eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.7هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان واقعی .... شما قرار بود داماد بشید ؛ چی شد؟ _ قراری در کار نبود ... مادرم یک نفرو معرفی کرد که به دلم ننشست.... از قضا همایون خبردار شد و تو دانشگاه شلوغش کرد ... همین... به قول مادرم که همیشه میگه : تو ازدواج از عقل و احساست برابر کمک بگیر... اگه عقلت تایید کرد ولی طرف تودلت نرفت راضی به وصلت نشو... اگرم دلت رفت ولی عقلت تایید نکرد بازم راضی نشو... کسی رو هم که مادرم معرفی کرده بود مشکلی برای وصلت نبود ولی طرف تو دلم نرفت😐 جوابش را که شنیدم کاملا قانع شدم که درست میگوید.. چون خیلی قبولش داشتم... اما سوال های متعددی ذهنم را مشغول کرد: چطور شد که یکباره عاشق من شد💞 و عقلش 😍هم تایید کرد !!؟؟ هر چند من همین را می خواستم... و با شنیدن حرفهایش عاشق تر میشدم ... ولی از طرفی تردید هم رهایم نمی کرد... پرسیدم: یعنی شما منو هم تایید میکنید هم دوستم دارید☺️؟؟!! یه جورایی برام معما شده!! آخه چطوری!!؟؟ البته این خیلی ارزشمنده برام ... به نظر من خوشبختی یک زن وقتی کامل میشه که شریک زندگیش هم قبولش داشته باشه و هم عاشقش باشه... _ من شما رو هم قبول دارم ٬هم باور دارم و هم عاشقتون هستم... معمای پیچیده ای نیست ... شما ارزش باور و عشق پاک رو دارید!! خودتون رو دست کم نگیرید ... قبلا هم گفتم.. شما لایق بهترین ها هستید!! با شنیدن حرفهایش جان تازه‌ای در وجودم متولد می شد... به قدری حس خوبی داشتم که دلم نمی‌خواست دیگر نه کلامی بگویم نه بشنوم..‌‌. فقط در سکوت این حس خوب را تا ابد تجربه کنم... شاکر بودم که جمله _ عاشقتم و باورت دارم _ را از زبان کسی می شنیدم که خودم را به پایش انداخته بودم وبرایش میمردم... سینا نگاهی به ساعتش کرد و گفت: بریم چادر بگیریم... ........ وارد مغازه که شدیم سینا رفت سمت چادر نمازها... گفتم: چادر مشکی می خوام.... _ نه ! من قول دادم چادر بخرم و میخرم... ولی چادر مشکی نمیخرم... قبلا هم گفتم بهتون اونو باید با اختیار و باور خودتون سر کنید... _ خب منم خودم می خوام کسی مجبورم نکرده _ اگر راضی بشید اجازه بدید من براتون همون چادر نماز بخرم... منم قبول کردم... هر چند زمان زیادی باهم نبودیم ... ولی گذر هر ثانیه جذابیت سینا را برایم بیشتر میکرد... باورم نمی شد که یک مرد تا این انداز به نظر یک زن و تصمیم شخصی او ارزش قائل باشد... همیشه تصورم این بود که اولین خواسته و شرطش چادر پوشیدنم باشه... انسان تا با کسی تعامل نداشته باشد نمی تواند درباره او و تفکرش نظریه قطعی بدهد ... من هم با اینکه سینا را قبول داشتم و باورهایش برایم ارزشمند بود... اما هر لحظه ابعاد شخصیت او برایم بازتر میشد... پیش خودم می گفتم: مگه من برای خدا چکار کردم که چنین مردی سر راهم گذاشته!!؟؟ من خوشبخت ترین زن روزگار میشم با همچین همسری..😊😊😊 سینا و خانواده‌اش از تحقیق سربلند بیرون آمدند... داشتیم آماده میشدیم که به آزمایشگاه برویم... من چادر دوخته بودم.... با خوشحالی سرم کردم تا سینا سورپرایز بشه... اما پدرم چادرم را گرفت.... ادامه دارد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلسله مباحث👇 💥سرنوشت ایران بدون حجاب💥 👨‍🏫سخنران؛مهندس امیدرضاستاری 💥💥 این هشدار 👆🏼را جدی بگیرید🧐 💥خطر نابودی ایران☠️ 🔹️میگن ؛ حجاب بره، فوقش میشیم اروپا 🔸️همجنس بازی! ، ازدواج با حیوان! و رابطه با (مردار و اشیا و محارم)! و تا۷۰درصد فرزند حرامزاده! افتخار ندارد 🔹️احکام دین، همچون سد، مانع و محدودیتی است عقلانی در برابر خسارت های ناشی از سیلاب شهوات و... وای به حال جامعه ای که بخواهند به این سد، آسیب برسانند 🔸️اگر سیل خطرناک است، قطعا نابودی سد و ویرانی ناشی از آن، وحشتناک تر است 🔹️اجازه ندهیم آینده ایران و فرزندانمان ، فدای لحظه ای خوش گذرانی جماعتی شهوت ران شود @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh