونجا دنبال کفش می‌گشتم که یه جفت پیدا کردم با یه کت کهنه ولی پاره بودن از هیچی بهتر بود... آمدم داخل شهر گشنه‌م شده بود داشتم تو شهر می‌گشتم هرکی منو میدید بهم یه جوری نگاه می‌کرد مثل گداها انگار آدم نبودم همه با تعجب نگام می‌کردن کت پاره کفش پاره... تا رسیدم یه جایی خیلی مردم جمع شده بودن گفتم چه خبره گفتن هیچی اینجا همه کارگرن برای کار جمع میشم اینجا منم یه گوشه ایستادم ولی بخدا داشتم از خجالت آب میشدم ولی کسی بهم نگاه نمی‌کرد... دو روز رفتم غیر از آب چیزی نداشتم بخورم تا ظهرش رفتم برای نماز تو مسجد بعد نماز همه رفتن من موندم و چند تا طلبه ؛ یکیش تعارفم کرد برم پیششون گفتم ممنون نمی‌خورم ولی قسمم داد بزور رفتم سر سفره ولی چهار یا پنج لقمه بیشتر نخوردم که یکی از طلبه ها اومد گفت این گدا گشنه کیه آوردید...؟؟!! اون یکی گفت خجالت بکش این چه حرفیه گفت برو بابا اینا چه میدونن خدا کیه گشنشه آمده مسجد شکمش رو سیر کنه بلند شدم که بزنمش ولی شیطان رو نفرین کردم اومدم بیرون... گفتم خدایا خودت میدونی که میتونستم طوری بزنمش که نتونه روی پاهاش بیسته ولی بخاطر حرمت خونه‌ت چیزی نگفتم....رفتم بیرون شهر آرزوی مــــرگ می‌کردم ، دوست داشتم بمیرم بخدا... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ...🍒 👈 گفت ولش کن چرا میخوایی خودت و ناراحت کنی تو از مادر برام بگو دلم براش تنگ شده گفتم مریض شده از دوریت چرا بر نمیگردی؟ گفت بخدا یه روز یه اتفاقی افتاد خیلی دلم براش تنگ شد خواستم برگردم ولی کجا بیام جایی که بیرونم کردن....😔 گفتم چه اتفاقی افتاد؟ گفت یک جا کار می‌کردم برای استام سیمان درست می‌کردم صاحب خونه یه پیرزن بود که یه پسر جوانی داشت دو روز بود اونجا کار می‌کردم تو این دو روز اون پیرزن هر چی به پسرش میگفت پسرش سرش داد و هوار میکشید.... روز دوم پیرزن تو حیاط داشت بشقاب هارو می‌شست گفتم مادر جان چرا تو آشپزخانه نمی‌شوری؟ گفت شیرش خراب شده، گفتم به پسرت بگو درستش کنه آخه تو این سرما شما نباید تو حیاط ظرفها رو بشورید.... گفت بخدا زبونم مو در آورده آنقدر بهش گفتم میگه حوصله ندارم شب تا صبح جلو ماهواره هست میخوابه چی بهش بگم.... بخدا آنقدر از پسرش بدم آمد وقتی پسرش اومد بیرون به مادرش گفت آهای پیرزن دستات شکسته بود که لباسامو بشوری...؟ بهش گفتم به کی میگی؟ آهای چرا درست با مادرت حرف نمیزنی بهم گفت به تو چه تو به کارت برس گفتم اگر مردی بیا بیرون ببینم... اومد یقش رو گرفتم کوبیدم به دیوار بی‌غیرت از ترس رنگش پریده بود بهش گفتم تا من اینجا باشم نشنوم صداتو رو مادرت ببری بالا... مادرش گفت ولش کن پسرم رو چکارش داری؛ ولش کردم که مادرش رو هل داد گفت همه چیز تقصیر توست کی میمیری از دستت خلاص بشم گفتم مادر جان بزار بخدا برات ادبش می‌کنم... گفت بچه‌مه پاره‌ی تنمه چکارش کنم؟ گفتم مادر جان بخدا این پسر قدر شما رو نمیدونه گریه کرد گفت چیکار کنم آخه دوستش دارم... 😔یاد حرفای مادرم افتادم که همیشه می‌گفت الهی من بمیرم ولی اشک شمارو هیچ وقت نبینم واقعا محبت مادر به فرزند تا چه حد...؟ شبش آنقدر گریه کردم برای مادرم دوست داشتم مادرم و ببینم ازش حلالیت بگیرم... گفتم داداش مادر تورو خیلی دوست داره... گفت چه فایده اون که منو حلال نکرده اون روز یادته که گفت اگر به حرف عموهات گوش ندی حلالت نمی‌کنم... گفتم حلالت کرده گفت داری بهم دروغ میگی تا با گوشهای خودم نشنوم باور نمی‌کنم... گفت بخدا فقط به خاطر مادرم تو این شهر موندم وگرنه می‌رفتم... گفت روسری مادرم رو آوردی؟ گفتم ببخش یادم رفت گریه کرد گفت دلم براش یه ذره شده کاش ببینمش و ازش حلالیت بطلبم... گفت پاشو بریم دیره تا برسیم تو شهر وقت نماز ظهره بیا سوار شو گفتم این موتور مال کیه؟ گفت مال اوستا کارمه ازش امانت گرفتم آدم خوبیه همیشه از زنش تعریف میکنه میگه تنها کسی که دوست دارم قبل خودم به بهشت بره زنمه همیشه براش دعا میکنه میگه تا میرسم خونه برام چایی میاره پاهام و ماساژ میده خیلی از زنش راضی هست الحمدالله.... موتور روشن نمی‌شد گفت باید هُل بدی رو موتور نشسته بود من هل می‌دادم می‌گفت هل بده تنبل زود باش می‌خندید ، خسته شدم گفتم بابا این آهن پاره روشن نمیشه خسته شدم... گفت خواهر باهات شوخی کردم اصلا سیوچ نذاشتم رو موتور منم ازش ناراحت شدم اون داشت می‌خندید تا که گفت ببخش بابا باهات شوخی کردم گفتم نمی‌بخشمت گفت دلت میاد چیکار کنم تا منو ببخشی؟؟ بشین پاشو برم صدتا یا دویست یا سیصد تا هر چند تو بگی... گفتم نخیر باید شنا کنی گفت سرده شنای چی الان ؟ اذیت نکن گفتم تو منو اذیت کردی منم تلافیش رو سرت در میارم... گفت اگر میخوای باشه یه خواهر بیشتر برام نمونده ولی بخدا دلم نمی‌اومد فقط براش نقشه داشتم تا لباساشو در بیاره... شروع کرد به لباس در آوردن پیرهنش رو که در آورد خدایا بعد این همه مدت هنوز خوب نشده بود. گفتم الهی دستاتون بشکنه الهی فلج بشید گریه‌م گرفته بود گفت گریه نکن فدات بشم چیزی نیست زود خوب میشن بابا ناسلامتی من ورزشکارم، داشت دلداریم میداد.... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇