"ألسَّلامُ عَلَيْكَ يٰا أباعَبْداللّٰه الحُسَين"
#شاه_شهدا
از پی قتل تو چون خصم ستمگر برخاست
خلعت فیض شهادت ، به قدَت آمد راست
از ازل چون علم دین به کف عشق تو بود
تا ابد ـ از پس قتلت ـ علم دین برپاست
قامت سرو تو را باد حوادث چو فکند
شد عیان شور قیامت که قیامت همه جاست
ویل و وا بود عدو را ـ ز حیات تو ولی...
غافل از آنکه ز مرگت به جهان واویلاست
تا که پژمان شدی ای نوگل گلزار رسول!
مرغ دلها به سرِ کوی تو سرگرم نواست
نه فقط آدمیان ، نوحهگر از قتل تو اَند
قدسیان را همه دم زمزمهی حزن و عزاست
روز و شب از غم مظلومیات ای شاه شهید
واحسینا ز زمین، خاسته تا عرش عُلاست
چون تویی خون خدا و پسر خون خدا
خونبهای تو خدا صاحبِ خون تو خداست
پرچم عشق تو ای شاه قتیل العطشان!
بر سرِ قبّهی عَیّوقِ فلک ، پا برجاست
عشق و جانبازیات ای عاشق دلدادهی حق!
به مَثل در ره معشوق چو شمس و حرباست
ظلمت محفل ما از غم خاموشی توست
اشک ما در ره تو مشعل روشنگر ماست
هر مُحرم که شود وقعهی قتلت تجدید
محشر ثانوی از کثرت بانگ و غوغاست
ای جگرگوشهی زهرا ، به عزاخانهی تو
صاحب بزم عزا ، مادر زارت زهراست
خواهرت مویه کُن و موی کنان از غم تو
همدم مرغ شباهنگ به هر صبح و مساست
کودکانت همه دم چشم به ره دوختهاند
تا درآیی تو ز در ، زمزمهشان وا اَبَتاست
کنج ویرانه رقیه چو یکی مرغ خموش
خفته و منتظر دیدن روی باباست
زاثر خار مغیلان ، به ره کوفه و شام
پای او آبلهگون، دیده ز غم خون پالاست
بس که در هجر تو بگریست رقیّه نه عجب
که یزید از غم آن طفل حزین نوحه سراست
اهلبیت تو اسیرند به ویرانهی شام
شامِ شومیست که بهر همه، بیت الاسراست
ساربان دنی از کین ، غل و زنجیر گران
بسته بر گردن سجاد ، که زین العُبّاست
مدّعی خواست که نام تو فنا سازد لیک
بیخبر بود که فرجام فنای تو ، بقاست
نور ایمان تو فانی نشود در عالم...
"آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست" ۱
ز انقلاب تو شده کاخ ستم خاک ، ولی
خاک کوی تو به قلب دوجهان کاخ صفاست
دشمنت گر ندهد رخصت پابوسی تو
غم نباشد که مزار تو میان دل ماست
(شمس قم) را دل و جان سوخت گر از قتل حسین
زآن شررهاست که بر خیمهی شاه شهداست
ای فلک! اُف به تو و چرخ دگرگون تو باد
کاینچنین ضایعهی شوم ز بیداد تو خاست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
۱ـ فؤاد کرمانی
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا عَلیِ بْن موسَی الرّضاء)
#شهسوار_توس
ای خسروی! که رهبر اهل ولا تویی
سلطان ارتضا به سریر رضا تویی
آن شهسوار توس که بر اسب بذل و جود
رخ مات کرده شاه و وزیر از عطا تویی
معنای اهل بیتی و نصّ علی النّبی
مفهوم «آمَنوا» ، ثمر «إنّما» تویی
شایان تخت سلطنت مُلک مَن عَرَف
درخورد تاج معرفت «هل اَتیٰ» تویی
مفتاح گنج دانش و مرآت مَعدلت
مصباح شام بینش و بدرالدجیٰ تویی
مجموعهی فضایل و احکام دین حق
منظومهی خصایل آل عبا تویی
در مُنشَآت فاضله، ثانی مرتضیٰ
در معجزات کامله چون مصطفیٰ تویی
در بحر دین، سفینهی عالم نجاتبخش
در شهر زهد، مشعل نورالهدی تویی
در رزمگاه فضل، تویی فاتح الغزا
در دادگاه عدل، حکیم القضا تویی
در مُلک بذل و جود، مِهینه شهنشهی
در کشور وجود کُهینه خدا تویی
در رفع معضلات ، بَدل_نسخهی نبی
در حلّ مشکلات، پس از مرتضی تویی
دُرج فضیلتی، مَه برج فتوّتی
آیینهی خصال شهِ لافتی تویی
مسطورهی عبادت و گنجینهی علوم
اسطورهی شریعت و کنزالدعا تویی
منهاج سِلک وحدت و باب الحوائجی
مفتاح باب رحمت و مشکلگشا تویی
معمار قصر دین و اساس دیانتی
پیریز کاخ شیعه و اصل البنا تویی
نور امید و ملجأ ارباب حاجتی
برگ و نوای سفرهی هر بینوا تویی
هستی تو پور موسی و در طور عشق دوست
موسیٰ تویی و آن یَد بیضا نما تویی
همنام میر متقیان از علوّ ذات
همگام پیروان سپهر عُلا تویی
سلطان ارض اقدس توسی ولی دریغ
هستی غریب و یکّه و بی اَقربا تویی
خورشید آسمان ولایت به مُلک پارس
تنها تویی که مطلع خورشیدها تویی
عزّ و مقام مُلک جم و خیل پارسی
فخر و مباهی ملل پارسا تویی
بر سالکان کوی ازل یار و پیشرو
بر کاروان راه ابد، پیشوا تویی
بر اولیا تو مرشد و بر اتقیا دلیل
جز مصطفیٰ به جمع رسل، مقتدا تویی
اندر حریم دوست تویی کعبهی خلوص
مروه تویی، صفا تو و، رمز مِنا تویی
دارالشفاءِ خلق، بوَد آستان تو
زین منزلت که شافیِ دارالشّفا تویی
هستی طبیب باطن مرضای کوی عشق
آری عِلاج علت شاه و گدا تویی
سازد غبار کوی تو کحل بَصر مَلک
بر چشم سالکان فلک ، توتیا تویی
دارالبقاست بارگه بی زوال تو
چون پیر خضر در ره آب بقا تویی
باشد عیان ز بارگه کبریاییات
کآیینه دار بارگه کبریا تویی
هم از وقوع حادثه دفع القضا شوی
هم از حدوث نائبه، ردّالبلا تویی
دافع ز دشمنان شریعت تویی ز مهر
شافع به آهوان اسیر از وفا تویی
اعجاز توست ناسخ صد سِحر سامری
معجز تویی! کلیم تویی! و عصا تویی
از معجز تو خصم خدا میشود فنا
چونانکه منقرض کن بس نیکُلا تویی
هستی به مُلک پارس خدیو فلک اساس
ای شاه عرش! پاس که سلطان ما تویی
مأمون شکست مشعل مولایی تو را
غافل که پرتو افکن ارض و سما تویی
فرمان اگر به محو تو داد آن ستم شعار
خود محو شد ز عالم و فرمانروا تویی
بر شیعیان و کشور ایران در این زمان
لطفی نما که مظهر لطف و صفا تویی
(شمس قمی) به مدح تو گفت این چکامه لیک
شرمندهام ز گفته که شمس الضحیٰ تویی!
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#داروی_مَحبت
در جهان، آدم آزاده بدون غم نیست
گر بدون غم و اندوه بود آدم نیست
آدمی گشته عجین با غم و محنت ز ازل
زین سبب آدم اگر هست بدون غم نیست
جای حق در دل بشکسته و غمدیده بود
طوف این کعبه کن آن کعبه چنین خرم نیست
مرهم زخم بسی هست و دل غمزده را
غیر داروی محبت به جهان مرهم نیست
یار بسیار بود یار وفادار کم است
دوست افزون ز شمار است ولی محرم نیست
صوفی و مرشد و درویش بسی هست ولی
عارف واقف و روشندل و صاحبدم نیست
ترک آمال جهان مسلک فقر است اما
آنکه از سر بنهد تاج بجز ادهم نیست
چونکه روزی همه روز از کرم دوست رسد
بخردان را سخن از روزی بیش و کم نیست
اهل جود و کرم و بذل و عطا بسیارند
لیک در رتبت اکرام ، یکی حاتم نیست
انبیا گرچه همه راهنمای بشرند
منزلت، حسن ختام است که جز خاتم نیست
سالکان را نه عجب گر نفسی جانبخش است
بهر احیای دل ِ مرده، مسیحادم نیست
جام و جمشید به تاریخ جهان بسیار است
در جهانبینی و تحقیق چو جام جم نیست
بس شجاعان و دلیران که ز زابل برخاست
رزمجوی یل پیکار ، بهجز رستم نیست
بی پدر زادن و دعوی نبوت کردن -
مادری پاک بباید که بهجز مریم نیست
مَردِ آزاده چنان سرو سهی راست بود
تاکسان در قدم هر کس و ناکس خم نیست
کاخ دین گشت خراب از اثر تیشهی کفر
چون که ارکان مسلمانی ما محکم نیست
(شمس قمّی) چو غزل، بافت طبع سخن است
آنقدر نازک و سخت است که ابریشم نیست .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#دستگیری
تا توانی ، قلب زار بینوایان شاد کن
بزم شادی در دل بیچارگان بنیاد کن
پاک کن گرد غم از چهر یتیمان نزار
کلبه ی ویرانه ی درماندگان آباد کن
بینوایی گر به بند مَسکنت افتد اسیر
با کف مردانگی ، او را ز بند آزاد کن
جور و کین در حق مظلومان توان کردن ولی
گر توانی دفع ظلم و کینه و بیداد کن
جور ضحّاکی به حال بیپناهان فخر نیست
دفع ضحّاکان دون، چون کاوه ی حدّاد کن
کاخ جور اجنبی ویران کن از مردانگی
زین طریقت ، خاک ذلّت بر سر شدّاد کن
هر کجا بینی ضعیفی، دستگیری کن از او
هر کجا یابی مریضی زار ، از وی یاد کن
منزل جبر و عناد خائنان ، ویرانه ساز
خرمن جور و جفای ظالمان ، بر باد کن
مستمندی، گر بهجان آمد ز بیداد زمان
بر نجاتش دست بر شمشیر عدل و داد کن
گر شبان در خواب و گرگی در کمین گلّه بود
بهر بیداری چوپان ، لحظهای فریاد کن
پاک کن اشک غم از سیمای زرد گارگر
کسب و کار از بهر خشنودی او ایجاد کن
عشق اگر داری به دل کن جان شیرین را نثار
پیروی از عزّت و جانبازی فرهاد کن
کیمیا خواهی اگر با دست و همیان تهی
چند روزی درک فیض از مکتب استاد کن
(شمس قمّی) نام نیکو، گر که خواهی تا ابد
تا توانی ، قلب زار بینوایان شاد کن .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#وحدت
وحدت و یکدلی ایدل شودت رهبر راه
راه توحيد ، همين است به سوى الله
وحدت آموختم از مردمک چشمانم
كه هماهنگ به يک نقطه نمايند نگاه
گر هماهنگ نباشند دو بال و پر مرغ
ره نيابند به پرواز ، به قدر پرِ كاه
دو خط ريل قطار از اثر وحدت خود
چرخهاى دوطرف را به توازی شده راه
«قل هوالله أحد» آيت توحيد خداست
كه نبودهست و نباشد به جهان، الا الله
گاه وحدت به وجود آمده از کثرت خلق
ورنه جز کعبه به هر جا نگری هست اِله
رشتهی مِهر به وحدت چو گره خورد به هم
نه بریده شود آسان ، نه که گردد کوتاه
(شمس قم)! پرتو خورشيد فلک، از وحدت
روز و شب نور فشاناست به رخسارهی ماه
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
«اَلسّلامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاصٰالِحَ الْمَهدِی»
#حسن_ختام
در ازل دیدم چو نقش روی زیبای تو را
تا ابد عاشق شدم ، حسن دلآرای تو را
بهر دیدار تو دل، سر میکشد از دیدگان
تا مگر یک لحظه بیند روی زیبای تو را
میکند برپا قیامت، سرو ملک کاشمر
گر ببیند سروقامت قدِ رعنای تو را
چون بوَد کالای حسنت زینت بازار عشق
نقدِ جان را عاشقان بخشند کالای تو را
زآن دمی کز دامن نرجس شکفتی، عالمی
گشته عاشق نرگس چشمان شهلای تو را
نزد آبای مکرم ، عسکری بالد به خود
کاو به بار آورده یکتا درّ اعلای تو را
آفرینش را بجز پیداشت مقصود نیست
ورنه فرقی نیست ناپیدای و پیدای تو را
نشئةالاولیٰ تو بودی سکرة الاخریٰ تویی
نشأتین انشا بوَد یک حرفِ انشای تو را
خاتم هشت و چهاری ، معنی حسن ختام
ختم کرد ایزد بر ایشان لفظ و معنای تو را
چونکه هستی مظهر حق؛ خواست حیّ بی مثال
همچو خود حیّ و مجرد ، ذات یکتای تو را
گر دهم جان در ره وصل رخت سود من است
زآنکه در سر پروراندم ، عشق سودای تو را
هر که را در سر ، هوای کوثر و مینو بوَد
باید از اخلاص ، نوشد دُردِ مینای تو را
بادهی ذکر سحر را نشئه و مستی کجاست
تا ننوشد کس شراب عشق و صهبای تو را
انبیا طفل دبستان و طفیلات گشتهاند
غیر خاتم آنکه موجب گشت آبای تو را
اولیای پارسای و اتقیای پاکرای...
کمترند از قطرهای، دریای تقوای تو را
خسروان و سروران در مقدمت خاک رهند
صد چو حاتم چون گدایی خوان اِعطای تو را
ای امام قائم! ای قائم امام ملک دین!
کن قیامی تا ببیند خلق، سیمای تو را
صاحب الامری و امرت واحب الاجراستی
عالمی بر دیده دارد حکم طغرای تو را
یوسفا از چاه غیبت سر برون آر و ببین
دیدهی یعقوب دین ، دارد تمنای تو را
با ظهورت عالمی گردد رها از ظلم و کین
منتظر ، خلقیست حکم معدلتزای تو را
همتی ای شهسوار عرصهی شطرنج دین!
کن عدو... مات رخت بوسد مگر پای تو را
پرده از رخ گیر و سیمای حقیقت کن عیان
تا ببیند خصم باطل ، حق اولای تو را
هرکه را بینی ز هر دین و مرام و رسم و کیش
دست حاجت میزند دامان والای تو را
دشمن کافر شود تسلیم و خواهد شد مطیع
بشنود گر شمّهای از رزم و هیجای تو را
مدعی تائب شود از کردهی امروز خویش
با صداقت ، گر بخواند امر فردای تو را
منکِر منکَر ، گرت انکار بنماید چه غم
کز تحقق میکند تصدیق ، آرای تو را
رویگردان میشود از شرک و کفر و زندقه
خصم اگر آگاه گردد ، لا و اِلّای تو را
دشمن از گفتار خود شرمنده و نادم شود
چون ببیند گوهرافشان لعل گویای تو را
کشتی بیداد را کن غوطهور در بحر داد
تا ببیند خصم ، موج قهر دریای تو را
از عذاب و کیفر محشر مصون باشد یقین
هر کسی دارد به دل ، مِهر تولای تو را
(شمس قم) هرکس که جوید رستگاری مدام
گو بگیرد دامن والای مولای تو را
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi