eitaa logo
شمیم یاس آبشینه
145 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
170 فایل
اطلاع رسانی مسابقه،مراسم و فعالیت های فرهنگی کانال ایتا و‌تلگرام ‌shamimyas_abshine@ مدیر کانال Yamahdieezahra@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال کوی آبشینه
اعیاد شعبانیه الحمدالله خداوند عمری داد تا در خانه اهلبیت خدمتگذاری ونوکری درب خانه اهلبیت را لیاقت پیدا کنیم، شعبان تولد امام حسین (ع) شعبان تولد حضرت عباس (ع) شعبان تولد امام سجاد (ع) مبارک تمام عاشقان ونوکران اهلبیت باشد، بهمین مناسبت پنجشنبه۴۰۱/۱۲/۴ درحسینیه ساعت ۲۰/۳۰ الی ۲۲ شب اول با قرائت مدیحه سرایی و جشن وشیرینی از تمام اهالی آبشینه دعوت میشود در این اعیاد حتما شرکت فرمایند، (عج) و امنای حسینیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🇮🇷 جواهرانه 🇵🇸
💌 وسط جهاد؛ وسط کار کردن و دویدن برای امام زمان، قهر کردن، خسته شدن، ناز کردن، ناراحت شدن، زودرنج بودن... فقط یک معنی داره! رابطه‌ای که با امام زمانت داری رابطه‌ی حقیقی نیست! و تو رو نجات نمیده ❌ استاد_شجاعی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📣 کانال جواهرانه، زیر نظر دانشگاه تخصصی عفاف، پاسخگوی دغدغه های به روز جوانان. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1130102787C66c4502167
شمیم یاس آبشینه
📚 کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🗒 #قـسمت_اول پسری بودم كه در مسجد و پایِ منبرها بزرگ شدم. در خانوادهای م
📚 کتاب 🗒 چند روز بعد، با دوستانِ مسجدی پيگيری كرديم تا يک كاروانِ مشهد برای اهالیِ محل و خانواده شهدا راه اندازی كنيم. با سختی فراوان، كارهای اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهرِ پنجشنبه، كاروانِ ما حركت كند. روز چهارشنبه، با خستگی زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرتِ عزرائيل افتادم و شروع به دعا برای نزديكی مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر ميكردم كار خوبی ميكنم. نميدانستم كه اهل بيتِ ما هيچگاه چنين دعايی نكرده اند. آنها دنيا را پُلی برای رسيدن به مقامات عاليه ميدانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه های شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم. بلافاصله ديدم جوانی بسيار زيبا بالای سرم ايستاده. از هيبت و زيبايی او از جا بلند شدم. با ادب سلام كردم. ايشان فرمود:« با من چكار داری❓ چرا اينقدر طلب مرگ ميكنی❓ هنوز نوبت شما نرسيده.» فهميدم ايشان حضرتِ عزرائيل است. ترسيده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ايشان اينقدر زيبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او ميترسند ميخواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند. التماس های من بی فايده بود. با اشارهٔ حضرت عزرائيل برگشتم به سر جايم و گويی محكم به زمين خوردم❗️در همان عالمِ خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعتِ 12 ظهر بود. هوا هم روشن بود ❗️ موقع زمين خوردن، نيمهٔ چپِ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. ميخواستم بلند شوم اما نيمه چپ بدن من شديداً درد ميكرد‼️ خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايی بود⁉️ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم⁉️ ايشان چقدر زيبا بود... ‼️ادامه دارد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @Dagegehdargeyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا